احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:فرهاد عرفانی / چهار شنبه 5 جوزا 1395 - ۰۴ جوزا ۱۳۹۵
شاید من، تنها نویسندۀ فارسیزبان باشم که نثر مصور شاملو را نخوانده است!!… تعجب میکنید؟ البته تعجب هم دارد؛ چهگونه میتوان دستی به قلم داشت و همعصر شاملو بود و قطعهیی از او نخواند؟ ناگفته نماند که آنقدر حرفهای این آدم، در بین روشنفکران و ادبا و نویسندهگان و شعرا و فعالان سیاسی نفوذ داشت که خود به خود، چه میخواستی و چه نمیخواستی، قطعاتی از وی را از زبان دیگران میشنیدی؛ و اما واقعیت این است که منهم فقط از همین طریق، و البته بسیار محدود، فهمیده بودم که شاملو شاعر است! و نوشتههایش چه سبک و سیاقی دارد.
شاید خندهدار به نظر آید، اما من صدای او را دوست داشتم! سالها پیش، وقتی وی اشعار خیام را دکلمه کرد، آنهم با آن موسیقی فوقالعاده زیبایِ ـ اگر اشتباه نکنم ـ شهبازیان و آواز پختۀ شجریان، صدایش را و هنر دکلمهاش را پسندیدم و این هنرش را، به هنر دیگرش، یعنی ترجمۀ محکم و خلاقانۀ آثار ادبی خارجی، افزودم.
نمیدانم! شاید شاملو هنرهای دیگری هم داشته است که بنده بیخبرم؛ اما همینقدر بگویم که: نفوذ او بر معاصرینش غیر قابل انکار است. او مبلّغ خوبی بود، اما آنچه او را مطرح و صاحب نفوذ میکرد، این تبلیغاتی که برای خودش میکرد! نبود، بلکه کلام محکمی بود که پشتوانهیی محکمتر از اراده و عزم و ایستادگی وی در برابر زورگویان، داشت.
شاملو، ستایشگر عشق و زیبایی بود و همدرد رنجکشیدهگان، و همین سه خصیصه کافیست تا هر کلامی را حتا اگر شعر نباشد، به شعر برکشد!
در هیچ رابطهیی، به کسی باج نمیداد! و این خصیصۀ نیک، البته که بسیاری را، از جمله حاکمان و «بادمجان دور قاب چین»ها را میرنجاند.
و اما یک خصوصیت خوبِ دیگر هم داشت و آنهم این بود که: وقتی از او میرنجیدند و میخواستند پیش پایش سنگ بیاندازند، کوتاه نمیآمد. در این موارد، سخت سمج و سختسر بود. یک کلهشق واقعی! و این سختسری، در پایفشاری بر حقیقت، چهرهیی حماسی به او میبخشید. طبیعی است که در جامعهیی که فقط خواری و ذلت، امتیاز میآورد، تن ندادن به ذلت و ایستادگی در برابر گردنکشان، اعتباری ویژه بهبار میآورد و شاملو از این اعتبار، به میزان فراوان برخوردار بود.
بر خلاف برخی که شاملو را آدمی غیراخلاقی میدانند (البته منظور ایشان از اخلاق؛ چاپلوسی، ریاکاری، نان به نرخ روز خوری، محافظهکاری و خصایصی از این دست است!)، بنده، وی را اخلاقیترین روشنفکر و اهل قلم پنجاه ـ شصتسالۀ اخیر میدانم!
شاملو ، آدمی زرنگ و رند و زیرک بود و دست روشنفکرانی که هم از توبره میخورند و هم از آخور را زود میخواند. به همین دلیل هم هست که برخی، حالا که وی در میان ما نیست، تا از خود دفاع کند، به وی میتازند. اگر به یاد آوریم برخورد شاملو را با دکتر حمیدی شیرازی، آنگاه میتوانیم درک کنیم که چرا این برخیها، در زمان حیات وی جرأت گندهگویی نداشتند!
شاملو، مردی شجاع، نترس، با اراده و محکم و استوار بر آرمانهایش بود. از ترحم بدش میآمد و آدم ذلیل را نکوهش میکرد، روشنگر بود و روشنگری را وظیفه میپنداشت. عاشق انسان بود، اما اشتباه نشود، انسان مورد نظر او، موجودی آرمانی بود که میبایست در ساختنش تلاش میشد…
و اما در ابتدای سخن گفتم که، نثر مصور شاملو را «عمداً» نمیخواندم! بد نیست در این رابطه توضیحی داده شود:
همه خوب میدانیم که یکی از ویژهگیهای اصلی شعرا، حساس بودن و تأثیرپذیر بودن ایشان است. درست بر همین اساس هم بود که بنده سخت اعتقاد داشته و دارم که یک شاعر، شعر معاصرین خود را نباید بخواند! اگر بخواند، نتیجهاش همان میشود که اینک پیش روی ماست!؛ غیر از چهار – پنج نفر که همدورۀ خود شاملو بودهاند، تمام شعر (به مفهوم بودلری!) چهل سالۀ اخیر، تکرار شاملو با اسامی متفاوت است!
شعرا موظف اند در رابطه با شعر و فنون آن و شعر کلاسیک و همچنین آثار قدما و حتا اندیشههای معاصرین خود در رابطه با ساختار شعر، تا میتوانند مطالعه کنند؛ اما این خطایی عظیم است که پیش از دستیابی به یک شخصیت ویژه و منحصر بهفرد ادبی از نظر زبان و سبک، در محصولات ادبی همدورههای خویش بغلتند.
من اغلب به دوستان جوان خود توصیه میکنم که: «تا میتوانید در رابطه با شعر و ویژهگیهای ساختاری آن مطالعه کنید. به شعر، از نیما تا هزار سال قبل، زیاد بپردازید؛ اما شعر همدورهها و نزدیک به دورۀ خود را نخوانید! چرا که در اینصورت، راه رفتن کبک را که یاد نمیگیرید، هیچ، راه رفتن خود را نیز فراموش میکنید.
خواندن شعر قدما، آسیبی به زبان شعر شما نمیرساند، که حتا به غنای واژگانی آن میافزاید و زبان شعر شما را تحت تأثیر قرار نمیدهد، چرا که بافتوساخت آن، شکل گرفته در دنیایی سخت متفاوت با دنیای امروز شماست؛ ولی زبان شعر شعرای معاصر شما، همان زبانیست که خود در حال استفاده از آن اید، بدین جهت، تماس با آن، خواه ناخواه، شما را تحت تأثیر قرار خواهد داد و از استقلال زبانی، که یکی از ویژگیهای اصلی کار شاعریست، محروم خواهد کرد!»
البته تأثیر شدید شاملو بر معاصرین اش، علتی دیگر نیز دارد که در اینجا میخواهم به آن اشارهیی کنم؛
همانگونه که میدانید، قدمای ما، کلام را به دو نوع منظوم و غیرمنظوم تقسیم میکردند. نوع منظوم را شعر گفته (البته منظور ایشان از منظوم، به هیچوجه تنها وزن و قافیه نبوده است، که به طریق اولی، تصور و تخیل و تصویر و اندیشه، جزیی جدا نشدنی از نظم مورد نظر ایشان بوده است) و نوع غیر منظوم را نثر، و خود این نثر را، به انواع معمول، مصنوع و مسجع تقسیم میکردند. بر این تقسیمبندیها، ویژگیهایی فرض بود که مرزها را مشخص میکرد، هم برای اهل قلم و هم برای مردم معمولی.
متأسفانه، یکی از اتفاقات بد ادبی که در عصر حاضر، پیش آمده (تحت تأثیر ترکیب من درآوردی شعر منثور در غرب، که صد البته در ساختارشناسی زبانهای اروپایی، شاید قابل اغماض باشد!) و هنوز ادب پارسی با آن دست به گریبان است، اینست که، پس از پیدایش شعر نیمایی، که تعارضی با مفهوم نظم نداشت، و تقریباً همزمان بود با جایگزینی و تسلط قطعی «نثر معمول» در آموزش و پرورش، از سویی مرزهای نظری در ادبیات گذشته درهم ریخت و از سوی دیگر، مرزهای جدیدی جایگزین آن نشد.
به عنوان مثال، آنچه که امروز به عنوان شعر سپید، شعر بیوزن و شعر نو ارایه میشود، همان نثر مصنوع، البته در نوع خام آن!، و در بهترین حالت، همان نثر مسجع است! در حالی که آن را اکنون شعر میخوانند! و از سوی دیگر، نثر فاخر گذشته را به فراموشی سپردهاند.
این تیوریزه نکردن فنی مرزهای بین شعر و نثر (پس از نیما و تعدادی که در سبک او میسرودند) منجر به شکلگیری آشفتهبازاری شد که اکنون شاهد آن ایم. یعنی از منظر نظری، هیچکس قادر نیست با قطعیت نوشتهیی را شعر بخواند و نوشتۀ دیگر را نثر! قضیه، سلیقهیی شده است و هر کس، هر جفنگ نچسبی را شعر اطلاق کرده، دیگری را متشاعر مینامد و از حق نگذریم، گناه این وضعیت را به پای شاملو باید نوشت!!
شاملو با کنار گذاشتن وزن و دادن عنوان شعر به نثر مصور خویش، بانی تمامی مشکلاتی است که در این رابطه پیش آمده است. او به دلیل عدم اطلاع کافی از ادبیات کلاسیک فارسی و ساختارهای نظری آن و از سوی دیگر لجاجت با کهنهپرستانی که تغییرات شگرف اجتماعی را درک نمیکردند و همچنین آشنایی با شعر منثور در غرب و کسانی همچون بودلر، رمبو و الیوت…، پای در یک کفش کرده، نثر زیبا، محکم و فاخر خود را «شعر» خواند! و صد البته کم از نثر مسجع(در بهکارگیری واژههای همآوا) و یا کلام موجز بیهقی نیز ندارد و میتوان آن را و تمامی آنچه پس از او نیز بدین سبک و سیاق نوشته شده است را «نثر مصور معاصر» خواند، اما نه «شعر»!!
در پایان آنچه مختصر میتوانم راجع به شاملو بگویم این است که از نظر من؛ شاملو، محقق و پژوهشگری برجسته در ادبیات عامه، مترجمی توانا، ادیبی مسلط بر نثر شاعرانه و انسانی آرمانگرا و اخلاقی بود که زندهگی خود را وقف روشنگری و ستایش خرد و روشنایی کرد.
یادش گرامی و آثارش ماندگار باد!
Comments are closed.