راز پیوندِ سینما و ادبیات

گزارشگر:علی رستگار/ دوشنبه 20 ثور 1395 - ۱۹ ثور ۱۳۹۵

mandegar-3چشم‌های‌تان را ببندید و برای لحظاتی جهانِ بدونِ ادبیات را تصور کنید، دنیا به‌یقین بدون کتاب و ادبیاتِ داستانی چیزی اساسی کم داشت. جهانِ ما اصلاً نمی‌توانست بدون ادبیات و روایتِ زنده‌گی و بازتابِ درونیاتِ آدمی و تخیل رهایی بشر، امورش را بگذراند و به این‌جایی برسد که در آن قرار دارد.
این میل و گرایش ذاتی و فطری به سمت نگارش، نوشتن و ادبیات و به تبع آن، مطالعه و خواندن سرانجام در جایی بُروز و خودش را به جهان القا و اثبات می‌کرد.
بستر ادبیات همواره و شاید از ازل در جهان وجود داشته است و تنها شکل‌گیری زبان و بعدها اختراع خط وجوه ظاهری آن را احیا کرده و به آن رسمیت بخشیده است. ادبیات داستانی قدمتی دیرینه دارد و در طول قرن‌ها و سال‌ها نویسنده‌گان بسیاری به عرصۀ هستی قدم گذاشته‌اند و آثار فراوان، متنوع، جذاب و خواندنی خلق کرده‌اند.
از میان این‌همه نویسنده‌های کلاسیک و معاصر، برخی به واسطۀ قریحه و استعداد ذاتی و خدادادیِ خود این بخت و اقبال را دارند که طی عرق‌ریزان روح‌نوشته‌هایی قابل تأمل و خواندنی را به رشتۀ تحریر درآورند و با یک کتاب یا مجموعه‌آثارشان به نویسنده‌یی محبوب و شناخته‌شده تبدیل شوند.
تاریخ ادبیات جهان، نویسنده‌گان بزرگِ بسیاری به خود دیده است که کتاب‌های‌شان لحظه‌یی از دست عاشقان مطالعه جدا نمی‌شود و حتا گاهی اشخاصی از فرط علاقه و دل‌بسته‌گی بارها به یک کتاب خاص و محبوب رجوع می‌کنند و در مقاطعِ مختلف آن را می‌خوانند.
گرایش به ادبیات از جنبه‌یی نوعی پُز روشن‌فکری نیز به حساب می‌آید و گاهی این علاقه را با افتخار جار می‌زنند و به دیگرانی که از این منبعِ الهامی و آرامش‌بخش دورند، فخر می‌فروشند و حتا دیگران را به‌خاطر دوری از سرچشمۀ زلال ادبیات شماتت می‌کنند. گاهی هم کتاب‌خانۀ این افراد پُر از کتاب‌های معتبر، شناخته‌شده و قطوری است که حتا یک بار هم تورق نشده، اما گویا برای حفظ پرستیژ و به رخ کشیدن سطحِ فرهنگی انجام این کار ضروری به نظر می‌رسد!
با این حال، اگر از وجوه منفی و آسیب‌شناسانۀ این موضوع صرف‌نظر کنیم، ادبیات یک‌سره شور و عیش است و کسانی که یک بار طعم واقعیِ ادبیات را از هر نوعِ آن به‌خصوص داستانی چشیده باشند، دیگر محال است این اعتیاد شیرین و فرح‌بخش و روح‌نواز را به قصد دنیایی بی‌مطالعه ترک کنند.
ادبیات بالذات و فی‌النفسه به عنوان هنری مستقل و ماندگار محسوب می‌شود و برای تأیید آن به هنرِ دیگری نیاز نیست، اما با ظهور هنر هفتم یعنی سینما فضایی به وجود آمد که پای ادبیات را به مقوله‌یی دیگر هم کشاند. البته این به معنای امضای سینما پای برگۀ ادبیات نیست، بلکه اشاره به بده بستان‌ها و تعاملاتی دارد که این دو هنر طی سال‌ها و در گذر زمان با یکدیگر داشته‌اند.
تأثیر و تأثراتِ ادبیات و سینما از همان سال‌های ابتدایی هنر هفتم و عبور از آزمون و خطاهای اولیه و ثبت مستندگونۀ تصاویر، شکلی جدی به خود گرفت و کارگردان‌های سینما بلافاصله به منبع بزرگی چون ادبیات توجه ویژه‌یی نشان دادند.
پیوند ادبیات و سینما با شکل‌گیری قالب‌های مکتوب هم‌چون فلم‌نامه و نقد و نوشته و تحلیل‌های سینمایی به‌تدریج به ایجاد زیرمجموعه‌های ادبی منجر شد و ادبیات سینمایی، حاصل همراهی و همنشینی ادبیات و سینماست. در واقع، فلم‌نامه‌نویسی شاخه‌یی است که پیوندی نرم و مسالمت‌آمیز بین این دو هنر برقرار می‌کند و فلم‌نامه‌نویس البته با تفاوت‌هایی آشکار و محسوس تقریباً در طرح روایت و بسط قصه همان کاری را انجام می‌دهد که یک نویسنده فقط به جای توصیفات و ذکر جزییات خاص ادبیات و داستان‌گویی، مسیری دیالوگ‌محور و متقاطع‌تری را برمی‌گزیند.
اما مهم‌ترین پیوند ادبیات و سینما به بحث اقتباس ادبی مربوط می‌شود که سالیان سال و از همان زمان اختراع سینما محل بحث و گفت‌وگو و مناقشه بوده است و موافقان و مخالفانِ زیادی دارد. گاهی وجود و اظهارنظر برخی مطالبِ مغرضانه و متعصبانه مانع شکل‌گیری فضایی دوستانه و صمیمانه بین سینما و ادبیات می‌شود و خیلی از نویسنده‌گان و دوست‌داران ادبیات، همجواری ادبیات و سینما را تاب نمی‌آورند و به هرگونه اقتباس ادبی ایرادات زیادی وارد می‌کنند.
جملۀ کلیشه‌یی ادبیات برتر است یا سینما که یادآور و معادلِ موضوع انشایی کلیشه‌یی و بامزه یعنی «علم بهتر است یا ثروت؟» است، همواره به بحث‌هایی کلیشه‌یی و فرسایشی منجر می‌شود که هنوز به نتیجۀ قطعی و واضحی منجر نشده و به احتمال فراوان تا همیشۀ تاریخ نیز نخواهد شد.
در این‌جا نیز قصد رجحان و برتری دادنِ یکی و اعلان ارزشِ کمتر یا شکستِ دیگری را نداریم که با نگاهی منصفانه می‌توان ارزش‌ها و نقاط قوت هریک از این دو هنر را برشمرد و فهرست کرد و دست هر دوی آن‌ها را به عنوان برنده بالا برد. از این منظر، باید به ظرفیت‌های ادبیات و سینما شناخت و اشرافِ کاملی پیدا کرد و دید هرکدام چه کارکردها و ویژه‌گی‌هایی دارند.
اگر بحث تقدم و تأخر را ملاک مقایسه و اعتبار قرار دهیم و بنا را بر تأویل‌پذیری و ارزش‌های تام‌وتمام و ویژه‌گی‌های انکارناپذیر و متعالی کلام بگذاریم و نام‌های برجستۀ تاریخ ادبیات جهان را پشت سرهم ردیف کنیم، رای به برتری و جایگاه والای هنر ادبیات می‌دهیم و آن وقت کمی به شیفته‌گانِ ادبیات حق می‌دهیم که مقابل هرگونه اقتباس ادبی در سینما موضع می‌گیرند.
اما اگر به ظهور پدیدۀ شگفت‌انگیزِ سینما و قدرت سحرانگیز و جادویی آن به عنوان رسانه‌یی کارا، محبوب و دوست‌داشتنی که ظرفیت‌های بالقوه و توامان جذب مخاطبانِ عام و افراد نخبۀ جوامع مختلف را دارد نگاه کنیم، می‌توان هنر هفتم را به عنوان رقیبی جدی برای ادبیات داستانی به شمار آورد و حتا در پاره‌یی مواقع فلم را به کتاب ترجیح داد.
هستند بسیاری که یک تار مویِ نویسنده‌ها و کتاب‌های محبوب‌شان را با هزار فلم عوض نمی‌کنند و از سوی دیگر هم افراد زیادی وجود دارند که هیچ کتابی را قابل مقایسه با فلم‌های تماشایی و محبوبِ خود نمی‌دانند. این بازی متعصبانه که گاهی بانمک و جذاب و زمینه‌ساز شکل گرفتنِ بحث‌هایی عموماً بی‌سرانجام می‌شود، البته مانع نمی‌شود که هیچ کدام از دو طیف ماجرا دست‌کم در خلوت‌شان به برتری و جایگاه برجستۀ آن هنر دیگر اقرار و اعتراف نکنند و این‌گونه نیست که عاشقان ادبیات نسبت به فلم‌های شاخص سینمای جهان بی‌تفاوت باشند و آن‌ها را دوست نداشته باشند و بالعکس شیفته‌گان سینما نظری به کتاب‌های ماندگار نداشته باشند. این دعواها و منازعاتِ صوری نیز بیشتر از قصور برخی کارگردان‌های سینما ناشی می‌شود که در بحث اقتباس ادبی آن‌طور که باید و شاید نتوانسته‌اند حق مطلبِ یک کتاب و اثر ادبی را ادا کنند.
بازخوانی یا اقتباس ادبی در سینما به فلمی اطلاق می‌شود که با نگاهی به یک کتاب نوشته و ساخته می‌شود. اقتباس‌های ادبی انواع مختلفی دارد و فلمنامه‌نویسان و کارگردانان سینما هر کدام بسته به علاقۀ خود یکی از این شیوه‌ها را برای استفاده از اثر ادبی برمی‌گزینند.
اقتباس وفادارانه یکی از شایع‌ترین انواع اقتباس است و سازنده‌گان اثر سعی می‌کنند به‌جز بهره‌گیری از ترفندهای دراماتیک، تصویری و سینمایی چندان به اصل متن دست نزنند و تغییر خیلی آشکاری در قصه و فضای کلی اثر به وجود نیاورند. این‌جا به نوعی با برگردان تصویری یک اثرِ داستانی روبه‌روییم و می‌توان آن را به‌نوعی وسوسۀ یک کارگردان برای بازخوانی کتابی عنوان کرد.
اقتباس لفظ به لفظ و نعل به نعل شاید شاخۀ دیگری از همین نوع گرته‌برداری باشد که اقتباس را در پاره‌یی مواقع به برداشتی بدون خلاقیت بدل می‌کند و نمی‌توان ویژه‌گی خاص و چندان ممتازی را برای آن متصور بود.
اقتباس آزاد، شیوۀ دیگری از اقتباس است که در آن تنها ایدۀ اصلی، یک موقعیت یا چند شخصیت مهمِ داستان مورد استفاده قرار می‌گیرند و نویسنده و کارگردان، برداشت و ذهنیتِ خود را به فضای اولیه تزریق می‌کند، اما فلمی یک‌سره خلاقانه و مستقل به‌وجود می‌آورد. در چنین اقتباس‌هایی تنها روح کلیِ یک اثرِ ادبی مورد توجه و بهره‌برداری کارگردان قرار می‌گیرد و او خوانش مخصوص به خود را از آن انجام می‌دهد.
این شاید مهم‌ترین و بهترین شیوۀ اقتباسی باشد و در صورت حصول، نتیجۀ نهایی کمتر محلِ اعتراض و مناقشۀ نویسنده و دوست‌داران ادبیات و آن داستانِ مورد نظر قرار می‌گیرد؛ چون کارگردان تنها به پایه و بنیان‌های اساسی اثر وفادار بوده و عصاره و چکیدۀ حرف و پیام خالق کتاب را در قالب قصه‌یی مستقل و دراماتیک منتقل می‌کند و استادانه به راه خود می‌رود. در این نوع از اقتباس حتا می‌شود زمان و مکانِ داستان را تغییر داد و شرایط فرهنگی و اجتماعی دیگری جز آن‌چه در اصل کتاب وجود دارد را وارد فلم کرد، اما هم‌چنان می‌شود تم و درونمایۀ فلم و داستان را واحد و مشترک دانست. چه بسا گاهی چنین اقتباس‌هایی خیلی بیشتر از آن اقتباس‌های مقلدانه و خط به خط جواب بدهد و آن ذهنیت نویسنده را منتقل کند.
وظیفۀ اصلیِ یک اقتباسِ خوب به‌خصوص در این شیوۀ دوم این است که نویسندۀ فلم‌نامه بتواند آن فاصلۀ خالی بین سطور یک داستان و در واقع روح و درون شخصیت‌ها را به‌خوبی بشناسد و در قالب دیالوگ روایت کند، اگرنه جابه‌جایی فعل و فاعل و اعمال تغییرات نگارشی و ویرایشی در نهایت چیزی جز تکرار مکرراتِ داستان نخواهد بود و مزیتی به حساب نمی‌آید. در این صورت مخاطب ترجیح می‌دهد به جای دیدن یک فلم، سراغ منبع اصلی و بکرتر یعنی خود کتاب مورد نظر برود، نه این‌که پای فلمی بنشیند که کپی و تقلید دست دومی از یک داستان است.
مورد دیگر در اقتباس ادبی به این برمی‌گردد که چه داستان‌ها و کتاب‌هایی قابلیت اقتباس دارند و این‌که آیا می‌شود از هر کتاب و نویسنده‌یی نسخه‌یی تصویری و سینمایی ارایه کرد؟ به گواه کارشناسان و صاحب‌نظران ادبیات و سینما، آثار شاخص و قله‌های ادبیات داستانی و رمان‌های بزرگ به خودی خود معتبر و بزرگ و کامل و مستقل هستند؛ بنابراین یک فلم سینمایی هر چه‌قدر هم که بزرگ و تماشایی باشد، چیز زیادی به آن منبع مکتوب و اولیه اضافه نخواهد کرد.
بی‌نوایان، جنگ و صلح، خوشه‌های خشم، آناکارنینا، بر باد رفته، دکتر ژیواگو، بلندی‌های بادگیر، آرزوهای بزرگ، ربه کا، الیور توییست، دور دنیا در ۸۰ روز، میشل استروگف، کوری، شب‌های سپید، گتسبی بزرگ، داشتن و نداشتن، دایی جان ناپلیون، شازده احتجاب و بسیاری دیگر از آثار ادبی بزرگ و برجسته برای همیشه محبوب و خواندنی هستند و بدون توجه به سینما نیز به راه خود می‌روند، اما این مانع نمی‌شود کارگردان‌های مختلف سینما نسبت به منابع الهامی ارزش‌مندی چون این گنجینه‌ها بی‌تفاوت باشند و بی‌اعتنا از کنار آن‌ها بگذرند.
هماوردی فلم‌سازان با این آثار بزرگ دو وجه دارد. یا باعث می‌شود با ساخت فلمی جذاب و تماشایی و اعمال تغییراتی درست، قدر و ارزشی همپا یا دست‌کم در نزدیکی‌های آن‌ها پیدا کنند یا با کوچک‌ترین لغزش، فلمی کم‌مایه بسازند و با سر به زمین بخورند. با این حال، این آزمون و خطاها و انتخاب‌ها و اقتباس‌های چالشی همیشه در تیاتر، سینما و تلویزیون مرسوم بوده و کارگردان‌های مختلف در زمان‌ها و مقاطع مختلف خوانش‌های متفاوتی از آثار ادبی واحد ارایه داده‌اند.
اما عده‌یی از کارشناسان نیز بر این نظرند که بهترین و بی‌خطرترین اقتباس‌های ادبی باید از قصه‌ها و داستان‌های نه چندان شناخته‌شده باشد که در ضمن واجد ارزش‌های کم و بیش و پیدا و پنهانی هم باشند. در چنین مواقعی اگر موفقیتی حاصل شود، یکسره یا دست‌کم بخش اعظمی از آن متعلق به فلم‌نامه‌نویس و کارگردان است که توانسته‌اند با قدرت تخیل و استادی خود فلمی دیدنی خلق کنند و اگر هم در این میان و به سبب ناتوانی و کم‌مایه‌گی گروه سازنده شکستی حاصل شود، خیلی به قبای کسی برنمی‌خورد و انگار نه انگار که اتفاقی افتاده است.
درست است که سینما از دوره‌یی به بعد به انحای مختلف وام‌دارِ ادبیات به‌خصوص ادبیات کلاسیک بوده و برداشت‌های خوب و بدِ خود را از آن داشته است، اما سینما نیز تأثیرات خود را بر ادبیات و نویسنده‌های معاصر گذاشته و این بده بستان و تعامل را از حالتی یک‌سویه خارج کرده است. بسیاری از نویسنده‌های دو قرن اخیر به‌ویژه نویسنده‌های ادبیات پست‌مدرن جزو شیفته‌گان سینما بوده و هستند و بارها در نوشته‌های خود تأثیرپذیری از هنر هفتم را بروز داده‌اند. سینما البته به لحاظ همان بحث تقدم و تأخر تا همیشۀ تاریخ مدیون سرچشمۀ غنی ادبیات است و با این نان قرض دادنِ صد و دوصـدساله نیز نمی‌تواند بدهی‌هایش به ادبیات را تسویه کند، اما سینما سینماست و حتا شیفته‌گان کتاب و مطالعه هم نمی‌توانند منکر ارزش‌های انکارناپذیرِ این رسانۀ سحرانگیز و جادویی شوند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.