احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:مجتبی مطهری الهامی/ شنبه 18 ثور 1395 - ۱۷ ثور ۱۳۹۵
چکیده:
این مقاله، کندوکاوی در معنای هنر و گوهرِ آن و در جستوجوی نوعی ادراک و الهام به خوانندۀ نکتهسنج است، چرا که ذات و نفس هنر، امری معنوی و انسانی است و همانند ادب و عرفان، از معارف ذوقی و شهودی به شمار میآید و نوعی علم حضوری است، نه حصولی و در حوزۀ مفاهیم و تصورات ذهنی نمیگنجد. از این رو، اکثر تعاریف ارایه شده از هنر از سوی اندیشمندان بشری، در ظرف دقیق منطقی نمیگنجد و غالباً جنبۀ توصیفی و ذوقی دارد. نگارنده با دقت نظر در این معانی و با نگاهی علمی و شهودی، به ارزیابی این توصیفها از هنر پرداخته و در نتیجه، توصیفی بهطور نسبی جامع و کلی از آن ارایه داده است که در نوع خود جانمایۀ هنر به شمار میرود.
کلیدواژهها:
توصیف، ذات، نفس، ذوق، شهود، زبان، بیان، جمیل حق، تجلی، جانمایه.
مقدمه:
هنر، یکی از بارزترین جلوههای اسرارآمیز فرهنگ و تمدن انسانی است که همواره بر حیات انسانی سایه افکنده است. هرجا کاوشهای تاریخ تمدن و باستانشناسی، نشانی از تمدن و فرهنگ بشری و تجلی آن کشف میکند، در هر سرزمینی که تمدنی به عرصۀ ظهور میرسد، آثار و مظاهر گوناگون هنری، اعجاب پژوهشگران تاریخ تمدن و هنر را برانگیخته است و رموز ناپیدای آن، حکیمان را به اندیشه و تأمل فرو برده است. یک محقق تاریخ هنر، با مطالعۀ آثار هنری و جلوههای آن، سیمای روشنی از تمدن و فرهنگ بشری در سرزمینهای پیشین به نمایش میگذارد. هنر، از اسرار آفرینش و حیات فرهنگی انسان است که اندیشمندان علوم انسانی را به پژوهش بیشتر فرا میخواند.
معنای هنر
در تاریخ فرهنگ و هنر انسانی، معنای هنر با نوعی الهام و اشراق همراه بوده است که گاهی عقل و ادراک انسانی از درک سرّ آن عاجز است. این موضوع نمایانگر این نکته است که هنر بیشتر با جان پاکِ هنرمند و یا سبک بیانِ او پیوند دارد، نه با صورتهای ذهنی و خیالی وی.
هنر در فرهنگ پارسی
کالبد هنر و ادبیات بهخاطر انس با فرهنگ الهی و سنتی، جلوه و نمود معنوی و انسانی یافته است. این دریافت از هنر در ادبیات فارسی(۱) و عرفانی، به ویژه در زبان حافظ و مولانا، تجلی بارزتری از خود به نمایش گذارده است، چنانکه از این غزل حافظ، نوع بینش وی از هنر را میتوان درک کرد:
قلندران طریقت به نیم جو نخرند
قبای اطلس آن کس که از هنر عاری است
نگاه مولانا در مورد هنر، در این شعر نیز عیان است:
خود هنر دادن، دیدن آتش عیان
نی گپ دل علی النار دخان (مثنوی)
از دیدگاه حافظ و مولانا، عرفان نوعی علمِ ذوقی و هنری است و هنر نیز نوعی الهام و اشراق است و هنرمند هم از ذوق اشراقی بیبهره نیست. اکثر اندیشمندانی که دربارۀ تعریف هنر به تأمل پرداخته و یا اظهار نظر نمودهاند، از حل رموز آن فرو ماندهاند. در واقع، غالب سخنان زیبا و دلنشین دربارۀ هنر که گوش آدمی را نوازش میدهد، به غیر از ابهام و ادراکناپذیری آن، از حیث اندیشه در فضای محدودی سیر میکنند؛ چرا که این تعاریف، هر کدام از زاویهیی خاص، هنر را توصیف کرده و نوعی بینش خاص را تداعی میکنند که گاهی، به معنای کلی و روشنی از نفس هنر نمیانجامند.(۲) هگل در اینباره میگوید: تعریف هنر اگر غیرممکن نباشد، بسیار دشوار است.
البته برای هنر، نمیتوان مانند اشیا و عناصر طبیعی، فرمول یا ضابطۀ خاص تعیین نمود، و از نظر منطقی، جنس، فصل و حد آن را ترسیم نموده و تعریف علمی از آن ارایه داد؛ چرا که هنر، امری معنوی است و در دل آن، نوعی اشراق و شهود نهفته است.
توضیح اینکه: در جهان هستی، امور معنوی قابل تعریف منطقی نیستند، البته برای درک امور ذوقی و روحی به ارایۀ تعریف روشن از آنها نیاز نیست. درک و کشف ذوقی و وجدانی هنر و یا دریافت بیواسطه از آن مهم است، نه تعریف انتزاعی و منطقی. این موضوع تنها به هنر و زیبایی محدود نمیشود، بلکه بسیاری از معانی بسیط و مجرد مانند وجود، حکمت، علم، عرفان، ادب، محبت، عدالت را نیز در بر میگیرد. از این امور نمیتوان تعریف حقیقی ارایه نمود، زیرا این تعاریف در محدوده و قالب علوم میگنجد و امور شهودی و ذوقی را شامل نمیشود. به همین علت است که ذات هنر در دنیای امروز، هنوز به عنوان پدیدهیی اسرارآمیز در ابهام باقی مانده و تعریف جامع و گویایی از آن ارایه نشده است. گویی هنر چونان قلهیی دستنیافتنی است که انسان هرچه برای سلوک به آن تلاش به عمل میآورد، کمتر به کشف و شهودِ آن دسترسی پیدا میکند.(۳)
اکنون به ارزیابی پارهیی از تعاریف دربارۀ هنر میپردازیم، هرچند در نگاه ابتدایی، این جملهها، جذاب و دلنشین به نظر میرسند، اما با نظر دقیقتر ملاحظه میشود که در میان این تعاریف، هیچگونه انسجام و هماهنگی وجود ندارد.
تعریف هنر از زبان اندیشمندان
الف. هنر، انعکاس تخیل و تصور هنرمند است.(۴)
ب. هنر، آفرینش زیبایی است به نیروی دانایی.(۵)
پ. هنر، گزارش و ترجمهیی است از روح هنرمند.(۶)
ث. هنر دعوتی است به سوی سعادت. (شیلر)(۷)
ج. عنوان هنر را بایستی به چیزهایی اعطا نمود که با آزادی به وجود آمدهاند. (امانوئل کانت)(۸)
چ. هنر، گل زندهگی است و هنرمند دوستدار واقعی بشر.(۹)
ح. هنر، فعالیتی است طبیعی در قلمرو حیوانیت و از امیال جنسی سرچشمه گرفته است. (اسپنسر انگلیسی)(۱۰)
خ. هنر، لذت و شوری است که عینیت یافته است.(۱۱)
د. هنر، تشبیهی از جهان است که ما از آن لذت میبریم.(۱۲)
ذ. هنر، بیان آرمانی است که هنرمند توانسته در قلمرو آن، به اشیاء صورت تجسمی بخشد.(۱۳)
ر. هنر، کوششی است برای ایجاد زیبایی و عالم ایدهآل.(۱۴)
ز. هنر، شکل دادن به تجارب انسان است که ما بدان مینگریم و از آن لذت میبریم.(۱۵)
ژ. هنر، نوعی شهود خداست در ظهور جمال. (کروچه)(۱۶)
ذکر این نکته مهم است که لزومی ندارد برای درک و دریافت یک شی، از آن تعریف دقیقی ارایه دهیم؛ زیرا ما بسیاری از احوال و وسایل روانی خود را از طریق وجدان درونی درک میکنیم، در حالیکه قادر نیستیم از آن توصیف مشخصی ارایه دهیم. امروزه این مسأله در فلسفۀ غرب نیز مطرح است که دریافت حقیقت و گوهر یک شی، از طریق جان میسر است نه از طریق تصور و مفاهیم ذهنی. در واقع، برای پی بردن به نفس هستی هر شی، به نوعی درک شهودی و تجربۀ درونی نیاز است. لئوناردو داوینچی نقاش و معمار برجستۀ ایتالیایی میگوید که هنرمند باید جانش را پاک و زلال نماید تا درونش زیبا شود و جان شفاف و زیبا جز زیبایی نمیبیند و جز زیبا نمیآفریند، هنر نیز در ذات خویش بینیاز از جان هنرمند نیست.(۱۷) به قول غزالی: «علم از عالم جدا نیست».
تولستوی و هنر
به نظر میرسد تولستوی (متفکر روسی) بیش از دیگران در معنای هنر به تأمل و دقت نظر پرداخته و نظریهیی بهطور نسبی دقیق در اینباره ارایه نموده است.
از نظر وی، هنر فعالیت انسانی است که انسان آگاهانه و به یاری علایم ظاهری، احساسات تجربهشدۀ خود را به دیگران انتقال دهد، به طوری که آنها نیز آن احساسات را تجربه نمایند و از مسیر حسی و خیالی که هنرمند از آن گذشته است، بگذرند. هنر وسیلۀ کسب لذت نیست، بلکه وسیلۀ ارتباط با انسانها جهت سیر به سوی سعادت فرد و جامعۀ انسانی است.(۱۸)
در تعریف تولستوی از هنر به سه نکتۀ اساسی اشاره شده است:
الف. عامل خودآگاهی؛ ب. عامل انسانیت؛ و ج. عامل هدفمند بودن. زمانی که این سه عامل را با یکدیگر در نظر بگیریم، جلوۀ نازل یک هنر سنتی را عرضه میکند که میتوان آن را هنر انسانی به شمار آورد. از مجموعه اندیشههای تولستوی دربارۀ هنر، اینگونه بهدست میآید که وی نفس هنر حقیقی را الهی و انسانی میداند، هرچند توصیف وی از هنر، صورت متعالی و قدسی از آن ترسیم نمیکند.(۱۹)
تعریف بندیتو کروچه
در میان تعریفهای هنر از زبان متفکران غربی، تعریف بندیتو کروچه، پژوهشگر ایتالیایی به نفس هنر نزدیکتر است. وی، ماهیت هنر را نوعی شهود میداند که در واقع، تجربهیی درونی جهت کشف جمال الهی است.
عشق به حسن و جمال، از فطرت الهی انسان سرچشمه میگیرد که روانشناسان، امروزه از آن به نام حس زیبایی و جمالدوستی در روح انسان یاد میکنند. این حس، زیبایی ذاتی است و این نمود زیبا که برای انسان زیبا جلوه میکند، بازتاب حس درونی است. به قول مولانا:
آوازۀ جمالت از جان خود شنیدم
چون باد و آب و آتش در عشق تو دویدم
اندر جمال یوسف گر دستها بریدند
دستی به جام ما بر، بنگر چهها بریدم(۲۰)
در این تعریف، رشتههای هنری مانند آبی شفاف و زلال هستند که از شهود سرچشمه میگیرند و به صورت خوشآهنگی در دشتهای حسن، صوت، خط، رنگ، اصوات و یا اشکال هندسی جاری میشوند، همانطور که مولانا میفرماید: «تشنهگان را آب حیات بخشند و جسمها را جان»؛ در چنین حالی است که هنر انعکاس زیبایی از آفرینندهگی شراب و شهود است.
تعریف اقبال لاهوری
از مهمترین تعاریف در مورد هنر در میان متفکران شرقی، سخن علامه اقبال لاهوری است که به قول شکیب ارسلان، وی از بزرگترین متفکرانی است که فرهنگ اسلامی در طی چند قرن به خود دیده است. اقبال در تعریف هنر میگوید:
مقصود از هنر، اکتساب حرارت و نشاط ابدی است. ملتها نمیتوانند بدون معجزه قیام کنند. هنری که خاصیت عصای موسی(ع) و یا دم عیسی(ع) در آن نباشد، چه فایدهیی بر آن مترتب خواهد بود.
این سخن وی از آنجا نشأت میگیرد که او فلسفۀ حیات را در شور و نشاط و سیر حرکت به جانب لقای الهی میداند.(۲۱)
اقبال همچنین میگوید: «مقصود از علم و فلسفه، کشف حقیقت است و هدف از هنر، تجلی و تمثل حقیقت است.»
به هر حال، توصیف اقبال از هنر، تداعیکنندۀ هنر دینی و سنتی است و با پژوهشهای جدید در مورد هنر دینی سازگاری دارد.
نگاهی به تعریف تولستوی از هنر
توصیف تولستوی متفکر برجستۀ روسی در بین تمام تعریفهای هنر، از ظرافت و عمق و دقت خاصی برخوردار است. نکتۀ مهمِ این تعریف این است که تولستوی به زبان و طرز بیان در هنر نیز توجه نموده است. همچنین وی از تجربه در وجدان هنرمند یاد میکند که نوعی دریافت شهودی و ذوقی را بهخاطر میآورد و شرقیها در هنر از آن به «سلوک باطنی« و غربیها به «تجربۀ درونی» یاد میکند.(۲۲) نکتۀ مهمی در اینجا وجود دارد و آن اینکه نوعی همدلی میان هنر و عرفان مشاهده میشود. نظریۀ محیالدین عربی در عرفان این است که:
عرفا نمیتوانند احساسات و تجارب خویش را مستقیماً به دیگران انتقال دهند و تنها از طریق زبان راز و رمز، تجربهها، و احساساتِ خویش را منتقل مینمایند.
اگر سخن محیالدین عربی را با سخن تولستوی در کنار هم قرار دهیم، پیوند میان هنر و عرفان و نیز همزبانی در میان آندو را مشاهده میکنیم، و اینکه زبان هنر و عرفان، زبان رمزگونه است.(۲۳)
سخن نهایی در تعریف هنر
به نظر ما، نفس و ذات هنر مانند علم، ادب، هنر، حکمت و اخلاق از آن جهت که امری ذوقی و وجدانی یا شهودی است و با جان هنرمند پیوند دارد؛ از آنجا که هنر به قطب درونذاتی انسان باز میگردد، بازگشت به علم حضوری دارد نه علم حصولی؛ قابل تعریف علمی نیست. اگر مسایل تجربۀ حسی علمگرایی، حسگرایی، پوزیتویسم، که پس از رنسانس و در قرن جدید در جهان غرب ارایه شد و بر اندیشۀ شرقیها نیز اثر گذاشت، بشر را در دام خویش افسون نمیکرد، امروزه انسان به قطب ذاتی و درونی معرفت توجه دقیقتری میکرد و اسرار بیشتری را در جهان هستی کشف مینمود. اصولاً مسایل هنری و زیبایی، تنها یک پدیدۀ عینی و خارجی نیست، بلکه احساس و درک زیبایی در فطرت درونی و جمالدوستی آدمی نهفته است و تنها به جهان بیرونی باز نمیگردد، یعنی به قطب درونذاتی زیبایی ارتباط پیدا میکند، بدین معنا که اصل هنر و زیبایی در درون ماست، نه در صورت فیزیکی و ساختمان خارجی هنر.
هنر، مبتنی بر نوعی علم و معرفت باطنی است که سرچشمهیی آسمانی دارد. هنر که زیبایی و آفرینندهگی است، با نوعی خودآگاهی عرفانی و شهود درونی پیوند خورده است. انسان هنرمند با درک این شهود، تمام عالم را شهود مینماید. در درون هنرمند، پنجرهیی به سوی جمال و کمال بیانتهای حق و روزنهیی برای دیدن نفس زیباییِ هستی باز شده است، به صورتی که ذات حق را میبیند. هنرمند آنچه را در جمال هستی شهود مینماید، به زبان و قالب هنر بیان میدارد. از اینرو هنر، تجلی و تمثیل نفس زیبایی و جمال حق است و به بیان دیگر گوهر هنر، تجلی شیدایی و مظهر زیبایی جان هنرمند نسبت به جمال حق است. الهام، زیبایی و خیال باطنی، جانمایۀ هنر است. هنر، ظهور و جلوۀ جان پاک و زیبای هنرمند است که در آثار و سبک هنریِ او انعکاس یافته است و زبان هنری مانند زبان عرفان، جنبۀ نمادین دارد. هنر، لطیفترین و ظریفترین تجلی ادراکِ هنرمند و جلوه و تجلی صورت جهان هستی است که از عوالم برتر هستی و خیال(۲۴) برترِ هنرمند سرچشمه گرفته است. بنابرین، نفس هنر در عالیترین جلوه و ظهور خویش، نوعی تجلی نشأتگرفته از تجلی جمال و صورت زیبای حق در جان و خیال هنرمند است. انسان نیز آینۀ شفاف و جلوۀ زیبای تمامنمای حق است و به صورتی خداگونه آفریده شده است.(۲۵) از این رو، هنر هدیهیی الهی و آسمانی در باطن انسان است و از جایگاه خاص برخوردار است. احساس و مرتبۀ خیال هنرمند بر اساس مبنای معرفتی، حکمت ذوقی، عرفان و نظام زیبای هستی استوار میباشد. حافظ در این باب میگوید:
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
با عنایع به حفظ جانب حرمت و قدر و بهای هنر و توجه به مبانی حکمت اشراقی و متعالیۀ هنر، حضرت حق از ظهور جانمایۀ هنر در تمام جلوههای آفرینش خبر میدهد؛ لذا هر گونه آسانگیری در معنای هنر، و هبوط آن از عالم پاک به عالم خاک، گناهی نابخشودنی است و این گوهر هنر، امانت الهی نزد انسان است که بایستی به حضرت حق بازگردد.
این جان عاریه(۲۶) که به حافظ سپرده دوست
روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم
منابع:
ـ اعوانی، غلامرضا، حکمت و هنر معنوی، تهران، انتشارت گروس، ۱۳۷۵ هـ ش.
ـ اعوانی، غلامرضا، تقریرات درسی، انجمن حکمت و فلسفه، ایران، ۱۳۷۸ هـ ش.
ـ اوستا، مهرداد، روزنامۀ کیهان، تهران، بهار ۱۳۷۸ هـ ش.
ـ تولستوی، لئون، هنر چیست، ترجمۀ کاوه دهگان، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۲ هـ ش.
ـ حیدری، جمال، مقدمه بر هنرهای اسلامی، رسالۀ فوق لیسانس، تهران، دانشکدۀ الهیات و معارف اسلامی ۱۳۷۷ هـ ش.
ـ خوشرو، ابوالقاسم، جانمایۀ هنر، فصلنامۀ هنر، تهران، مرکز پژوهش و تحقیقات هنری، زمستان۱۳۷۴ هـ ش و بهار ۱۳۷۵ هـ ش.
ـ هربرت رید، معنای هنر، ترجمۀ نجف دریابندری، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، ۱۳۵۴ هـ ش.
ـ کامرانی، بهنام، هنر به بلندای ملکوت، تهران، فصلنامۀ هنر، تابستان ۱۳۷۸ هـ ش.
ـ مددپور، محمد، حکمت معنوی و ساحت هنر، تهران دفتر مطالعات دینی هنر، ۱۳۷۷ هـ ش.
ـ میرسلیم، مصطفی، هنر شهود مدام عالم، تهران، فصلنامۀ هنر، پاییز ۱۳۷۴ هـ ش.
Comments are closed.