احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمـد عمران/ یک شنبه 12 ثور 1395 - ۱۱ ثور ۱۳۹۵
در آخرین ساعاتِ روز پنجشنبۀ هفتۀ گذشته، شهر هرات شاهد یکی از تکاندهندهترین اتفاقهای چند سالِ اخیر بود. سمیعالدین رهین، رییس دادستانی و استاد دانشگاه هرات، در یک حملۀ ظاهراً تروریستی در مسیر خانهاش در مزدحمترین منطقۀ این شهر کشته شد. در این حادثه، یکی از فرزندانش که با او در موتر شخصیاش همراه بود نیز زخم برداشته است.
آقای رهین در رشتۀ حقوق از دانشگاه کابل لیسانس گرفته بود و از همین رشته از دانشگاه تهران فوق لیسانس داشت. او در هرات بیشتر از آنکه به نامِ دادستان شناخته شود، به نام استاد شناخته میشد که سالهای سال برای فرزندانِ این مرز و بوم در دانشگاههای مختلف درس حقوق داده بود. او در عین حال، حقوقدانی چیرهدست و انسانی بهغایت شریف و اجتماعی بود. مرگِ او برای اکثر هراتیان و کسانی که با او آشنا بودند، دردآور بود ولی برای جامعۀ دانشگاهی هرات فاجعه. فاجعۀ نبود مردی که لحظه لحظۀ زندهگی خود را وقف دانش و بصیرت میکرد. حالا در نبود او، فقدان او را چهگونه میتوان فهمید؟ چگونه جامعۀ افغانستان موفق میشود که بازهم مردی مثل او را پرورش دهد؟ شاید دولت تا چند روز دیگر، فرد دیگری را به جای او در دادستانی هرات بگمارد؛ ولی نبود او را در دانشگاهها و موسسههای تحصیلات عالیِ این شهر چگونه میتواند پُر کند؟ سوال اصلی در مورد آقای رهین و افراد همطراز او، وقتی آماج تیر تاریکاندیشان قرار میگیرند، همین است. آیا او به این دلیل کشته شد که در دادستانی هرات کار میکرد؟
بسیاریها این احتمال را با توجه به کارکرد عدالتگرایانۀ آقای رهین دور از واقعیت نمیدانند، ولی در کنار آن، او استاد دانشگاه هرات نیز بود و آیا این موضوع هم سبب شده است که افرادی در پی انتقام از او باشند؟
به این سوالها در حال حاضر هیچ پاسخی وجود ندارد، ولی مرگِ آقای رهین را میتوان از چشماندازی دیگر پیگیری کرد: چگونه عدهیی به خود جرأت میدهند که زندهگی دیگران را از آنها بگیرند؟ با چه دلیل و برهانی میتوان خود را قانع کرد که اقدام به کشتن انسانِ دیگر کنیم؟ آیا چیزی به عنوان حلقۀ مفقوده در این معادله وجود دارد؟
بدون شک وقتی فردی یا افرادی دست به اقدامی از هر نوع و رنگ میزنند، تلاش میکنند که برای آن توجیهاتی فراهم کنند. اینگونه نیست که فردی بدون هیچ انگیزهیی، بخواهد کسی را بکشد. اما سوال اینجاست که این انگیزه چه میتواند باشد و مهمتر از آن، چقدر میتواند قوی باشد که مرگِ انسانِ دیگری را که در آموزههای دینی و اسلامی مرگ انسانیت تلقی شده است، توجیه کند؟
من فکر نمیکنم که در اینجا صرفاً بحث بر سرِ توجیه قتل وجود داشته باشد؛ زیرا اگر چنین توجیهی میتوانست مقدم بر اقدام به عمل قتل باشد، به مشکل میتوان برای آن توجیه پیدا کرد که برای فرد به عنوان سوژه متقاعدکننده به نظر برسد. حتا طالبان و گروههای تروریستیِ همردیف با آن، وقتی میخواهند کشتارهای خود را به نوعی زیر نامهای مختلف توجیه کنند، برای آنها دلیل کم میآورند و بهناچار به «فراروایت»ها پناه میبرند.
هانا آرنت فیلسوف و اندیشمند سیاسی که سالهای زیادی از عمر خود را به شناخت جنایتهای نازیها در آلمان سپری کرد، در گزارش معروفِ خود از محاکمۀ آدلف آیشمن، یکی از مأموران مرگِ دولت نازی در اسراییل، به نکات جالبی در مورد ویژهگیهایی دست یافت که فردی را متقاعد میسازد که دست به جنایت و کشتنِ همنوعش بزند.
آرنت در گزارش «ابتذال شر» میگوید که آیشمن هیچ دلیلی برای کشتارهایش نداشت و به صورتِ اندوهگینانهیی ابله به نظر میرسید. آرنت نتیجه میگیرد که نبود فکر در آیشمن و امثال او، آنها را به جنایتکارانِ حرفهیی تبدیل کرده بود. آنها نمیخواستند که مسوولیتِ کاری را که میکردند، به عهده بگیرند. در حالی که به نظر آرنت، هیچ چیزی سبب نمیشود که کسی از مسوولیتِ کارکردهایش شانه خالی کند. به گفتۀ ژان پل سارتر، انسان در بدترین شرایط محکوم به «انتخاب» است. آیشمن اما انتخاب نمیکرد و نه میخواست که مسوولیتِ خود را در قبال عملی که انجام میدهد، به عهده بگیرد. او به صورت ابلهانهیی، مسوولیتِ خود را به دیگری یعنی «پیشوا» واگذار میکرد.
جنایاتی که در افغانستان نیز اتفاق میافتند و یکی از موارد تازۀ آن، قتل ناجوانمردانۀ آقای رهین میتواند باشد، با تیوری «ابتذال شر»ِ آرنت قابل بررسی است. جنایتکارانی که او را به تیر زدند، از نبود فکر رنج میبرند و همین موضوع سبب میشود که هولناکی جنایتِ خود را احساس نکنند.
Comments are closed.