احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمد محق/ یک شنبه 9 حوت 1394 - ۱۰ حوت ۱۳۹۴
رسالت دانشگاه چیست؟ این پرسشی است که باید به تکرار با خود در میان بگذاریم. دانشگاه و درس دانشگاهی را ابزاری برای رسیدن به مدرک و منصب پنداشتن، از تصوراتی است که اساس و حیثیت دانشگاه را برباد میدهد.
رسالت اصلی دانشگاه رسیدن به رهایی است، رهایی از اسارت، از انواع اسارتها، که خطرناکترینش اسارت فکر و ذهن و تعقل است. رهایی با آگاهی اصیل به دست میآید. آگاهی اصیل آن است که از تفکر آزاد، عمیق و روشمند سرچشمه بگیرد.
دانشگاه جایی است که انسان اندیشیدن را تمرین کند، جایی است که به پرسش گرفتن را بیاموزد، جایی است که اتوریتههای دروغین فرو بریزند و مرجعیتهای ساختهگی کنار بروند.
انسانی که به آگاهی اصیل نرسیده است، به آزادی و رهایی هم نمیرسد. او محکوم است که در اسارت بهسر ببرد، اسارت جهل بسیط یا جهل مرکب. جهل بسیط را همه میشناسیم. جهل مرکب آن است که شِبه علم بهجای علم تکیه بزند و آگاهی کاذب جانشین آگاهی راستین شود.
علم و شِبه علم در کجا از هم باز شناخته میشوند؟ شبه علم انباشتن ذهن است با معلومات پروسس نشده، تفکرات کلیشهیی، اندیشیدن در قالبهای از پیش ساخته، و اسیر بودن در دام پیشفرضها و پیشداوریها.
شبه علم از طریق ایدیولوژیها ترویج میشود. از طریق نظامهای فکری بسته و منجمدی که انسانها را از آزاد فکر کردن میگریزاند و از پرسش و چالش میترساند.
دانشگاه جایی است که باید بتهای ایدیولوژیک شکسته شود، و انسان آزادیش را احساس کند. جایی که انسان بتواند در فضای تفکر آزاد به تنفس پردازد و رو در روی کاهنان اندیشههای تاریک و متحجر بایستد.
اگر دانشگاه به تکرار مکررات اکتفا کند، و اندیشههای مدار بسته را بر دانشجویان تحمیل کند و بهجای جرأت فکر کردن، به آنان هراس از اندیشیدن را تعلیم بدهد، آنجا دیگر دانشگاه نیست. آنجا معبد دیگری برای کاهنان جهل و تاریکی خواهد بود.
اینکه چرا در جهان سوم، دانشگاهها نمیتوانند به رسالت خود قیام کنند و نقشی در آزادی و رهایی واقعی این جوامع داشته باشند، به این بر میگردد که این رسالت را تا کجا توانستهاند درک کنند.
دانشگاهی که نقشی در تولید اندیشۀ آزاد نداشته باشد، او دیگر دانشگاه نیست، بلکه شِبه دانشگاه است. شبه دانشگاه، با شِبه علم به تولید و تکثیر شِبه دانشجو و شِبه دانشمند، منتهی میشود و چرخهیی باطل از جهل مرکب را به چرخیدنی باطل وا میدارد.
محصول نهایی جوامعی که دانشگاههایش چنین رسالت باطلی را برای خود برگزیده اند چرخیدن بیشتر در دام عقب ماندگی، فرو رفتن زیادتر در ورطه جهل و تعصب، و در غلتیدن افزونتر در باتلاق تباهی و ویرانی است.
سرنوشت موهوم ملیونها انسان در مانده در این جوامع که هیچ آیندهیی برای خود نمیبینند و از گشودن کوچکترین گرهی از زندهگی خود عاجزاند و در برابر هر مشکلی احساس درماندهگی و استیصال میکنند، محصول جهلهای مرکبی است که پیهم تولید میشود، فضای ذهنها را میآلاید، جانهای خسته و درمانده را مسمومتر، روانهای بیمار را بیمارتر و انسانهای عاجز را عاجزتر میکند.
دانشگاه باید بیش از اعطای مدارک کذایی، به رهایی انسان بیندیشد. باید به تولید آگاهی و به ترویج تفکر آزاد همت بگمارد. باید مشعل صبح را به دست گیرد و گریبان سیاه شب را از هم بدَرَد و پیام رهایی را به ارمغان آورد.
Comments are closed.