احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمد عبدی بي بي سي - ۱۰ عقرب ۱۳۹۱
سنگ صبور ساخته عتیق رحیمی که بر اساس رمان پرفروش همین نویسنده ساخته شده، به تازگی در جشنواره های مختلف نظیر تورنتو و لندن به نمایش درآمد و نمایش فیلم در ششمین دوره جشنواره ابوظبی با موفقیت گلشیفته فراهانی همراه بود؛ جایزه بهترین بازیگر زن در بخش افق های تازه( فیلم های اول و دوم کارگردانان) برای گلشیفته فراهانی بخاطر بازی در نقش زن افغانی که شوهر مجاهدش در کما به سر می برد و این زن ناگفته های زندگی اش را بر بالین او باز می گوید.
در حاشیه جشنواره ابوظبی فرصت یک گفت و گوی اختصاصی کوتاه با گلشیفته فراهانی (هنرپیشه ایرانی) فراهم شد.
فکر می کنم این شخصیتی بود که خیلی با تو تفاوت داشت، یعنی باید کاملاً می رفتی در جلد یک آدم دیگر که هیچ شباهتی به خودت نداشت.
خیلی جالب است که این را می گویی، همه این طرف آبها فکر می کنند که زندگی خود من شبیه این نقش است.
چطور این نقش را پیدا کردی و به آن نزدیک شدی؟
«قبل از فیلمبرداری با ژان کلود کاریر دو هفته کار را خواندیم و با عتیق رحیمی خیلی درباره اش صحبت کردیم، درباره تمام بالا و پائین های این شخصیت و نقاطی که تکامل پیدا می کند، شامل صدایش که از دماغ حرف می زند، یا از شکم یا از سینه و نوع ایستادن او و همه جزئیات کوچک و بزرگ.»
فکر می کنم کار بازیگر اساساً ساختن شخصیت هایی است که به او دور هستند؛ هر چه دورتر بهتر… من در ایران خیلی شخصیت های دور از خودم بازی کردم، مثل نقش مادر در فیلم میم مثل مادر که خیلی دور بود به من، یا در اشک سرما که چوپان بود و باز خیلی دور بود از من. نقشم در سنگ صبور هم از من فاصله داشت، اما المان هایی هست که شخصیت را می سازد، یعنی آدم شخصیت را نمی سازد، درها را باز می گذارد تا شخصیت وارد آدم بشود. قبل از فیلمبرداری با ژان کلود کاریر دو هفته کار را خواندیم و با عتیق رحیمی خیلی درباره اش صحبت کردیم، درباره تمام بالا و پائین های این شخصیت و نقاطی که تکامل پیدا می کند، شامل صدایش که از دماغ حرف می زند، یا از شکم یا از سینه و نوع ایستادن او و همه جزئیات کوچک و بزرگ.
رمان را قبلاً خوانده بودی؟
بله.
اولین باری که خواندی حست چه بود؟
فکر کردم هیچ کس جز من نمی تواند و نباید این نقش را بازی کند!
بخاطر بازی در فیلم رمان را خواندی یا قبلاً خوانده بودی؟
قبلاً خوانده بودم اما می دانستم که می خواهند یک فیلم بر اساس آن بسازند. رمان را به انگلیسی خواندم و خیلی متحول شدم و فکر می کردم من باید این نقش را بازی کنم.
از پس لهجه افغانی چطور برآمدی؟
خیلی مواقع دیده بودم که وقتی ایرانی ها نقش افغان ها را بازی می کنند، افغانی ها می گویند که اینها ادای افغانی را در می آورند. ما تصوری از لهجه افغانی داریم که اصلاً با اصل آن خیلی تفاوت دارد. خیلی رویش کار کردم و به هر حال کارم موسیقی هم هست و پیش از این هم خیلی فیلم ها با لهجه های کردی یا فیلم های انگلیسی و فرانسوی بازی کردم و با لهجه ها و آواهای مختلف آشنایی داشتم و به افغانی هم مثل یک زبان دیگر نگاه کردم. نمی خواستم طوری بشود که افغان ها بگویند من ادای آنها را در آورده ام. الان هم خوشبختانه افغان ها راضی هستند و باورشان نمی شود. عتیق هم خیلی سخت می گرفت. یک کلمه این طرف و آن طرف که می شد، می گفت دوباره می گیریم. برای لهجه خیلی پافشاری داشت که درست در بیاید.
در یکی از این نمایشها گفتی که کامل ترین فیلمت است.
گفتم سخت ترین فیلمی است که تا بحال بازی کرده ام. شاید فیلمی است که از همه فیلم های دیگر فشار بیشتری بر من وارد کرد برای در آوردن این پرسوناژ.
از چه جهت؟
فشار روحی.
یعنی رفتی در دل شخصیت؟
بله. این شخصیت خیلی من را محصور کرد، بیش از تمام شخصیت هایی که قبل از این بازی کرده ام، خیلی بیشتر.
اثر نقش هنوز باقی است؟
بعضی از مواقع از خودم سوال می کنم که ماها شبیه نقش هایی می شویم که بازی می کنیم یا نقش هایی که شبیه ما هستند را به ما پیشنهاد می کنند. نمی دانم که یک چیزهایی از گلشیفته شبیه این نقش است یا من شبیه این نقش شده ام. به هر حال زنی است که به دنبال یک آزادی فکری و روحی است و به دنبال این است که بگردد و ببیند کیست. شاید من هم این جنگ را با خودم دارم و می خواهم ببینم که کی هستم در زندگی.
بجز این جنگی که گفتی، چه چیز این شخصیت برای تو جذاب است؟
«بعضی از مواقع از خودم سوال می کنم که ماها شبیه نقش هایی می شویم که بازی می کنیم یا نقش هایی که شبیه ما هستند را به ما پیشنهاد می کنند. نمی دانم که یک چیزهایی از گلشیفته شبیه این نقش است یا من شبیه این نقش شده ام. به هر حال زنی است که به دنبال یک آزادی فکری و روحی است و به دنبال این است که بگردد و ببیند کیست.»
فکر می کنم کمتر آدم هایی در دنیا می توانند در چنین موقعیتی قرار بگیرند. خیلی کم پیش می آید که زنی در برابر مردی باشد که نیمه مرده است و آن هم در افغانستان که به هر حال فشار روی زن ها خیلی زیاد است و این تکاملی که در این زن وجود دارد که در اول فیلم یک زن معمولی افغانی است که هیچ قدرتی از خودش ندارد تا انتهای فیلم که به یک انفجار می رسد، تکامل این شخصیت سرعت بالایی دارد. این تکامل نقش یک چرخش نود درجه است. این خودش یک چالش بازیگری بود. چالش نقش خیلی زیاد بود. این چالشی بود که برای من وجود داشت و هر چه بیشتر باشد نقش برای من جذاب تر است.
فکر می کنی شخصیت فیلم چقدر به شخصیت رمان شباهت دارد؟ تفاوت عمده ای حس می کنی؟
این کتاب فیلم شد و بعد ممکن است تئاتر شود، اما در هر بستر یک شخصیت تازه خلق می شود. همان داستان است ولی زن دوباره آفریده خواهد شد. به نظرم همان داستان را فیلم کردیم، اما فکر می کنم تغییرات کوچکی اتفاق می افتد که کامل تر می شود. عتیق همیشه این را این گونه جواب می دهد که فیلم می سازد تا بفهمد که کتاب را خودش چگونه نوشته است. شاید من هم با بازی کردن این نقش، این زن را بیشتر درک کردم. فکر می کنم چیزهایی را که می شد در سینما به این داستان اضافه کرد، اضافه کردیم. مثلاً در صحنه هایی این زن دارد حرف های خیلی بدجنسانه ای می زند اما با دستش شوهر را نوازش می کند. در سینما این خیلی راحت تر از ادبیات بیان می شود.
در ابتدای فیلم فکر می کنیم که این یک زن معصوم افغان است اما رفته رفته می فهمیم حتی بچه هایش هم از آن شوهرش نیستند. به نظرت این شخصیت در طول فیلم تکامل پیدا می کند یا این که ما کم کم او را می شناسیم؟
اول این که بگوئیم در ابتدا معصوم است و بعد می فهمیم که بچه ها هم مال شوهرش نیستند، کاملاً بر ضد این فیلم است، برای این که فیلم می گوید این معصومیت که شما فکرش را می کنید. . .
نه منظورم معصومیت به تعبیر کلاسیک و نزد عامه مردم است، نه از نظر من. . .
«سوال اساسی همان طور که عتیق می گوید در غرب «بودن یا نبودن» است و در شرق «گفتن یا نگفتن». غربی ها می گویند To be or not to be و ما می گوئیم To say or not to say. همه ما حرف های ناگفته ای داریم که جرات زدنش را نداریم، برای این که فرهنگ ما همه اش درباره این گفتن یا نگفتن است، برای این که بخاطر آن می توانیم جان خودمان را از دست بدهیم. «
بله همان معصومیتی که عامه مردم فکر می کنند. فیلم می گوید که انسان ها در شرایط مختلف چه کارهایی می توانند بکنند که خود را از مخمصه هایی نجات بدهند و این زن هم تنها کاری که کرده این است که خودش را نجات داده. راه چاره پیدا کرده برای خودش تا اتفاقاتی که برای عمه افتاده، برای او نیفتد… فکر می کنم شخصیت این زن تکامل پیدا می کند چون می تواند درباره این مسائل حرف بزند، درباره چیزهایی که هرگز نمی توانسته درباره آنها حرف بزند. سوال اساسی همان طور که عتیق می گوید در غرب «بودن یا نبودن» است و در شرق «گفتن یا نگفتن». غربی ها می گویند To be or not to be و ما می گوئیم To say or not to say. همه ما حرف های ناگفته ای داریم که جرات زدنش را نداریم، برای این که فرهنگ ما همه اش درباره این گفتن یا نگفتن است، برای این که بخاطر آن می توانیم جان خودمان را از دست بدهیم. در غرب چه کسی برای گفتن می تواند جانش را از دست بدهد؟ فقط مائیم که بخاطر گفتن یک حرف می رویم بالای دار.
برداشت خودت از پایان فیلم چیست، چون یک نوع پایان باز است که هم می تواند تلخ باشد و هم شیرین. لبخندی روی لبت هست.
به هر حال زن زنده است و نمرده و این برای من تلخ نیست. او رسید به جایی که می خواست و نمرد. زنده است. این برای من خیلی خوشایند است.
و یک عشق؟ چون پسر افغان هم آنجا حضور دارد.
فکر نمی کنم آینده ای برای این دو شخصیت وجود داشته باشد. فکر نمی کنم اما امیدوارم برایشان ولی به هر حال این زن دیگر آن زن سابق نخواهد بود.
Comments are closed.