احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:گفتگو: نظری پریانی/ دوشنبه 9 حمل 1395 - ۰۸ حمل ۱۳۹۵
بخش دوم/
اشــــــــاره:
عطاالرحمان سلیم، معاون شورای عالی صلح، از چهرههای نزدیک به شهید احمدشاه مسعود قهرمان ملی کشور است. او در دولت اسلامی افغانستان یعنی بیست سال پیش بارها به هدایت احمدشاه مسعود و با صلاحیت ویژهییکه برایش داده شده بود، به شکل مستقل و در ترکیب هیأتی چندین بار با طالبان در افغانستان، پاکستان و ژنیوا دیدار کرده بود و تجربههای زیادی از گفتوگو با طالبان، بحث صلح، موضعگیریهای طالبان، تعهدها و نقض عهدشان و ادبیات گفتوگوی این گروه دارد.
سلیم تا سمتهای سرپرست وزارت ارشاد، حج و اوقاف و معین آن وزارت کار کرده و اکنون به حیث معاون شورای عالی صلح و مشاور ارشد داکتر عبدالله در امور صلح ایفای وظیفه میکند. او تنها فردی در شورای عالی صلح است که به گونه مسلکی میتواند در این روند کار کند. زیرا بارها در ترکیب هیأتی با طالبان مذاکره کرده است. روزنامه ماندگار به هدف روشنکردن گفتوگوها و مذاکرههاییکه پیش از پانزده سال اخیر، چه در دروان مقاومت و چه هم پیش از سال ۱۳۷۵ با طالبان صورت گرفته بود و نتایج تلاشهاییکه اکنون برای دستیافتن به صلح صورت میگیرد، با آقای سلیم گفتوگویی را ترتیب داده است. سخنان آقای سلیم از زاویههای مختلف قابل تأمل است و در واقع خواننده به نکات ارزشمند تاریخیکه تاحال گفته نشدهاند، دست مییابد و نیز میتواند به عنوان تجربهیی در راستای مذاکره و گفتوگو با طالبان باشد. این گفتوگو در چند بخش به نشر میرسد.
با وجود این همه، اما سلسلۀ رفت و آمدها از طرف حکومت اسلامی قطع نشد. هیأتها رفت و آمد داشتند و تلاش میکردند تا راه جلوگیری از جنگ را بیابند؛ طرف دولت میکوشید تا حکومت انحصاری نباشد و توقع از آن طرف (طالبان) این بود که نباید خواستار حکومت انحصاری باشند.
در این راستا علاوه بر سعی و تلاش داخلی، آمرصاحب{قهرمان ملی} چندین مرتبه و در کسوت چندین هیأت برای ما هدایت داد. این هیأت برای گفتوگو با طالبان به پاکستان فرستاد شدند و با شخصیتهایی که تصور میشد بالای طالبان تأثیرگذار اند، ملاقاتهایی داشتند. از جاین هیأت با مولانا فضل الرحمن، مولوی حسن جان، مولوی سید چراغالدین، تماسها و ملاقاتهایی داشتند.
*ببخشید، به یاد دارید اعضای این هیأتها چه کسانی بودند؟
چندین هیأت ترتیب شده بود که از آن میان در یکی از هیأتها من هم شامل بودم و همراه با جمعی از دوستان رفتیم و با چهرههایی که نام گرفتم، ملاقاتهایی داشتیم.
در نتیجۀ همین تفاهمهایی که بین حکومت افغانستان و علمای پاکستان ایجاد شد و از آنان خواهش شد که شما بالای طالبان تأثیر بگذارید؛ چون ظاهراً اینان(طالبان) شاگردان شما هستند و شما منحیث عالم و مسلمان مسوولیت دارید تا در این زمینه مداخله کنید؛ چرا این همه خونها به ناحق بریزند؛ چون از طرف ما هیچ مانعی در اقامۀ دولتی را که ظاهراً طالبان عنوان میکنند، مشکلی وجود ندارد؛ حکومت اسلامی میخواهند که در افغانستان حکومت اسلامی است. اما اینکه حکومت اسلامی را با کدام معیارها و مواصفات میخواهند قابل بحث است؛ بیایند تا روی آن بحث کنیم. انتخابات میگویند از طریق انتخابات پیش میرویم، از طریق شورای حل و عقد میگویند از آن طریق پیش میرویم. ما خواهان انحصار قدرت نیستیم تا حکومت انحصاری داشته باشیم؛ ما یک حکومت مشارکتی میخواهیم تا مردم از جنگ و بدبختی نجات پیدا کنند.
در راستای همین فعالیتها بود که در یک مرحلۀ پنجاه تن از علمای جید و بزرگ پاکستانی به کابل آمد که در آن جمله، مولوی حسن جان، مولوی فضل الرحمن، عبدالرحمن اشرفی، مولوی فضلالله و…، شامل بودند. این علمای پاکستانی همراه با استاد برهانالدین ربانی و شهید احمدشاه مسعود ملاقاتهایی داشتند که آمرصاحب از آنان در استالف پذیرایی بسیار گرمی کرد و گفت که هر فیصلهیی را که شما علما انجام دهید، ما حاضر هستیم تا آن را بپذیریم، هیچ مانعی برای پذیرفتن خواست شرعی وجود ندارد. منتها یک بحث سلیقهها است که شاید کسی سلیقۀ شخصی خود را شریعت بنامد و یا کسی فرهنگ و عنعنۀ محیط خود را شریعت بنامد که طبعاً فرق میکند و تفاوتهای زیادی با زندهگی روستایی و متمدن است؛ اما در اساس در رابطه به اقامۀ حکومت اسلامی هیچ مانعی از طرف دولت وجود ندارد.
شهید احمدشاه مسعود گفت ما میخواهیم تا خون مردم نریزد، ملت زیاد زجر و جفا کشیده، بهنام اسلام کشته و آواره شده و زجر دیدهاند و آنان بیش از این توان جنگ و بدبختی را ندارد.
همین بود که این علما وعده دادند که وقتی به پاکستان برگشتند با حکومت پاکستان دیدار میکنند و همراه با سران طالبان هم میبینند، با همین توافق آنان به پاکستان رفتند، مدتی نگذشت که باز هم مولوی فضلالرحمن همراه با هیأت همراهش دوباره گویا با پیامی به کابل آمدند و در سرک اول چهاراهی حاجی یعقوب در مهمانخانه جا بهجا شدند. من و جمعی از دوستان در خدمت شان بودیم و لحظه به لحظه همراه با قهرمان ملی کشور نشستهایی داشتند. وعده میسپردند که ما شما را دیدیم و گپهایتان را شنیدیم، حرفهایتان معقول است و این صحبتها را به طالبان انتقال میدهیم و مطمین هم هستیم که طالبان حرفهای ما را میپذیرند. این هیأت نزدیک به ده روز در کابل ماند.
با توجه به جنگی که صورت گرفته بود، احمد شاه مسعود باز هم از رسیدن به یک توافق و ساختن حکومت مشترک با طالبان دولت اسلامی ناامید نبود. اما بازهم پاسخ روشن و قناعتبخش از طرف طالبان نیامد. نتیجه همین شد که متأسفانه آرزومندیهای حکومت و اصرار عملی طالبان بر جنگ، طالبان به کابل آمدند و عقب نشینی صورت گرفت.
با توجه به عقب نشینییی که از کابل شده بود، حکومت در بلخ، تخار و بدخشان و شمال کابل بود و ما در حالت نا بسمانی قرار داشتیم، با وجود آن هم دولت وقت دروازۀ مذاکره و گفتوگو را نبست و هیأتهایی برای انجام مذاکره رفت و آمد داشتند.
استاد عبدرب الرسول سیاف که در جبهۀ مقاومت بود و تماسهایی با علمای پاکستان داشت که متأسفانه جواب مثبتی به دست نیامد و استاد برهانالدین ربانی به عنوان رییس جمهور پیامی به زبان عربی داشت و آن را به علمای پاکستان فرستاد و بیشتر از پنجاه کاپی آن را فرستاد و به علمای پاکستانی گفت که شما مسوولیت دینی و انسانیتان را درک کنید؛ این جنگ به خاطر اسلام و شریعت نیست و جنگی است که در برابر حکومت مشروع صورت گرفته و شرعاً جواز ندارد، شما اگر کمترین تأثیری هم بالای طالبان دارید، استفاده کنید تا از جنگ و کشتار جلوگیری شود. به این پیام هم پاسخ مثبتی داده نشد و صرف نمایندۀ ما به نزد یک تن از علمای بزرگ پاکستانی به نام مولوی حسن جان که استاد من هم بود، رفته بود و این عالم پاکستانی هم برایش گفته بود که ؛همان وقت (اشاره به دوران جهاد) ایجاب میکرد تا با شما روابط نزدیک داشته باشیم؛ اما حالا منافع ما ایجاب میکند تا از طالبان حمایت و پشتیبانی کنیم. وقتی این پیام به شهید احمدشاه مسعود رسید بسیار متأثر شد و گفت که از یک طرف عالم و از طرف دیگر مسأله شریعت و دین و اما مولوی حسن جان میگوید که منافع ملی ما ایجاب میکند تا از طالبان حمایت کنند.
(بعدتر همین مولوی حسن جان با جمع دیگر، از کابلی که تحت اشغال طالبان قرار داشت، دیدن کردند. فکر میکنم که در همان وقت طالبان چند تن از علمایی که آمده بودند را برای ادای فریضه نیز حج فرستادند.)
رفت و آمد هیأتها همچنان ادامه داشت. تقریباً در ۱۳۷۷خورشیدی بود که کسی به نام «شیرمحمد ستانکزی» که معاون وزیر خارجۀ طالبان بود در نقش بیمار همراه با داکتر وزیری که رییس شفاخانۀ وزیر محمد اکبرخان در آن وقت بود به ژنیوا رفتند و از طرف دیگر، شهید احمدشاه مسعود به من همراه با داکتر صاحب عصمت از قندهار ـ که در آن زمان کلینیکی در تاجیکستان داشت ـ هدایت داد و داکتر عصمت در نقش ترجمان، به ژنیوا رفتیم و در هوتل کانتیننتل ژنیوا جابهجا شدیم، یک مقدار تسهیلات را احمد ولی مسعود که در آن زمان سفیر افغانستان در بریتانیا بود برای ما فراهم ساخت.
همراه با هیأت طالبان صحبتهایی داشتیم. شیرمحمد ستانکزی پیامی را از آدرس ملا ربانی آورده بود و ما نیز صحبتهای برایشان داشتیم و این نشست پیش زمینهیی بود تا اگر شود که با بخشی از طالبانی که خود را برابر با منافع افغانستان فکر میکردند که در رأس آنان ملاربانی بود، یک سلسله حرفهای داشته باشیم.
*پیام ملاربانی که توسط شیرمحمد ستانکزی آورده شده بود، چه بود؟
گفته بودند که ما آماده هستیم تا با مجاهدین کنار بیاییم و میگفتند که ما زیاد وفادار به آن طرف (پاکستان) – نام پاکستان را زیاد یاد نمیکردند- نیستیم؛ ما سابقۀ جهادی داریم و مستقل میاندیشیم و آماده هستیم تا با مجاهدین کنار بیاییم. روی میکانیسم کنار آمدن آنان ایجاب میکرد تا نشستهای دیگری برگزاری گردد. اما دیری نگذشت به شکل مرموزی ملاربانی وفات کرد و سلسلهیی که ایجاد شده بود قطع شد.
بعد از آنکه حکومت بی نظیر بوتو از میان رفت و نواز شریف به قدرت آمد. نوازشریف شخصاً از استاد ربانی بنابر روابطی که در دوران جهاد داشتند دعوت کرد که من هم عضو این هیأت بودم، از طرف دولت شهید احمدشاه مسعود وظیفه داد تا من در ترکیب هیأت به مزارشریف بروم و از آنجا به شمول استاد برهانالدین ربانی به پاکستان رفتیم، نشستهای علنی و خودمانی بود و ده تا پانزده روز در پاکستان ماندیم، روی موارد زیادی بحث و مذاکره صورت گرفت تا روشن شود که چگونه تفاهم را ایجاد کنیم. در همین دیدار بود که میان استاد ربانی و نواز شریف روی ایجاد میکانیسمی بحث شد؛ شماری از علما از طرف طالبان و شماری هم از طرف دولت اسلامی افغانستان کمیسیونی ساخته شود و هر دو طرف قدرت را به این کمیسیون واگذار کنند. روی جزییات آن زیاد تماس گرفته نشد و در کلیات میان نواز شریف و استاد ربانی توافق صورت گرفت. در این میان، نواز شریف وظیفه گرفته بود که با طالبان صحبت میکند تا آمادهگی بگیرند و دولت اسلامی افغانستان هم کار کند.
بعد از آن، به ایران رفتیم و دقیقاً اول رمضان بود که به مشهد رفتیم، بعد از ملاقاتهایی که صورت گرفت دوباره برگشتیم.
*در مشهد با چه کسانی ملاقات داشتید؟
با وزیر خارجۀ ایران روی همین مسأله که آنان نیز همکاری داشته باشند، صحبت کردیم تا یکجا روی برنامۀ نواز شریف و استاد ربانی با ما همکاری کنند. حتا ما در طیارۀ شخصی نواز شریف به مشهد رفتیم؛ نظر پاکستانی هم این بود که ایرانی ها هم در این برنامه دخیل شوند و در عمل کردن آن همکاری داشته باشند.
به هر تقدیر، وقتی که باز گشتیم استاد برهانالدین ربانی هدایت داد تا روی شخصیتهایی که فکر میشود که در این کمیسیون شریک شوند، آمادهگی داشته باشیم. دیری نگذشته بود – نمیدانم نتیجۀ سعی و تلاش نواز شریف بود یا شرایط ایجاب میکرد- که وزیر خارجۀ امریکا هم سفری به پاکستان داشت و روی باز شدن دروازۀ مذاکر با طالبان اصرار کرد. ظاهراً امریکاییها بالای پاکستان فشار آورده بودند که طالبان را آمادۀ مذاکره سازد.
برای این که مذاکره رو در رو و مستقیم باشد کارهای صورت گرفت با وجودی که در همان وقت آمرصاحب زیاد اصرار داشت که این مذاکرات بنابر ملحوظاتی که همه میدانیم، در هر جای دیگری باشد الا پاکستان؛ اما بازهم پاکستان انتخاب شد و اسلام آباد برای برگزاری اولین نشست آمادهگی گرفت. امیدواریها در آن زمان به گونهیی بود که بنابر فشارهایی که بالای طالبان و حلقات بخصوص وارد شده بود، سلسلۀ مذاکرات آغاز شود تا به هدف و مقصد مشخصی برسیم.
در این زمان با دل نخواسته، شیهد احمدشاه مسعود مرا خواست. بنابر توافقی که صورت گرفته نُه نفر هیأت ما بود: داکترصاحب طالب از حزب وحدت، وکیل صاحب عبدالوهاب از جنبش ملی، مولوی فضلالهادی شینواری به نمایندهگی از مشرقی. در کُل کسانی که در جبهات نقش و تأثیر داشتند و در برابر طالبان مقاومت میکردند که همۀ این جریانها بهنام «جبهۀ متحد» یاد میشدند، اشتراک داشتند.
از کابل به اسلامآباد رفتیم. از طرف طالبان پنج نفر هیأت آمده بودند. مولوی وکیل احمد متوکل ریاست آنان را به دوش داشت و اعضای دیگر هیأت طالبان؛ سفیر طالبان در پاکستان مولوی عبدالحکیم مجاهد، عبدالمنان نیازی و عبدالسلام سعادت بودند. برای نخستین بار این مذاکرات صورت میگرفت و اهمیت آن این بود که تمامی کشورهای ۶+۲ به آن پافشاری داشتند. تسهیلات این مذاکرات از طرف عبدالحکیم مجاهد سفیر طالبان در پاکستان و انجنیر عبدالرحیم وزیر مخابرات حکومت اسلامی فراهم شده بود.
در این مذاکرات با کار شکنیهای زیادی روبهرو شدیم؛ اما تصمیم ما این بود که به هر شکل ممکن این روند باید ادامه پیدا کند و اصرار داشتیم که دور بعدی گفتوگوها در کشور دیگری سر و سامان داده شود، حتا روی کشورهای بدیل که جاپانیها اصرار داشتند تا جلسۀ بعد در جاپان برگزار گردد کار شد.
با طالبان مذاکرات و گفتوگوهای پنجروزه صورت گرفت و فیصله شد تا کمیسیونی که مورد اعتماد هر دو طرف باشد، شکل گیرد و روی این نام این کمیسیون نیز بحثهایی صورت گرفت. طالبان اصرار داشتند تا نام این کمیسیون «شورای علمای افغانستان» باشد و قیوداتی وضع کردند. این قیودان چنین بود: علمای این شورا همه مذهبی باشند و چهرههای در این شورا حضور داشته باشند که در مدارس دینی پاکستان آموزش دیده اند.
منطق ما این بود که وقتی از عالم نام میبریم به مفهوم دانشمند است، چه علمای مذهبی و سنتی و چه هم علمای معاصری که در بخشهای دیگر علوم آموزش دیدهاند؛ چون در افغانستان مشکلات مذهبی نداریم؛ تنها با ترکیب علمای مذهبی نمیتوانیم حکومت موفق و ایدهآل داشته باشیم. روی این موضوع سه-چهار روز بحث داشتیم و در نهایت، طالبان پذیرفتند که ما دانشمندان را نیز قبول میکنیم، به گونهیی که نام این شورا باید «شورای علمای دانشمندِ افغانستان» باشد که باز هم منظور شان همان گفتههای پیشین بود. منطق طالبان این بود که «عالم« تنها به علمای مذهبی اطلاق میشود و دیگران را در بر نمیگیرد. بحث تا آنجا پیش رفت که منجر به متوقف شدن مذاکرات شد، در وقفهیی که پیش آمد رفتم تا به شهید احمدشاه مسعود تماس بگیرم. آمر صاحب پرسید که مشکل در کجاست؟
ـ جریان را برایش توضیح دادم.
ـ آمرصاحب بعد از مکثی گفت: نمیشود که چهل تن از کسانی که قرار بود در ترکیب این کمیسیون باشند را که مانند خودت(منظورش درس خوانده در پاکستان) متحد به افغانستان و منافع علیای مملکتی باشد را پیدا کنی.
قهرمان ملی کشور گفت: توکل به خدا، این بحث را نیز با آنان بپذیر.
وقتی که حرفها با آمرصاحب تمام شد و وقتی دوباره به جایی که مذاکرات صورت میگرفت رفتم و دیدم که سفیر امریکا آمده و منتظر است. سفیر امریکا گفت که میشود با شما یک مرتبه ببینیم. این نخستین باری بود که سفیر امریکا خواهش ملاقات خاص با هیأت ما را داشت. گفتم، مشکلی نیست.
وقتی که با آنان نشستیم گفتند که مشکل چیست و ما برای شان گفتیم که مشکل ما تنها روی حرف «و» است که ما میگویم این شورا بهنام «شورای علما و دانشمندانِ افغانستان» باشد و طالبان اصرار دارند که تنها «شورای علمای دانشمندِ افغانستان« باشد و ترکیب این شورا هم به گونهیی باشد که همه درس خوانده پاکستان باشند.
سفیر امریکا گفت: حرف طالبان منطق ندارد و مرا اجازه دهید تا با طالبان صحبت کنم. سفیر امریکا با طالبان ملاقات کرد. ضمیر کابلوف (فعلاً نمایندۀ روسیه در افغانستان) در این نشست مشاور نمایندۀ سازمان ملل بود، آمد و گفت که طالبان بیشتر و شدیدتر از آنچه را که شما میگفتید را نیز قبول کردند و نمایندۀ سازمان ملل متنی را تهیه میکند که مورد توافق هر دو طرف است.
وقتی دوباره آمدم، سفیر امریکا از اتاق بیرون شد و با ما خداحافظی کرد و به تعقیب سفیر وکیل احمد متوکل قرار داشت، وقتی برایش گفتم: متوکل صاحب چطور هستید؟
متوکل گفت: سلیم صاحب شما بالای بسیار ظلم کردید!
گفتم چطور؟ گفت که آنچه را نمیپذیرفتیم بالای ما قبولاندید. برایش گفتم: زمانی که ما آنچه را گفته بودیم، میپذیرفتید نیاز به این ماجرا نمیبود. حالا ما این را به سر شما نقبولاندیم و شما که حرف ما را قبول نکرده بودید!
ادامه در شمارۀ بعدی
Comments are closed.