احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:چهارشنبه 12 جوزا 1395 - ۱۱ جوزا ۱۳۹۵
زیگموند باومن از جملۀ متفکران و فیلسوفانِ شهیر پستمدرن است. وی صاحب نظریۀ مدرنیتۀ سیال است که بر اساس آن، دو گونه مدرنیتۀ سیال و جامد قابل تصور است. باومن، مصرفگرایی را از مشخصههای مدرنیتۀ نیمۀ دومِ قرن بیستم میداند که باعث میشود تمایزی اساسی بین نحوۀ زندهگیِ این عصر با اعصار گذشته مشاهده کنیم. او این ویژهگی را اساس عبور از مدرنیته به سمت جهان پستمدرن میداند. در نوشتهیی که اکنون میخوانید، زندهگی و آرایِ او مورد بررسی قرار گرفته است.
زیگموند باومن در سال ۱۹۲۵ در منطقۀ پوزنان لهستان متولد شد. زمانی که نیروهای نازی در سال ۱۹۳۵ به لهستان حمله کردند، خانوادۀ او به سمت مناطق شرقی محدودۀ جماهیر شوروی فرار کردند. باومن به اولین ارتش لهستانی (تحت کنترل شوروی) به عنوان معلم آموزش مسایل سیاسی ملحق شد و در جنگهای کلبرگ که در حال حاضر، به نام کملبرزگ معروف است، شرکت کرد و می ۱۹۴۵ نشانِ شجاعتِ نظامی را دریافت کرد.
طبق اظهارات نیمهرسمیِ یک کارشناس تاریخ در موسسۀ لهستانی (خاطرات ملی که در جبهۀ محافظهکاران اورون در می ۲۰۰۶ به چاپ رسید) باومن وظیفه و نقش مشابهی را در نیروهای امنیت داخلی (KBW) ایفا میکرد و یک واحد نظامی در جهت مبارزه با سرگردهای ملیگرای اُکراینی و باقیماندههای ارتش مستقر در لهستان تشکیل داد. باومن، طبق اظهارات مجله، خودش را به عنوان رهبر یک واحدی که تعداد بزرگی از مبارزان زیرزمینی را دستگیر کرده بود، معرفی کرد. بهعلاوه، مولف مجله طبق شواهد، چنین اظهارنظر میکند که زیگموند باومن به عنوان یک مخبر ناشناخته در واحد تحقیقات نظامی از سال ۱۹۴۵ – ۱۹۴۸ فعالیت میکرد. همانگونه که ماهیت و میزان همکاری وی ناشناخته بود، اتمام فعالیتِ او نیز مخفی بود. در مصاحبهیی که با مجلۀ گاردین انجام داد، باومن فعالیتِ خود را به عنوان یک کمونیست واقعی در میان سالهای جنگ جهانی دوم و پس از آن را تأیید کرد و هیچ بخشی از آن را مخفی نگه نداشت. او پذیرفت که ملحق شدن به سرویس جاسوسی نظامی در ۱۹ سالهگی یک اشتباه بود، اما او شغل معمولی و بیاهمیتی در آنجا داشته، بهطوری که هیچ اطلاعاتی از هیچ شخصی از آنجا را به خاطر نمیآورد.
زمانی که باومن در واحد نیروهای امنیت داخلی (KBW) خدمت میکرد، برای اولین بار در دانشکدۀ ورشو به تحصیل علوم اجتماعی پرداخت. او برای مطالعه و تحصیل در شاخۀ فلسفۀ جامعهشناسی، به دانشگاه ورشو اعزام شد. ولی به صورت موقت، این شاخۀ تحصیلی از موضوعات آموزشی حذف شد. جایی که معلمانِ او آقایان استانیلاو اوسکی و خانم جولیانهاچفیلد بودند. در واحد (KBW) باومن همزمان با نایل شدن به درجۀ سرگردی در سال۱۹۵۳ به صورت ناگهانی و بدون هیچگونه افتخاری، از کار برکنار شد. در همین زمان نیز پدر باومن خودش را به سفارت اسراییل در ورشو جهت مهاجرت به اسراییل رسانده بود. زیگموند باومن با تمایلات صهیونیستی پدرش همراه نشد و در حقیقت او را به عنوان فرد ضد صهیونیستی شناختند. دوری موقت از پدرش و اخراج او از موقعیتی که داشت، او را به فردی خشمگین تبدیل کرد. در میان سالهای بیکاری، او دورۀ خود را در MA تکمیل کرد. سال ۱۹۵۴ در دانشگاه ورشو به عنوان سخنران مطرح شد و تا سال ۱۹۶۸در همان جا ماند. در مدت کوتاهی که در مدرسۀ علوم اقتصادی لندن بود، با نظارت آقای روبرت مک کنزی، مطالعۀ جامعی دربارۀ حزب سوسیالیستی بریتانیا انجام داد. در آنجا بود که اولین کتاب اصلی و عمدۀ خود را نوشت و سال ۱۹۵۶ در لهستان به چاپ رسانید. ترجمه و تنظیم آن، سال ۱۹۷۲ در انگلیس انجام شد. آقای باومن کتاب دیگری را هم منتشر کرد که شامل جامعهشناسی برای زندهگی روزمره بود. این کتاب در سال ۱۹۶۴ مخاطبان بسیار زیادی را در لهستان به خود جلب کرد و بعدها اساس کتابهای «تفکر جامعهشناسی» شد. در اصل، آقای باومن به نظریۀ ارتدوکسی مارکسیست نزدیکتر بود، اما تحت تأثیر نظریات آقای جورج سیمل و آنتونیوگراشی، بهشدت به یکی از منتقدان دولت کمونیستی لهستان تبدیل شد.
به خاطر همین امر، او هرگز در مقام استادی، مورد توجه و قدردانی قرار نگرفت. حتا پس از اینکه اعتبار خود را کامل کرد، اما پس از اینکه معلم سابقِ او خانم جولیان هاچفیلد به عنوان قائممقام سازمان یونسکو در زمینۀ علوم اجتماعی در پاریس طی سال ۱۹۶۲ انتخاب شد، باومن توانست عملاً کرسی و جایگاه خانم هاچفیلد را بهدست آورد. باومن با فشارهای سیاسی روزافزون و مبارزات ضد بدبینی که از سوی میزیسلاومو کزار رهبری میشد، روبهرو گشت. آقای موکزار در واقع رییس پولیس مخفی حزب کمونیست بود، باومن عضویت او را در حزب کارگران متحد لهستان در سال ۱۹۶۸ ضعیف میدید و این موضوع را به مردم نیز اعلام میکرد. در حوادث مارچ ۱۹۶۸ مبارزه ضد بدبینی منجر به یک پاکسازی شد. در این پاکسازی عناصر باقیماندۀ یهودی از کشور بیرون رانده شدند. این افراد شامل روشنفکران و اندیشمندان بودند که از سوی حکومت کمونیستی از عزت و مقام سقوط کرده بودند. زیگموند باومن همراه با این تعداد از کرسی دانشگاه ورشو به پایین کشیده شد و با حذف مقام شهروندی لهستان، اجازۀ ترک کشور را پیدا کرد. سپس کرسی تدریس جامعهشناسی در دانشگاه لیدز را پذیرفت. از این زمان به بعد، او به زبان انگلیسی شروع به تدوین و انتشار آرا و اندیشههای خود کرد. در واقع وی به کمک همین زبان، شهرت زیادی کسب کرد و توانمندیهای قبلیِ خود را به ظهور رسانید.
از اواخر دهۀ ۱۹۹۰، باومن تأثیر قابل ملاحظهیی بر حرکت ضد جهانیسازی یا حرکت جایگزین جهانیسازی داشته است.
باومن با نویسندهیی بهنام جانینا ازدواج کرد که حاصل آن ۳ دختر بود؛ یکی نقاش به نام لیدیا باومن، دیگری معمار بهنام ایرنا باومن، و بعدی استاد ریاضیات به نام آنا اس فارد بود.
کتابها و مقالات
باومن آثارش را تا ۵۷ کتاب و بیش از ۱۰۰ مقاله گسترش داد. بیشترِ این آثار در رابطه با نظریه و اندیشههای مرتبط با مسایل عمومی و کلی است. در میان آثار باومن میتوان توجه وافر وی به مسایل جهانیسازی، مدرنیته و پستمدرنیته، مصرفگرایی و اخلاق و کرامت انسانی را مشاهده کرد. از میان کتابهای وی میتوان عشق سیال، مدرنیتۀ سیال، مدرنیته و کشتار جمعی، اشارتهای پستمدرن و ترس سیال را نام برد. اولین اثر باومن، مطالعهیی دربارۀ حزب کارگر بریتانیا، چهگونهگی تشکیل حزب و طبقات اجتماعی بود که سال ۱۹۶۰ در لهستان انتشار یافت. باومن تحریر آثارِ خود را در موضوعاتی چون طبقه و منازعات اجتماعی تا اوایل دهۀ ۱۹۹۰ ادامه داد و آخرین کتاب او نیز در قالب موضوع خاطرات طبقات منتشر شد. تا زمانی که آخرین کتابهای وی مسایل طبقات را به طور مستقیم مورد خطاب قرار نمیداد، او خود را به عنوان یک سوسیالیست معرفی میکرد و هرگز به طور کامل مارکسیسم را رد نکرد. آنتونیو گرامشی تیوریسن مارکسیستی، به صورت خاص اثرات عمیقی را روی آرای زیگموند باومن گذاشت.
مدرنیته و عقلانیت
در اواخر دهۀ ۱۹۸۰ و اوایل دهۀ ۱۹۹۰، باومن تعدادی کتاب با موضوع روابط مدرنیته، بروکراسی، عقلانیت و خروج اجتماعی را منتشر کرد. وی در پیروی از فروید، مدرنیتۀ اروپایی را به عنوان یک تعادل متضاد مورد مطالعه قرار داد. باومن اینگونه بحث میکند که جامعۀ اروپا از بخشی از آزادی به خاطر منافع مربوط به افزایش امنیت فردی، صرف نظر میکند. او در ادامه میگوید که مدرنیته در درونش اصطلاحی قرار دارد که به شکل «سفت و جامد» است و وظیفۀ آن، حذف موارد ناشناخته و نامطمین است. همچنین کنترل مافوق مسایل طبیعی، بروکراسی سلسلهمراتبی، قوانین و مقررات، کنترل و مقولهبندییی که همۀ اینها به طور پیوسته عدم امنیت فردی و شخصی را حذف میکند و سایر جنبههای هرجومرج از زندهگی انسانها را تحت یک نظم خوب و مشخصی درمیآورد. البته زیگموند باومن در بسیاری از آثار خود به این موضوع اشاره میکند که چنین تلاشهایی برای ایجاد نظم، هرگز منجر به نتایج دلخواه و مطلوب نخواهد شد. زمانی که زندهگی درون مقولات مدیریتی و شناخته شدهیی سازمان پیدا میکند، همیشه گروههای اجتماعی وجود دارند که قابلیت اداره شدن، جدا شدن و کنترل بر روی آنها وجود ندارد.
در کتاب «مدرنیته و دوگانهگی»، باومن افراد مبهم و نامعلوم را در قالب چهرهیی تمثیلی از یک غریبه و بیگانه، تیوریزه کرده است. با ترسیم جامعهشناسی جورج سیمل و فلسفۀ دریدا، باومن، یک شخص بیگانه را به عنوان فردی که در حال حاضر ناشناخته و از لحاظ اجتماعی غیر قابل تصمیمگیری است، معرفی میکند. در این کتاب، وی بررسی دقیق از راههای متفاوت را برای جامعۀ مدرن جهت تطبیق خود با شخص بیگانه ارایه میکند. او به فوریت این قضیه اشاره میکند که در اقتصاد مصرفگرا چیزهای ناآشنا و غریبه همیشه فریبنده بودهاند. در مُدلهای متفاوت غذا، مدلهای مصرفی دیگر و در جهانگردی، این امکان وجود دارد که چیزهای ناآشنا با جذابیتِ بالایی تجربه شوند، اما هنوز این بیگانهگی یک حاشیۀ منفی بشری دارد. به خاطر اینکه فردی غریبه قابل کنترل و تحت حکم و قانون محکمی نیست. این غریبه، همیشه موضوع ترس کشورها بوده است و به صورت بالقوه میتواند با ارعاب و تهدید از دیگران زورگیری کند و به عنوان شخصی مطرح است که بیرون از حریم و حوزۀ جامعه است.
همچنین او پیوسته عامل تهدید به شمار میرود. مشهورترین کتاب باومن «مدرنیته و هولوکاست» در همین زمینه بوده است. این اثر تلاشی از این نویسنده است تا یک بررسی جامع از خطراتِ چنین ترسهایی داشته باشد، او با توجه به بررسیهایی که از کتاب هانا آرنت و تیودور آدرنو در مورد سیستم حکومت استبدادی و تنویر افکار عمومی انجام داد، این بحث را پیش کشیده است که هولوکاست نمیبایست صرفاً به عنوان یک حادثه در تاریخ یهودیت مورد کنکاش قرار گیرد. به علاوه او ادامه میدهد که میباید به هولوکاست به عنوان یک بحث عمیق که با مدرنیته و تلاشهایی که در قالب یکسری احکام ساخته شده است، نگریست. عقلانیت درست و صحیح، تقسیم کار به وظایفِ کوچکتر و کوچکتر و پیروی از قوانین و نظم به عنوان عمل به اصل اخلاقی، مسایلی بودند که از دیدگاه باومن، نقش و جایگاهی را در پدید آمدنِ هولوکاست ایفا کردند.
پستمدرنیته و نظریۀ مصرفگرایی
در میانه و اواخر دهۀ ۱۹۹۰، آقای باومن در کتابهایش به دو مسالۀ متفاوت اما مرتبط با همدیگر میپردازد:
پستمدرنیته و نظریۀ مصرفگرایی: او اینگونه شروع میکند که اواخر نیمۀ قرن بیستم در جامعۀ مدرن تغییری در حال شکلگیری است. این تغییر، جامعهیی را با انواع راه و روشهای درست به جامعۀ مصرفگرا تبدیل میکند. این آغاز، همانطور که باومن میگوید، نظریۀ تعادل متضاد «مدرن» زیگموند فروید را تغییر جهت داد. در این زمان، امنیت بهخاطر بهرهمندی از آزادی روزافزون، آزادی خرید، مصرف و بهرهمندی از زندهگی، کمرنگ شد.
زیگموند باومن دهۀ ۱۹۹۰ در کتابش این تغییر جهت را تغییر از مدرنیته به پستمدرنیته تعبیر کرد. از زمان هزارۀ جدید، کتابهای او در صدد دور کردنِ پیچیدهگیهای موجود در اطراف اصطلاح پستمدرنیته بوده و در این راه با کمک استعارۀ مایع و جامد در کنار مدرنیته به این مهم دست یافته است. او در کتابهایش در ارتباط با نظریۀ مصرفگرایی مدرن هنوز از بیاطمینانی مشابهی که در نوشتههایش دربارۀ مدرنیتۀ جامد به خوبیشرح داده، نوشته است. باومن در کتابهای خود از نگرانیها و ترسهای موجود در جوامع امروزی، مطالب زیادی درج کرده است. این ترسها، تحت یکی از عناوین کتابِ او بهنام «ترسهای مایع» به کار رفته است.
مدرنیتۀ سیال
مدرنیتۀ سیال یکی از اصطلاحات باومن برای شرایط امروزی دنیاست که برخلاف مدرنیتۀ جامد که سابق بر آن بوده است، تعریف میشود. طبق نظریۀ باومن، فاصلۀ مدرنیتۀ جامد و مایع، مجموعۀ بیسابقه و جدیدی را برای فعالیتهای مربوط به اوقات فراغت زندهگیِ فردی خلق کرده است. این مجموعه باعث شده است افراد با چالشهایی روبهرو شوند که هرگز قبلاً با آن مواجه نبودهاند. اشکال اجتماعی و موسسات گوناگون، توانایی زیادی برای ثابت نگه داشتن (بدون تغییر) قالبها و چارچوبهای فعالیت انسانی و طرحهای طولانی و بلندمدت زندهگی را ندارند و نمیتوانند در این زمینه هم موفق باشند. بنابراین افراد مجبور به یافتن مسیرهای دیگری برای سازمان دادنِ زندهگیشان هستند. افراد مجبور اند یک سری پروژههای کوتاهمدت و ناتمام را به همدیگر تابیده، روی هم قرار دهند. این پروژههای بههم تابیده شده، منجر به رشتۀ محکم و متصلی نخواهد شد که به کمک آن، مفاهیمی چون انتقال و پیشرفت به صورت هدفمند مورد استفاده قرار بگیرد. چنین زندهگیها و فعالیتهای منفکشده و جدا از هم، نیازمند افرادی است که انعطافپذیر اند و بتوانند خودشان را تطبیق دهند و به صورت مداوم، آماده و متمایل به تغییر تاکتیک با همان اطلاعاتِ کوتاه باشند و به تعهدات و وفاداریها بدون هیچگونه اظهار تأسف بیتفاوت باشند و همچنین طبق تواناییهای موجود به دنبال فرصتها باشند. در مدرنیتۀ سیال، افراد باید فعالیت، طرحهای عملیاتی و محاسباتِ خود را طبق منافع و مضرات فعالیتِ خودشان و تحت شرایط عدم اطمینان خاص بسنجند.
منبع: جامجم آنلاین
Comments are closed.