احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:یک شنبه 23 جوزا 1395 - ۲۲ جوزا ۱۳۹۵
محمد افسر رهبین، تهران ـ ۱۶ جوزا/ خرداد ۱۳۹۵/
مثنوی ما دکان وحدت است
غیر واحد هرچه بینی آن بت است
پیشنهاد ثبت «مثنوی معنوی» از سوی جمهوری اسلامی ایران و ترکیه در میراث فرهنگی یونسکو که بهتازهگی خبرساز شده است، به معنای محروم ساختنِ افغانستان از حق میراث فرهنگیِ این کشور است و چنین اقدامی برای شهروندان افغانستان و بهویژه شاعران و ادبشناسان این کشور، مردود و غیر قابل قبول است.
در اینکه مولانا جلالالدین محمد بلخی، بخشی از عمر خود را در قونیه سپری کرده و مثنوی و دیگر آثارِ خود را در آن دیار سروده است، تردید وجود ندارد. مگر در این نیز شک نیست که زادگاه حضرت مولانا، بلخ (یکی از ولایتهای افغانستان امروزی) است و موجودیت ویرانههای مدرسۀ «بهاءالدین ولد» پدر حضرت مولانا در بلخ، بازگوی این واقعیتِ تاریخی میباشد.
از آنجا که شخصیتهای فرهنگی در بسا موارد به زادگاه خود منسوباند؛ چون: رودکی سمرقندی، رابعۀ بلخی، شهید بلخی، ابوالفضل بیهقی، عبدالحی گردیزی، فرخی سیستانی، هجویری غزنوی، معینالدین چشتی، سعدی شیرازی، مولانا جلالالدین محمد بلخی…، پس چگونه میتوان در مورد اثر خداوندگار بلخ سخن گفت و بلخیان را از آن بیبهره گذاشت؟
برای حرمت گذاردن به حقوق میراث فرهنگی همدیگر، به دوستان ترکی و ایرانی اشارههایی دارم:
۱ـ شخصیتها معمولاً به زادگاهشان نسبت داده میشوند، بدون آنکه به آرامگاه ایشان توجه گردد. به گونۀ مثال: مولانا یعقوب چرخی با آنکه در بیرون از افغانستان مدفون است، هنوز نیز به همان نام زادگاه خود منسوب میباشد.
۲ـ در روزگار حضرت مولانا مرزهای امروزینِ جغرافیایی وجود نداشتند و شخصیتها با آنکه در طول حیات در موقعیتهای مختلف زندهگی میکردند، مگر نسبت آنها بیشترینه به زادگاه ایشان دیده میشد.
۳ـ مثنوی معنوی، به فارسی سروده شده و زادگاه سرایندۀ آن نیز بلخ است. از اینرو هم به دلیل زادگاهی و هم به دلیل زبانی، حق ثبت مثنوی معنوی را در گامِ نخست باید افغانستان داشته باشد.
۳ ـ خاستگاه زبان فارسی، بلخ و تخارستان است و امروز این هر دو ولایت در جغرافیای افغانستان جای دارند. در صورت داشتن گمانِ دیگر در این مورد، به اثرها و گفتارهای استادان دانشمند و واقعبینِ ادبیات و میراث فرهنگی ایران مراجعه بفرمایند.
۴ـ هر شاعر و دانشمند پارسیگویی ایرانی نیست؛ زیرا به این روی، نویسندهگان و آفرینشگرانِ آثار ادبی ـ تاریخیِ کشفالمحجوب، تاریخ بیهقی، تاریخ گردیزی، حدیقتالحقیقه، دهول رانی و خضرخان، طلسم حیرت و طور معرفت، و صدها و هزارها اثر دیگر را که به زبان فارسی آفریده شده اند، با گذاردن پسوند «ایرانی» نمیتوان ایرانی ساخت. چرا که در آن صورت، «امیرخسرو دهلوی ایرانی» یا «بیدل دهلوی ایرانی» نیز خواهیم داشت!
۵ ـ دوستان ایرانی که خراسان بزرگ را ایران میپندارند و تصور میکنند افغانستان از پیکر ایران جدا شده است، باید توجه نمایند که از چهار ربع خراسان اسلامی، یعنی بلخ، هرات، نیشابور و مرو، دو ربع آن تا هنوز متعلق به جغرافیای افغانستان است، در حالی که ایران فقط یک ربع خراسان را در جغرافیای خود دارد. در همینجا گفتنی میآید که از عمر ایران با جغرافیای امروزی، بیشتر از صد سال نمیگذرد. از اینرو تهران در جمع شهرهای شاهنامه دیده نمیشود.
۶ ـ برخیها نیز زبان پارسی را به «فارسی» و «دری» جدا میکنند و حتا «تاجیکی» نیز به آن میافزایند، که این غلطی فاحش است. من نشست معتبری را شاهد بودم که دوست سخنران ایرانی، که متن فارسی را میخواند، آخرین تکه از توضیحات خود را چنین ارایه نمود: «این متن به زبانهای دری، انگلیسی، فرانسوی… نیز ترجمه گردد!» بنده ضمن اعتراض به این گفته، با طنز درخواست نمودم که «لطفاً نخست حافظ را به افغانستان واپس دهید، تا آنگاه متن فارسی شما به زبان «دری» ترجمه گردد! زیرا حافظ گفته است: ـ ز شعر دلکش حافظ کسی شود آگاه + که لطف طبع و سخن گفتن «دری» داند ـ یعنی اگر فارسی و دری دو زبان جدا از هم اند، توضیح بیت چنان میشود که حافظ باید افغانستانی باشد! (باید گفت که بیشترینه این تقسیمات، فرآیند توطیههای دشمنان زبان پارسی میباشد.)
برای ثبت آثار ملموس و ناملموس فرهنگی در یونسکو، دولتها باید اصول و موازین بینالمللی را رعایت نموده و به حقوق همدیگر احترام بگذارند. دولتهای دوست و برادر، ترکیه و ایران نباید با زیر پا نمودن حق دولت افغانستان در ثبت مثنوی معنوی، موجب کدورتِ ما گردند و خلاف توصیۀ حضرت مولانا «برای فصل کردن» آیند.
فرجامین سخن اینکه، حضرت مولانا و مثنوی معنوی آن بزرگ، در بلخ و قونیه و تبریز نمیگنجد! بگذارید مولوی و مثنوی، ساکنِ همۀ جهان باشد؛ هرچند «خداوندگار بلخ»، خود نشاندهندۀ زادگاه خویش است!
از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی جمهوری اسلامی ایران تقاضا میکنم که موضوع «ثبت مثنوی به عنوان میراث فرهنگی یونسکو» که حق مسلم برای افغانستان دارد را رسماً به این کشور واگذار نماید، تا مبادا زیر نام پاسداری از فرهنگ پارسی، حق مردمان پارسیسازِ افغانستان تضییع گردد!
ثبت «مثنوی معنوی» در میراث فرهنگی یونسکو، حق دولت افغانستان است و خود مثنوی معنوی، متعلق به همۀ مردمان جهان!
Comments are closed.