احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





چـرا و چـگونه کشورها ناامن می‌شوند؟

گزارشگر:احمد عمران/ یک شنبه 23 جوزا 1395 - ۲۲ جوزا ۱۳۹۵

بر اساس گزارش یک نهاد بین‌المللی، افغانستان چهارمین کشورِ ناامنِ جهان خوانده می‌شود. این گزارش می‌گوید که افغانستان پس از کشورهای سوریه، عراق و سودان، چهارمین کشورِ ناامنِ جهان است. در این گزارش، سوریه مقام نخست را در ناامنی از آنِ خود کرده است.
وقتی کشورها ناامن خوانده می‌شوند، معناها و نتایجِ مختلفی نیز به دنبال می‌آیند و از جمله این‌که سفر به چنین کشورهایی، برای شهروندان mandegar-3کشورهای اروپایی و امریکایی با احتیاط‌های لازم صورت می‌گیرد و چه بسا این‌که آن‌ها از رفتن به این کشورها منع می‌شوند. در همین حال، کشورهای ناامن به معنای مرزهای خطر برای کشورهای غربی به شمار می‌روند؛ کشورهایی که می‌توانند منافع غرب را تهدید کنند و یا با سیل مهاجرانِ خود برای این کشورها مشکلاتِ عدیده‌یی را رقم زنند.
بیش از چهار دهه است که افغانستان منطقه‌یی ناامن به شمار می‌رود؛ کشوری که درگیرِ جنگ و خشونت بوده و همواره صدای مهیبِ گلوله و راکت از آن شنیده می‌شود. چهار کشوری را که انستیتوت جنگ و صلح به عنوان کشورهای ناامنِ جهان معرفی کرده، به صورتِ عجیبی سرنوشتِ مشترک دارند. وقتی ناامنی‌های این کشورها ریشه‌یابی شود، به شکل‌های مختلف رد پایِ کشورهای قدرتمند جهان را می‌توان در آن‌ها مشاهده کرد.
سوریه، عراق، سودان و افغانستان، دست‌پختِ کشورهای قدرتمند جهان و از جمله امریکا و اروپا اند. در این کشورها حداقل در چند سال پسین، کشور امریکا و برخی کشورهای غربی به‌صورتِ دوام‌دار حضور و دخالت داشته‌اند. اگر این کشورها ناامن‌اند، پس نقش و حضور این قدرت‌ها در این ناامنی‌ها چگونه باید بررسی شود؟ آیا صرفاً به دلیل حضور کشورهای غربی در این کشورهاست که چنین رتبه‌یی را از آنِ خود کرده اند و یا مشکلات داخلیِ خود این کشورها چنین افتخاری را به آن‌ها بخشیده است؟
این سوال‌ها از دو جهت و دو دیدگاه قابل بررسی و درنگ اند. نخست این‌که شماری از ناظران و تحلیل‌گرانِ مسایل جنگ و صلح باور دارند که جنگ و ناامنی در این کشورها عملاً ریشه در حضور کشورهای غربی دارد و این کشورها بر اساسِ منافعِ خود باعث شده اند که کشورهای به‌اصطلاح جهان سوم و یا به تعبیری دیگر، کشورهای عقب‌نگه‌داشته شده در آتشِ بحران‌های داخلی و بیرونی بسوزند. این عده از تحلیل‌گران، حتا جنگ در این کشورها را هم‌راستا با منافع غرب می‌دانند و می‌گویند غربی‌ها به صورتِ تعمدی جنگ در این کشورها را حمایتِ مالی و لوژستیکی می‌کنند.
البته برای چنین استدلال‌هایی، می‌توان شواهد متعدد و متنوع ارایه کرد. اگر به اوضاع و احوالِ کشورِ خودمان در چهار دهۀ اخیر نگاه کنیم، به صورت قطع برای جنگ و بحران آن بر اساس استدلالِ این گروه از تحلیل‌گران، ادلۀ لازم را می‌توان به دست آورد.
جنگ افغانستان شاید بر اساسِ برخی جرقه‌های داخلی شکل گرفته باشد، ولی آتشِ این جنگ و بحران عملاً به واسطۀ قدرت‌های بزرگ شعله‌ور نگه داشته شده است. در طول چهار دهه، کشورهای مختلفِ جهان به بهانه‌های متفاوت با سرازیر کردنِ میلیاردها دالر، جنگ در افغانستان را تشویق کرده‌اند. شاید یک دلیل این بحران، اشتباه‌هایی بوده باشد که ما در معادلات و زد و بندهای سیاسیِ خود انجام داده ایم؛ ولی این زمانی بوده که دیگر کار از کار گذشته و مهار بحران و جنگ از دستِ ما بیرون شده است.
مقوله‌یی معروف در سیاست وجود دارد که می‌گوید همان‌قدر که در سیاست عقلانیت نقش دارد، به همان میزان می‌توان نابخردی را نیز شاهد بود. عزت‌الله فولادوند مترجم صاحب‌نامِ زبان فارسی در کتاب گرانسنگِ خود «خرد در سیاست» در این زمینه چنین می‌نویسد: «سیاست زمینی است که روزانه بر آن گام می‌نهیم و هوایی که هر دم به درون می‌بریم. سیاست می‌گوید که کشور ما از کجا آغاز می‌شود و تا کجا امتداد می‌پذیرد. سیاست شغلِ ما و درآمدِ ما و آسایشِ ماست. سیاست تعیین می‌کند که آیا می‌توانیم بر سرنوشتِ خود حاکم باشیم یا باید در کنج زندان بپوسیم. سیاست مقرر می‌دارد که حق چیست و عدل چیست. سیاست می‌رهاند یا بر زمین می‌زند. سیاست حکم می‌کند که کشتن، وطن‌پرستی است و یا تروریسم. سیاست داوری می‌کند که آگاهی چیست و گمراهی کدام است. سیاست عرق جبینِ شما را می‌گیرد و از آن سرب داغ می‌سازد و به سینۀ خودتان فرو می‌کند، یا اجازه می‌دهد دسترنج‌تان در راه آسایشِ خود و عزیزان‌تان و اعتلای میهن‌تان به کار افتد. سیاست فرمان می‌دهد که هدف وسیله را توجیه می‌کند یا به عکس، وقتی پای انسان به میان آید، هیچ هدفی وسیله را توجیه نمی‌کند و کشتن هر انسان مساوی است به کشتن انسانیت.»
این سخنان دقیقاً بنا را بر تعبیری می‌گذارد که دستۀ دوم از تحلیل‌گران به آن روی می‌آورند و رویدادهای یک کشور را از این منظر مورد توجه قرار می‌دهند. به اعتقاد این دسته، جنگ و بحران‌های موجود در این چهار نقطه از جهان، ریشه در عوامل داخلی و درونیِ این کشورها دارد و به معنایی، نابخردی سیاست‌گرانِ آن‌ها سبب شده که خود را با توفان جنگ و بلا مواجه کنند.
به هر حال، چه با نظرات دستۀ نخست موافق باشیم و چه از طرف‌دارانِ دستۀ دوم باشیم، جنگ و ناامنی‌های افغانستان ریشه در هر دو مسأله می‌تواند داشته باشد و تا زمانی که خودمان به نتیجۀ دقیق و درست در مناسباتِ خود دست پیدا نکینم و عوامل اصلیِ جنگ و بحران را نزداییم، هیچ گاهی از مصایبِ آن در امان نخواهیم بود.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.