احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:فهیم دشتی/چهارشنبه 29 ثور 1395 - ۲۸ ثور ۱۳۹۵
در سرزمینِ ما اقوامِ مختلفی زیست دارند و جبر تاریخ چنان بوده که این اقوام حداقل در تاریخ معاصر، دنبالهروِ رهبرانِ قومی بودهاند و هنوز مانند کشورهای پیشرفتۀ دنیا، سیاست در این سرزمین، از دایرۀ قومی بیرون نشده که مردم دنبال رهبرانِ فراقومی بروند. با این مقدمه، منظور از این نوشته، حرف و حدیثِ کوتاهی با رهبران قومیِ تاجیکتبار است. لطفاً آن را تعصبِ قومی تعبیر نکنید.
در اعتراضاتِ اخیر که بر سرِ مسیر انتقال برق ترکمنستان بهراه افتاد، در کنار اعتراضات پراکندۀ دیگر، یک حرکتِ جمعی از اقوام هزاره و شیعهمذهب کشور را نیز شاهد بودیم. صرفنظر از اینکه انگیزههای اصلیِ این حرکت چه بوده یا اینکه به مشروعیت یا عدم مشروعیتِ چنین حرکتی پرداخته شود، نحوۀ برگزاری اعتراضات و انسجامی که در آن وجود داشت، مسالۀ مهمی به شمار میرود.
همه شاهد بودند که در این حرکت، رهبران هزاره و شیعهمذهب که در حکومت حضور دارند یا در شورای ملی یا هم بیرون از دولت فعالیتِ سیاسی دارند و یا در رأس نهادهای اجتماعی و فرهنگی و آموزشی مشغول اند، همه یکدست و یکصدا به اعتراض پرداختند و نمونۀ آشکاری از همسویی و انسجام را به نمایش گذاشتند. حالا اگر این برخورد را با رویکردهای سیاسی ـ اجتماعیِ رهبران تاجیکتبار به مقایسه بگیریم، به معنای واقعی کلمه، تفاوتِ زمین و آسمان را میتوان دید.
در سالهای پس از سرنگونی طالبان، برخورد رهبران تاجیک با مسایل سرنوشتساز سیاسی ـ اجتماعی، منفعلانه، فردمحور، خودخواهانه و خصومتبار بوده است. در این مدت، بهمشکل میتوان وحدتِ نظر را میانِ دو یا بیشتر از دو رهبر تاجیک – در مسایل خُرد و بزرگ – سراغ کرد. گاهی هم که به هر دلیلی چند تایشان یکجا شده اند، بر آنی که اعتماد کرده اند اعتمادشان را شکستانده، یا آنهایی که زینه گذاشته و یکی را بر بام بالا کردهاند، بلافاصله زینه را از زیر پایش برداشتهاند. از آغاز ادارۀ موقت و بعد در جریان دورۀ انتقالی و پس از آن در نخستین، دومین و سومین انتخابات ریاستجمهوری، بهوضوح شاهد شکافهای عمیق و مخالفتهای شدید میان رهبرانِ تاجیک بودهایم. هرچند در میان رهبران اقوام دیگر نیز چنین مشکلاتی وجود داشته؛ اما رهبران تاجیک در این میدان گویِ رقابت را از همه ربودهاند.
برخی از اینها که در سالهای قبل، زیر چتر مدیریت مستقیمِ قهرمان ملی، گام به گام به سوی قلههای رهبری پیش رفتند، یا حتا آنهایی که در دورۀ جهاد و دولت مجاهدین به نحوی خود را سزاوارتر از قهرمان ملی میدانستند اما در دوران حاکمیت طالبان، ناگزیر از پذیرش رهبری قهرمان ملی شدند، هیچ از آن مرد بزرگ نیاموختند؛ مردی که وحدت درونسازمانی و درونقومی و وحدت در سطح ملی از سرلوحههای کار و مبارزهاش بود.
اینهایی که از جبر روزگار، در سالهای پسین به رهبری تاجیکها رسیدند و بر اساس آموزههای آن رهبر، باید متحدانه در صحنههای سیاسی ـ نظامی و اجتماعی حضور میداشتند و الگویی میبودند برای وحدت میان اقوام مختلف کشور، به بیراهه رفتند و نخستین کنشها و واکنشهای سیاسیشان، برخورد در برابر یکدیگر بود؛ برخوردهایی که با بازیهای پنهان و آشکارِ دستهای داخلی و خارجی، تشدید هم میشد.
در حافظۀ تاریخ است که از نخستین روزهای سرنگونی طالبان و در واقع از نشستِ بن که برای تشکیل نظام جدید افغانستان برگزار شده بود، وقتی یکی از اینها را از دایرۀ قدرت کنار میزدند، دیگران یا نظارهگرِ محض میبودند یا هم خود به دستۀ تبری مبدل میگشتند که قرار بود شاخهیی از بدنۀ خودشان را ببرد. به هیچ روی منظور این نیست که حمایت بیوچون چرا از هر برخورد و عملکرد نادرست، فراقانونی یا غیرمشروعِ آنها از یکدیگر، تداعی وترویج شود؛ اما آنجا که همه برای منافع مشروعشان مبارزه میکنند، نباید اینها تیشه به ریشۀ خود بکوبند.
در جریان دورههای مختلف انتخابات ـ چه ریاستجمهوری و چه پارلمانی ـ اینها بهشدت به تخریبِ یکدیگر پرداختند و این پراکندهگی و اختلاف، از یکسو طیف وسیع متحدینِ سیاسیشان را که به یمن مبارزۀ بیسابقۀ قهرمان ملی به دست آورده بودند، از آنها دور ساخت و از جانبی سبب شد که در کارزارهای بزرگِ سیاسی ـ اجتماعی، پیوسته و گاهی با شتاب و زمانی آهسته، عقب و عقبتر بمانند.
این نکته هم شایان ذکر است که در این میان بودهاند تعداد اندکی که مسوولیتشان در پراکندهگی و ازهمپاشی درونی کمتر و از تعداد دیگری- به ویژه آنهایی که در دایرۀ قدرت حضور مقطعی داشته اند- بیشتر بوده است؛ اما قدر مسلم این است که هیچ کدام نمیتوانند و نخواهند توانست که از زیر بارِ این مسوولیت با گردن افراخته بهدر آیند.
تکرار احسن است اگر گفته شود که انتقاد از اینها به معنی انتظارِ پذیرفتنِ بیوچون چرا و حمایت از هر غلط و نادرستییی که از یکی یا چندتای شان سر میزند، نیست و نباید در معادلات سیاسی ـ اجتماعی، بدِ خود را نسبت به خوبِ دیگران ترجیح داد؛ ولی این دیگر اصلاً قابل قبول نیست که بر مبنای منافع فردی، پای روی گلویِ خوبهای خود بگذارند و با بدهای دیگران همگام و همکام و همکلام باشند. این نسخه تنها در مورد رهبران تاجیک نه، که برای همۀ رهبران سیاسی سرزمین ما، از هر قوم و تباری که استند، صدق میکند.
حالا که افغانستان در مسیر بهتر و روشنتری به پیش میرود (شاید هنوز اکثریت افغانها با چنین پیشبینییی موافق نباشند و اینجا هم جای شرحِ چونی و چراییِ این پیشبینی وجود ندارد؛ اما در کتاب «پایان بازی» از همین قلم، تحلیل همهجانبهیی در این مهم صورت گرفته که علاقهمندان میتوانند به آن مراجعه کنند) ادامۀ عملکرد اینچنینی رهبران تاجیک، میتواند فاجعهبارتر از پیش باشد.
تأکید شود که آنچه گفته شد یا گفته میشود، به هیچ عنوان ریشه در تعصب ندارد (اگر کسانی پذیرفتند، فبها و اگر هم نپذیرفتند، اختیارشان؛ اما حقیقت همین است)؛ ولی از آنجا که هنوز و بدبختانه مسیر تأمین منافع کتلههای مردمی از مجرای تقسیمات و سهمبندیهای قومی میگذرد و تا رسیدن به جامعۀ ایدهآلی که در آن هر مکلفیت و حقی بر مبنای شایستهگی افراد و صرفنظر از وابستهگیها و تعلقاتشان به آنها سپرده شود، فاصله داریم، دوام خصومتها میان رهبران تاجیک و حتا اختلافها و کشمکشها و بیاعتمادیهای خرد و بزرگ، میتواند صدمۀ بزرگی به افراد وابسته به این قوم وارد کند.
منظور این نیست که با اتحاد این رهبران، تلاش شود تا سهم اقوامِ دیگر پامال شده و به سود تاجیکان این سرزمین، استفاده شود؛ بلکه اصل این است که در آشفتهبازار سیاسیِ امروز و فرداهای نزدیک این سرزمین، حقوق مشروعِ هیچ فرد و گروهی نادیده گرفته نشود و ضعف و کمظرفیتی و بیاعتنایی رهبرانِ یک یا چند قوم، باعث ضیاع حقوقِ انسانی و قانونیِ افراد وابسته به آن گروه قومی نگردد.
Comments are closed.