احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمداکرام اندیشمند - ۱۰ حوت ۱۳۹۴
دکتر رنگین دادفر سپنتا، مشاور امنیت ملی و وزیر خارجۀ حکومت حامد کرزی، در مقالهیی زیر عنوان «حقیقت جنگ و رویای صلح»، از بیباوری غربیها و بهخصوص انگلیسها و امریکاییها به پیروزی نظامی علیه تروریسم و گروه تروریستی طالبان سخن میگوید. اما نکات اصلیِ این بیباوریِ انگلوساکسونها را در این مورد ناگفته میگذارد. هرچند سـپنتا دیدگاهِ عدم پیروزی در این جنگ را به مداراجوییِ امریکاییها و تبارگراییِ شؤونیستهای افغان و سیاستِ پاکستان و انگلیس پیوند میدهد که در واقع تمامی آنها این پیروزی را نامطلوب تلقی و ارزیابی میکنند.
جناب سپنتا میپندارد که شاید عدم پیروزی بر طالبان، از این فکر ریشه گرفته است که پیروزی ارتشهای ارتجاعی و نیروهای اشغالگر خارجی بر نهضتهای آزادیبخش، نامحتمل و غیرعملی است. در حالی که: «اما پیروزی و سرکوب تروریسم برخاسته از استراتژی شبکههای استخباراتی که به منظور تحقق هژمونی و به سلطه درآوردن ملتهای دیگر به راه انداخته میشود، ممکن است. …شکست تروریسم ممکن است، حتا اگر این تروریسم به دلیل موجودیت دولتهای فاسد و در حال شکست، نیرومند بنماید. شکست این تروریسم نه تنها ممکن است بلکه واقعبینترین، اخلاقیترین و هومانیستیترین تلاش برای رسیدن به صلح است و این آن حقیقت دیگر است…»
به باور آقای سپنتا، طرفهای داخلی و خارجی که با طالبان جنگ کرده اند، در جهت غلبه و پیروزی بر آنها تلاش واقعی نشان ندادهاند. زیرا: «یکی مبتلا به شور و عشق همتباری بود و دیگری مشغلهیی جز تاراج و غارت نداشت و آن بیرونی هم به نظام سلطهاش در مقیاس جهانی میاندیشید و در این میان، نهضت رهاییبخش و دموکراسیخواه هم نتوانست صف مستقلِ خود را ایجاد کند. اما چنین حالتی نمیتواند سرنوشت محتوم تاریخ شود، بهخصوص که طرحهای جاری برای صلح، آن طور که تاکنون دنبال میشود، فرجام نخواهد داشت و رویکرد نظامی کماکان امر تحمیلی باقی خواهد ماند…»
دکتور سپنتا سیاست امریکاییها را با ملایمت و نرمی مورد انتقاد قرار میدهد که: «ایالات متحده آشکارا خواهان تحقق هژمونی ملایم پاکستان در افغانستان است. آقای اوباما در چندین مورد گفته که ایالات متحده برای دولتسازی به افغانستان نیامده است.» اما جناب سپنتا در مقالهاش این پرسشها را که چرا انگلوساکسونها و نشریاتشان پیروزی نظامی در جنگ افغانستان یا پیروزی بر تروریسمِ طالبانی را ناممکن و غیرعملی تلقی میکنند و چرا امریکاییها خواستار هژمونیسم ملایم پاکستان بر افغانستان است، مورد بحث و پاسخ قرار نمیدهد. سپنتا توضیح نمیدهد که ریشههای اصلی این تلقی و باور و این سیاستِ انگلوساسکونها به کجا برمیگردد؟
از همه مهمتر اینکه جناب سپنتا این موضوع را ناگفته میگذارد که آیا وی به عنوان وزیر خارجه در دوران وزارتش که بخشی از وجایب رسمی و ملی او را نیز تشکیل میداد، تلاش کرد که این ذهنیت غلط امریکایی را تغییر دهد که سیاست واشنگتن در مورد رابطۀ افغانستان و پاکستان که هژمونی اسلامآباد بر کابل حفظ شود، نادرست و غیرعادلانه است؟
من به مساعی جناب سپنتا از مسند وزارت خارجه در این مورد باور دارم؛ اما ایشان میبایست به دلایل و عوامل ناکامیِ این مساعی که موجب تغییر در نگرش و سیاست امریکاییها و انگلوساکسونها نشد، اشاره میکرد و راه عملی و موفقانه را در این مورد نشان میداد. چرا دکتور سپنتا به عنوان مشاور امنیت ملی و وزیر خاجۀ حکومت حامد کرزی و رفیق شفیق و نزدیکش که تا آخر بر سر سفرۀ قدرت با او نشست و هنوز با آن رییس متقاعدش همکاسه و همراز است، کرزی را از آن «شور و عشق همتباری» که سیاستِ تقویت تروریسـم طالبان را در پیش گرفت، باز نداشت؟
مگر دکتور سپنتا این واقعیت را نمیداند که انگلوساکسونها مرز دیورند را مرز رسمی و بینالمللی میان افغانستان و پاکستان میشناسند و دعوای افغانستان بر سر دیورند را غیرموجه و تهدید بر تمامیت ارضی پاکستان تلقی میکنند؛ اما حامد کرزی رفیق همراز و همکاسۀ وی در دوران بازنشستهگی و بیکاریاش، ساز «دا پشتونستان ز مونژ» میزند و در توهمِ غلبه بر پاکستان و دسترسی به خاکهای از دست رفته تا کراچی و گوادر به سر میبرد؟
Comments are closed.