از انقلاب برگشت‌ناپذیرِ ۷ ثور تا انقلاب برگشت‌پذیرِ ۸ ثور

گزارشگر:محمداکرام اندیشمند/ دوشنبه 6 ثور 1395 - ۰۵ ثور ۱۳۹۵

بخش نخست/
 ۷ ثور۱۳۵۷:
پس از کودتای ثور ۱۳۵۷، حاکمان حزب دموکراتیک خلق که در مسند حاکمیت، این کودتا را با نامِ انقلاب پرولتری و انقلاب برگشت‌ناپذیر ثور تبلیغ می‌کردند، این شعار را با خط بزرگ در پارچۀ سرخ‌رنگی به دروازۀ ورودی فردوگاه کابل آویختند: «به سرزمین مدل نوین انقلاب خوش آمدید.»
وقتی خبرنگار «دی سایت» جمهوری فدرال آلمان از حفیظ‌الله امین که او را فرمانده انقلاب ثور می‌خواندند، خواست تا در مورد مفهوم این شعار و دربارۀ این مدل توضیح دهد، امین mandegar-3پاسخ داد: «به عقیدۀ من، انقلاب افغانستان مدل جدید انقلاب پرولتری است که قدرت سیاسی را از استثمارگران به طبقۀ کارگر منتقل کرد که در رأس آن، حزب طبقۀ کارگر یعنی حزب دموکراتیک خلق قرار دارد. قبلاً در یک جامعۀ فیودالی چنین انقلابی صورت نگرفته است. بنابرین این یک مدل جدیدِ انقلاب در جامعه‌یی که مناسبات فیودالی مسلط بود، می‌باشد که قدرت را از طبقۀ استثمارگر به طبقۀ استثمار شده که دوست و متحد تمام زحمت‌کشان می‌باشد، انتقال داد.»
زمانی که در جدی ۱۳۵۸ دولت شوروی سوسیالیستی برای حمایت از حاکمیت این مدل نوین انقلاب پرولتری به افغانستان لشکر کشید، حفیظ‌الله امین قوماندان انقلاب را کُشت و ببرک کارمل جای او را در مسند حاکمیت انقلابی گرفت، انقلاب برگشت‌ناپذیر ثور، به قول و ادعای زمام‌دار جدید، وارد «مرحلۀ نوین و تکاملی» شد. نیروهای ارتش سرخ شوروی بیشتر از ۹ سال در افغانستان باقی ماندند و برای انقلاب برگشت‌ناپذیر ثور! و حاکمیت انقلابی جنگیدند. سه سال پس از خروج آن نیروها، دولت حزب دموکراتیک خلق به رهبری و ریاست داکتر نجیب‌الله دوام کرد؛ اما وقتی نیروهای فرقۀ ۵۳ جوزجان به فرماندهیِ جنرال عبدالرشید دوستم در مزار شریف علیه داکتر نجیب‌الله شورید و شماری از نظامیان رقیب و مخالف داخلی مانع رفتنِ این آخرین رهبر حزب حاکم دموکراتیک خلق در نیمه‌شب ۲۸ حمل ۱۳۷۱ به فرودگاه کابل شدند و نجیب‌الله به جای بازگشت به ارگ کابل به دفتر نمایندگی سازمان ملل برگشت و پناه گرفت، انقلاب برگشت‌ناپذیر ثور، برگشت!
این برگشت انقلاب ثور(!؟) و فروپاشی حاکمیت حزب با چنین سرنوشت ناکام و ناگوار، ریشه در عوامل مختلفِ داخلی و خارجی داشت. از میان تمام عواملی که موجب برگشت انقلاب، گسست حاکمیت و شکست زمام‌دار آن شد، نقش و سهم دو عامل، بسیار اصلی و متبارز بود:
۱- فروپاشی شوروی و پایان کمک‌های نظامی و مالی آن به دولت حزب دموکراتیک خلق در کابل
۲- تفرقه و خصومت عمیق درونی حزب و بغاوت از داخل حزب و دولت حزب مذکور علیه نجیب‌الله.

 کمک «بی‌‌حد و حصر» شوروی:
کمک‌های نظامی و مالی شوروی برای دولت حزب دموکراتیک خلق به قول حفیظ‌الله امین «بی‌حدوحصر» بود. حزب مذکور از همان آغاز غصب حاکمیت با کمک‌های هنگفت نظامی و مالی اتحاد شوروی سابق به حیاتِ خود ادامه داد. پس از خروج ارتش سرخ که نیروهای دولت حزب مذکور به ریاست داکتر نجیب‌الله بار اصلی جنگ را در برابر مجاهدینِ مورد حمایت پاکستان، امریکا، عربستان و تمام کشورهای اسلامی متحد غرب به دوش داشتند، کمک‌های نظامی و مالی شوروی همچنان سیل‌وار ادامه یافت. کمک‌های بی‌حدوحصر و سیل‌وار مسکو، ماشین نظامی دولت مورد حمایت خود را در کابل می‌چرخاند و این ماشین و نیروی نظامی در تاریخ افغانستان عظیم و بی‌سابقه بود. در آغاز سال ۱۳۷۱ که دولت حزب دمکراتیک خلق به ریاست داکتر نجیب‌الله به سوی فروپاشی می‌رفت، نیروی نظامی دولت عبارت بود از:
بیش از چهارصد هزار تن که ۲۲۰ هزار آن مربوط ارتش، بیش از ۹۳ هزار مربوط پولیس و بیش از نود هزار مربوط سازمان استخبارات دولتی(خاد یا واد) به شمول گارد ریاست جمهوری، می‌شد.
اسلحه و تجهیزات این نیروها:
۱۵۶۸ چین تانگ
۸۲۸ ماشین محاربوی
۴۸۸۰ عراده توپ
۱۲۶ فروند هواپیمای جنگنده و بمب‌افگن نوع میک و سو ۲۲
بیش از ۲۰۰ هواپیمای ترانسپورتی نظامی و چرخبال‌های جنگی و باربری.
فعال نگهداشتن و حفظ این ماشین عظیم نظامی فقط و فقط با کمک بی‌حدوحصر اتحاد شوروی ممکن و عملی بود. اما فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ به این کمک‎ها نقطۀ پایان گذاشت. پایان این کمک‌ها، دولت حزب دموکراتیک خلق را به سوی فروپاشی برد.

 تفرقه و خصومت درونی حزب دموکراتیک خلق:
اگر قطع کمک‌های عظیم و بی‌حدوحصر شوروی، دولت حزب دموکراتیک خلق را در مسیر سقوط و فروپاشی قرار داد، تفرقه و دشمنی عمیق و گستردۀ مهارناپذیر درونی حزب، فروپاشی را محقق ساخت. تفرقه و خصومت در درون حزب دموکراتیک خلق که از قبل وجود داشت، پس از خروج قوای شوروی عمیق و گسترده شد. کودتای شهنواز تنی از جناح خلق، نخستین آتشِ این تفرقه و خصومت را شعله‌ور ساخت. هرچند نجیب‌الله این آتش را با مهارت و قابلیت فردی خود خاموش کرد، اما آتش نفاق با حجم بیشتر همچنان در زیر خاکستر این خاموشی، گرم و سوزان باقی ماند و با سرعت و گسترده‌گی، دوباره و بیشتر از قبل مشتعل شد.
در حالی که کینه و خصومتِ دیرین میان دو جناح اصلی خلق و پرچمِ حزب همچنان عمیق‌تر از گذشته باقی مانده بود، تفرقه و خصومت با دسته‌بندی‌های مختلف در درون جناح پرچم اوج گرفت. بسیاری از پرچمی‌های پشتون‌تبار، خلقی‌های حفیظ‌الله امین و بخشی از خلقی‌هایی که پس از کودتای تنی در درون حکومت نجیب‌الله باقی مانده بودند، از هواداران نجیب‌الله شمرده می‌شدند. هواداران ببرک کارمل، اطرافیان و همراهان نجم‌الدین کاویانی و فریداحمدمزدک، افرادی از هواداران سلطان علی کشتمند و دسته‌های کوچک دیگر، فراکسیون‌های محتلف جناح پرچم را می‌ساختند که هر کدام در بازی‌های سیاسی دارای علایق و سلایقِ جداگانه بودند. در چنین وضعیتی، داکتر نجیب‌الله و هوادارانش در صدد آن بودند تا از نیرومندی رقیبان و مخالفانِ خود در درون دولت و حزب و به‌خصوص در نهادهای نظامی و امنیتی که پس از شکست کودتای شهنواز تنی قدرت بیشتر یافته بودند، بکاهد.
عمده‌ترین نیروی قومی و ملیشیای غیرپشتون در داخل دولت، عبدالرشید دوستم بود. افزون بر این، بسیاری از افسران پرچمی‌های تاجک‌تبار در فرماندهی قطعات نظامی و امنیتی قرار داشتند. اما برای نجیب‌الله که بقای حاکمیت او پس از خروج قوای شوروی و به‌ویژه پس از کودتای شهنواز تنی به این نیروها وابسته شده بود، راندن آن‌ها از عرصۀ قدرت آسان به نظر نمی‌رسید. وقتی وی در ۲۵ جدی ۱۳۷۰ فرمان تبدیلی جنرال مومن اندرابی قوماندان لوای هفتاد حیرتان، جنرال جمعه نظیمی قوماندان فرقۀ دهدادی، جنرال هلال قوماندان مفرزۀ هوایی و جنرال احمدیار قوماندان پولیس را از ولایت بلخ صادر کرد و به جای آن‌ها افسران پشتون‌تبار را گماشت، آتش اختلاف و خصومت از زیر خاکستر سرکشید و مشتعل گردید.
جنرال مومن فرمان داکتر نجیب‌الله را نپذیرفت وعَلم مخالفت و طغیان برافراشت. مخالفان و رقیبان نجیب‌الله در درون حزب دموکراتیک خلق یا حزب وطن و دولت به‌صورت غیرعلنی جنرال مومن را مورد حمایت قرار دادند و او را به ادامۀ مخالفت تشویق و تشجیع کردند. این مخالفان و رقیبان داخلی، پای جنرال عبدالرشید دوستم و سید منصور نادری را نیز به این مخالفت و بغاوت کشاندند. احمدشاه مسعود با اعزام نیرو به حیرتان و هیئات مذاکره‌کننده به مزار و پلخمری، حمایت و همراهی خود را با جنرالان مخالف و شورشی اعلان کرد. شهر مزار و ولسوالی‌های بلخ به‌تدریج در روزهای نخست حمل ۱۳۷۱ از کنترول حکومت نجیب‌الله بیرون شد و شمارش معکوسِ روزهای سقوط زمام‌داری داکتر نجیب‌الله و حکومت او آغاز یافت.

 ۸ ثور۱۳۷۱:
روز یازدهم حمل ۱۳۷۱ خورشیدی در دفتر ریاست رادیو صدای افغانستان وزارت دعوت و ارشاد دولت موقت مجاهدین به عنوان رییس این دفتر در منطقۀ پاوکۀ پشاور نشسته بودم که از کنفرانس مهمِ خبری گلبدین حکمتیار امیر حزب اسلامی افغانستان در مورد تحولات مزارشریف باخبر شدم. با عجله همراه دو تن از همکارانم در رادیو، به محل کنفرانس واقعِ منطقۀ تاون پشاور رفتم.
مزارشریف تا بیست‌ونهم حوت ۱۳۷۰ به تصرف جنرال عبدالرشید دوستم قوماندان فرقۀ ۵۳ پیاده ملیشیا در آمده بود. در حالی که دوستم با سایر جنرالان عمدتاً جناح پرچم حزب دمکراتیک خلق به رهنمایی و همکاری جنرال محمد نبی عظیمی معاون وزارت دفاع و قوماندان گارنیزیون کابل تسلط خود را بر مزار شریف مستحکم می‌ساخت، تنظیم‌های اسلامی در پشاور با مبالغه و دروغ از فتح شهر مزار مژده دادند و هر کدام خود را فاتح مزار می‌خواندند. اما گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی در مورد حوادث مزارشریف طی دو هفته، موضع متضاد و متناقض گرفت؛ تضاد و تناقضی که پس از آن و پیوسته در سیاست و عملکرد او به تکرار به ظهور رسید و به بخشی از حیات و رفتار سیاسی او تبدیل گردید. حکمتیار آن روز (۱۱حمل ۱۳۷۱) حوادث مزار شریف را به خبرنگاران این گونه توضیح داد:

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.