افغانستان در میز واشنگتن ـ اسلام‌آباد بیم‌های‌ روشن و امیدهای‌ تاریک

- ۰۲ عقرب ۱۳۹۱

در تداوم حرکت‌های بی‌تأثیرِ گفت‌وگو با طالبان که از سوی شورای عالی صلح و حکومت افغانستان جریان داشته است، این بار امریکا و پاکستان برآن شده‌اند که خود به گونه مستقیم زمینه را برای کشاندنِ طالبان به میز مذاکره مساعد سازند.
بر بنیاد گزارش‌ها، شماری از طالبان توانسته‌اند از طریق پاکستان، وارد عربستان سعودی شوند تا سرانجام با حضور مقام‌های پاکستانی و امریکایی، مذاکراتی داشته باشند.
پیداست که حکومت افغانستان و شورای عالی صلح حتا در حاشیه این گفت‌و‌گوها هم حضور ندارند و تا هنوز موضع‌گیری واضحِ حکومت در این زمینه دیده نشده است.
چند سال پیش، حکومت افغانستان با تأسیس کمیسیون تحکیم صلح به رهبری صبغت‌الله مجددی، تلاش‌هایی را به منظور تحکیم صلح و تشویق شورشیان برای پیوستن به دولت، آغاز کرد و هم‌زمان با گسترش نا‌امنی‌ها، پشتیبانیِ جهانی از این روند نیز رو به افزایش نهاد و بالاخره شورای عالی صلح در کنار کمیسیون تحکیم صلح، ایجاد گردید و با درخواست‌های مکرر رییس‌جمهور کرزی از طالبان و حزب اسلامی برای نشستن پشت میز مذاکره و تقلا‌ها و تلاش‌های دیپلماتیک به منظور کشاندنِ پای عربستان سعودی و دیگر قدرت‌های منطقه‌ای مانند ترکیه، قطر و پاکستان به مذاکرات صلح، این قضیه تا امروز ادامه یافت.
اما آن‌چه امروز می‌تواند نتیجه این همه تلاش‌ خوانده شود، امتیازدهی‌ها به شماری از افراد و دسته‌ها و صرفِ هزینه‌های کلان می‌باشد و حتا این تلاش‌ها منجر به این شد که در مناطقی که اصلاً طالب وجود نداشت، طالب خلق شود. اکنون نیز روند صلح با تمسک به مذاکراتِ محرمانه و امتیازدهی‌های امریکا به سردسته‌های طالب، عملاً به بن‌بست رسیده و تمام امیدها برای نتیجه گرفتن از این روند، به یأس تبدیل شده‌اند. هرچند از همان آغازین روزهای راه‌اندازی شعارهای مذاکره و صلح، حکومت با سیاست‌های متناقض و موضع‌گیری‌های غلط در مورد طالبان و تعریف دوگانه از این گروه (به شکلی که یک روز برادر و روز دیگر، دشمنان مردم افغانستان خوانده شدند) صدماتِ سنگینی را بر این روند ـ پیش از این‌که گامی به جلو بردارد ـ وارد کرد.
آقای کرزی بارها آدرس‌های غلطی از طالبان به مردم داد و آنان را موسیچه‌های بی‌گناه خواند و حتا گناه آنان را به گردنِ دیگران انداخت. این برخوردهای متناقضِ حکومت، اثرات منفی‌یی بر روحیه سربازانِ نیرو‌های امنیتی و دفاعی کشور برجای گذاشت و جسارت بیشتری به طالبان برای ادامه جنگ و خون‌ریزی هدیه کرد و زمینه قوت گرفتنِِ فعالیت‌های سازمان‌ استخباراتی پاکستان در حمایت از طالبان را، بیشتر از گذشته فراهم ساخت.
از سوی دیگر، آن‌چه به عنوان یک نقص کلان در برنامه‌های صلح‌طلبیِ حکومت وجود داشته، عدم صداقتِ زمام‌داران در برابرِ مردم و نیز فقدان یک برنامه مدون و همه‌جانبه و ترسیمِ یک دورنمای ملی بوده است. یعنی در پروسه صلح حکومت، مردم و خواستِ آنان کاملاً در حاشیه قرار گرفته و هیچ‌گاه به آدرس‌های اصلیِ ادامه بحران و مولفه‌های اجتماعیِ جنگِ افغانستان توجه نشده و تمام تلاش‌های صلح‌خواهانه حکومت، ساده‌انگارانه، مقطعی و فاقد نگاه عمیق به بحران کشور بوده است. در این میانه، امریکا و غرب نیز با دسته‌بندی طالبان به تندرو و میانه‌رو، وابسته به القاعده و مستقل نیز نوعی تشدد و پراکنده‌گی را در گفت‌وگوها ایجاد کرده‌اند.
پس با توجه به این تجارب، نیاز است که در روند صلح و مذاکرات، در دو جهت مسأله تغییراتِ بنیادین رونما شود. در شرایطی که فرصت بسیار کمی باقی مانده و باید تا سال ۲۰۱۴، به دستاوردی در این زمینه نایل شویم، لازم است که به‌جای گفت‌وگو با طالبان، گفت‌وگوها با پاکستان (حامی اصلی آن‌ها) شکل بگیرد. از جانب دیگر، باید جانب دولت افغانستان برنامه گفت‌وگو را به گونه‌یی سامان دهد که طرف‌های اصلی این قضیه یعنی جریان مقاومتِ دیروز در برابر تجاوز پاکستان که به جریان‌های مختلفی تقسیم هستند، وارد این گفت‌وگو شوند، نه حکومتی که محلی از اعراب برای پاکستان ندارد؛ زیرا هم طالبان و هم پاکستان دشمنان دیروزشان را می‌شناسند و به همین هدف، پی در پی آنان را شکار می‌کنند.
باید قبل از خروج نیروهای خارجی از افغانستان، گفت‌وگویی میان دو کشور به صورت رسمی راه‌اندازی شود و پاکستان به عنوان طرف اصلی در جنگ افغانستان قرار گیرد؛ چیزی که باری پس از به شهادت رسیدنِ استاد برهان‌الدین ربانی، طی یک بیانیه توسط آقای کرزی مطرح شد؛ اما چون آن اظهارات فقط بر بنیاد فریبِ مردم و فرو نشاندنِ خشمِ آن‌ها صورت گرفته بود، هیچ‌گاه جنبه عملی به خود نگرفت.
حالا این‌که به بهانه نتیجه ندادنِ تلاش‌های حکومت افغانستان و شورای عالی صلح، قرار بر این شده که اسلام‌آباد و واشنگتن به گونه‌یی خود وارد میدان شوند، گام مهمی  تلقی می‌گردد. زیرا این دو کشور توانایی و صلاحیتِ آن را دارند که به این سریال پایان دهند. اما باید نگران بود که مبادا امریکایی‌ها و پاکستانی‌ها معامله‌یی را سامان دهند که در نتیجه آن، هژمونی پاکستان برای بعد از سال ۲۰۱۴ به گونه‌یی در افغانستان تسجیل شود. چرا که پاکستان هنوز هم در تلاش تطبیق عمق استراتژیکِ خود در افغانستان است و این هدف با فرا رسیدنِ سال ۲۰۱۴ و رویدادهایی که در پیوند با آن پیش‌بینی می‌شوند، برای پاکستان شیرین‌تر شده است. برای آن کشور فرقی نمی‌کند که نیروهایی به نام طالب در افغانستان وجود داشته باشند یا حکومتی با قبای دیگر؛ بلکه مهم این است که هر که باشد، رام و مطیعِ اهدافِ سلطه‌طلبانه پاکستان باشد. از این‌رو، این نگرانی وجود دارد که پاکستانی‌ها نبود طالب و قطع جنگ در افغانستان را به شرط در دست داشتنِ مدیریت افغانستان بپذیرند. اما امریکایی‌ها هم این را درک کرده‌اند که اگر افغانستان به کنترل و مدیریت کامل پاکستان سپرده شود، ممکن است نزاع‌های جدیدی دامنِ منطقه را بگیرد. بنابراین، شایسته است که مذاکره آن کشور با پاکستانی‌ها بر سر جنگ افغانستان، در محور منافع مردم افغانستان و در چهارچوب معیارهای بین‌المللی صورت بگیرد.
پاکستانی‌ها با توجه به در دست داشتنِ ابزارهای موثر برای شعله‌ور کردنِ جنگ در افغانستان و حتا ضربه زدن به منافع امریکا و برخوردار بودن از چندین دهه تجربه در این کار، هر آن می‌تواند معادلات را برهم بزند؛ چنان‌که نتیجه ندادنِ گفت‌وگوهای پنهانیِ امریکا با طالبان ـ که حالا واشنگتن را وادار کرده با اسلام‌آباد به عنوان جانب اصلی گفت‌وگو کند ـ نیز نهفته در همین قدرتِ تخریبِ پاکستان است.
بدون شک پاکستان اهداف و برنامه‌های ویژه خود را در این دیدارها با جانب امریکا مطرح خواهد کرد؛ از این‌رو بیم‌های بسیار و امیدهای کم در این اقدام وجود دارد و به عبارت دیگر، از مذاکره واشنگتن ـ اسلام‌آباد پیرامون افغانستان، بیم‌های روشن و امیدهای تاریکی متصور است که مردم افغانستان را در اضطراب و تشویش قرار می‌دهد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.