حقوقِ زن و فقــدانِ تیوری

گزارشگر:سه شنبه 25 جوزا 1395 - ۲۴ جوزا ۱۳۹۵

عبدالبشیر فکرت بخشی، استاد دانشگاه کابل/
بخش نخسـت/

mandegar-3درآمد
تقابل و رویارویی یکی از طبیعی‌ترین قوانین حاکم بر رویدادهای تاریخ است. بنا بر گواهی تاریخ، هیچ گروهی را نمی‌توان فارغ از درگیریِ درونی و رویارویی با اندیشه و گروه‌های رقیب در نظر آورد. نزاعِ هابیل و قابیل را می‌‌توان اولی‌ترین نزاع بشر به شمار آورد که تا امروز در شاهرگ‌های تاریخ جریان یافته است. شاید توجه به همین بُعدِ واقعیّت اجتماعی بوده است که مارکسیسم را به دیالکتیک تاریخی باورمند ساخت و آنان این تقابل را به نحو ویژه‌یی بیان داشتند. رویارویی‌ها چنان‌که ممکن است میان دو فردِ حقیقی روی دهد، میان جوامع و گروه‌های انسانی نیز ممکن، بلکه به وفور واقع شده است. گاه تمدن‌ها رویاروی هم می‌ایستند و زمانی جوامع و فرهنگ‌ها به مخاصمت برمی‌خیزند و خطوطِ متقاطعی را ترسیم می‌کنند. رویارویی‌ها همواره به سودِ گروه و اندیشۀ مشخصی رقم نخورده است، بلکه تاریخ پیوسته از تنگناهای ناهمواری عبور کرده است و فراز و فرودهای بسیاری را به‌همراه داشته است. در مقاطعی از تاریخ، قوم، نژاد، مذهب، قبیله، تمدن و فرهنگِ مشخصی برگِ برنده حساب می‌شده است، در حالی‌ که در برهۀ دیگری از تاریخ، همین‌ها رو به ضعف و زوال گذاشته و مغلوبِ گروه‌های رقیب شده‌اند.
دین مقدس اسلام از همان ابتدای ظهورش در قرن هفتم میلادی گسترش شگفت‌آوری داشته که برای بسیاری از تاریخ‌نگاران باورنکردنی و بی‌پیشینه بوده است. سرعتِ توسعۀ اسلام تا قرن ششم هجری را می‌توان رو به رشد توصیف کرد. از آن پس، تمدنِ اسلامی به دلایل متعدد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و دینی رو به زوال گذاشت و از حالتِ تهاجمی فعّال، به سنگر دفاع منفعلانه پناه برد. سدۀ هفدهم را آغاز دورِ دومِ انحطاط مسلمان‌ها خوانده‌اند. فراهم آمدن فضا برای اندیشیدنِ آزاد و پیشرفت‌های فزایندۀ علمی بر اقتدار روزافزون غرب می‌افزود و آنان را به لحاظ وسایل مادی و فناوری قدرتِ بیشتری می‌بخشید، در برابر امپراتوری عثمانی با گذشت هر روز رو به ضعف می‌رفت و سرانجام در برابر توطیه‌های غرب به زانو درآمد.
پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی، دولت-ملت‌ها شکل گرفت و کشورهایی با مرزهای ملی، سرزمین‌های کوچک و خُرده‌حاکمیت‌ها روی صحنه آمد و امتِ‌ اسلامی وحدتِ پیشین ـ ولو نمادین ـ خودش را از دست داد. حرکتِ مدرنیته ـ که کانون اصلی آن غرب بود ـ آرام آرام به ثمر نشست و نتایج عینی‌‌تری از خود برجای گذاشت. رشدِ فزایندۀ علوم و اندیشۀ غربی سبب شد تا اندیشۀ سنتی اسلام با چالش‌های بی‌سابقه و گسترده‌یی روبه‌رو شود و نیاز به بازاندیشی در آن اهمیتِ بسیاری بیابد. یکی از این چالش‌ها را می‌توان داعیه‌های آزادی‌خواهانۀ زنان برشمرد. نهضت‌های زنانه در غرب که واکنشی در برابرِ استثمار زنان به شمار می‌رفت، از برکتِ عصر ارتباطات به کشورهای جهانِ سوم نیز گسترش یافت و با شکل‌گیری تحولات جدید پس از دهۀ هشتاد به افغانستان نیز صادر شد. با درکِ حساسیّتِ موضوع، نویسنده سعی نمودم جنبه‌های مختلفِ مسألۀ آزادی زن را به‌صورت دقیق و بی‌طرفانه موردِ کاوش قرار دهم. رویکردها در این نوشتار عمدتاً نقادانه است و نویسنده تلاش دارد متکی بر رهیافت‌های خویش، ابعادِ مختلف این مسأله را موردِ بحث قرار دهد.

طرح مسأله
جهانی که ما در آن به‌سر می‌بریم، تفاوت‌های بنیادینی با جهانِ پیشامدرن دارد که شمارِ این تفاوت‌ها بسیار است. تاریخ شاهد گسست‌های بسیاری‌ست که ادوارِ تاریخی را به‌وجود آورده است. یکی از این گسست‌ها را می‌توان ظهور‌ مدرنیته در تاریخ غرب به حساب آورد که با آن واقعیّتِ مدرن تولد یافت و در کرسی آمریتِ جامعه تکیه زد. مدرنیته خود دارای عوامل و نقاطِ عطف بسیاری‌ست که از آن‌جمله می‌توان انقلابِ فرانسه را یادآور شد. انقلاب بزرگ فرانسه آزادی‌های عمومیِ بیشتری را وعده داد و کوندورسه به مجلس ملی آن کشور پیشنهاد کرد که زنان نیز دارای حقِ رای باشند. ماری وولستنگرافت «حقوق زن» را بر «حقوق بشر» افزود و بدین‌گونه شالوده‌های نهضتِ آزادی زنان ریخته شد. ظهور انقلابِ صنعتی در سدۀ هجدهم که جهان متکی بر اقتصاد زراعتی را دگرگون کرد، بر مناسباتِ اجتماعی و اقتصادی انسان غربی نیز اثر گذاشت. صنعتی شدن باعث شد تا زنان از حوزه‌های خصوصی به میادین عمومی کشانده شوند و بحثِ‌ آزادی‌های زنان بیش از پیش بالا بگیرد. زنان آرام‌آرام خانه‌ها را ترک گفتند و در بیرون از خانه به کار گماشته شدند. بهره‌کشی از زنان باعث شد تا کارمندان اناثِ یکی از فابریکه‌های نساجی نیویارک در اوایل قرنِ بیستم، در هشتم مارچ دست به اعتراض بزنند و نهضتِ همبسته‌گی زنان شکل بگیرد.
از برکتِ عصر ارتباطات، داعیه‌های آزادی‌خواهانۀ زنان به کشورهای جهان سوم نیز سرازیر شد و افغانستان نیز پس از دهۀ هشتاد خورشیدی به این کاروان پیوست. برخوردِ با واقعیَتِ جنبش‌های زنان در کشور، ذهن‌ها را متوجه دین ساخت و تلاش‌ها در جهت توضیح رابطۀ اسلام و فمینیسم راه افتاد که در مواردِ بسیاری با احساسات درآمیخت و به صورت غیرعلمی و سطحی‌اندیشانه بود.

مدرنیته و مسألۀ آزادی زن
برخی پژوهنده‌گان معاصر معتقدند که تقریباً تمامی جریان‌ها و گروه‌هایی که در صد سال پسین شکل گرفته‌اند، در تقابل با مدرنیتۀ غربی بوده است. این جریان‌ها را می‌توان در چهار دستۀ افراط‌گرا، سنت‌گرا، نواندیشان و لیبرال‌ رده‌بندی کرد. افراط‌گراها با تکیه و رضایت به گذشته در برابرِ دستاوردهای مدرنیته راست‌قامت به‌پا برخاستند و با رویکردهای سخت‌جان و جزم‌اندیشانه، به انکارِ آن‌چه که واقعیّتِ مدرن خوانده می‌شود، دست زدند. اینان در برخورد با واقعیّتِ مدرن، به داشته‌های تاریخی خویش پناه جستند و نسبت به عقب‌مانی خویش از کاروان دانشِ نوین بی‌خبر ماندند. سنت‌گراها موقف معتدل‌تری به خود گرفتند و در مواجهه با غرب، بر سنتِ دینی و تاریخی خویش استناد جستند. از دیدِ طیفِ سنت‌گرا، نیازی ندارد که مسلمان‌ها زنده‌گی خویش را بر پایۀ اصول مدرنیتۀ غربی مبتنی سازند، بلکه بایست بر خویشتنِ تاریخی خود تکیه کنند و بازاندیشی در اندیشۀ دینی صرف با تکیه بر خودِ دین مجاز شمرده می‌شود. در این میان، لیبرال‌ها به تقدیس مدرنیته دست زدند و راه‌پیمایی در مسیرِ‌ غرب را تنها راه‌ گذار از بن‌بست و عقب‌مانده‌گی دانستند. نواندیشان دینی سعی کردند با تکیه بر دانش‌های تازه‌پاگرفتۀ مدرن و با توجه به بازی‌های عقلانی مدرن به اصلاحِ دین روی آورند و دین را با مقتضیّات عصر جدید سازگار سازند؛ در حالی‌که سنت‌گراها سعی می‌کنند تا با اتکا بر خودِ دین، و توجه به دگرگونی‌های معرفت‌شناختی و جامعه‌شناختی به اصلاح‌گری بپردازند و معیارهای اصلاحِ دینی را در خود دین سراغ بگیرند.
مدرنیته که خود مسبوق بر «اومانیسم» «دین‌پیرایی» «انقلابِ صنعتی» و غیره است، اثرات انکارناپذیری بر جریان‌ها و گروه‌های پسین برجای گذاشته است که «فمینیسم» را یکی از آن‌ها به شمار آورده‌اند. فمینیسم یا جنبش آزادی‌خواهانۀ زنان پیوندِ ناگسستنی‌یی با صنعتی شدن و برآمدنِ زنان به میادین عمومی دارد. انقلابِ‌ صنعتی بر مناسباتِ انسانی و اقتصادی نیز اثر گذاشت و صاحبان بنگاه‌های تولیدی در عصر جدید بر مسند صاحبان زمین در دورۀ زمین‌داری تکیه زدند. ظهورِ سرمایه‌داری که بر پایۀ قانونِ طبیعیِ عرضه و تقاضا استوار بود، صاحبان صنایع را واداشت تا برای دست‌یابی به سودِ بیشتر، کارمندانی با مزدِ ناچیز را به کار بگمارند و برای نیل به این مأمول، گزینه‌یی بهتر از به‌کارگماشتنِ زنان متصوّر نبود. آنان سعی کردند زنان را که تا آن‌زمان واردِ حوزه‌های عمومی نشده بودند، به دلایل زیادی از آن‌جمله؛ اطاعت‌پذیری و کمتر بودنِ مزدِ آن‌ها به بیرون از خانه دلالت کنند و به استثمار و سودِ بیشتری دست یابند. دورانت آورده است:
زنان، کارگران ارزان‌تری بودند و کارفرمایان، آنان را بر مردان سرکش سنگین‌قیمت ترجیح می‌دادند. یک قرن پیش در انگلستان کار پیدا کردن بر مردان دشوار گشت، اما اعلان‌ها از آنان می‌خواست که زنان و کودکان خود را به کارخانه‌ها بفرستند. کارفرمایان باید در اندیشۀ سود و سهامِ خود باشند و نباید خاطر خود را با اخلاق و رسوم و حکومت‌ها آشفته سازند. کسانی که ناآگاه برای «خانه‌براندازی» توطیه کردند، کارخانه‌داران وطن‌دوست قرن نوزدهم انگلستان بودند . […] نخستین قدم برای آزادی مادربزرگ‌های ما قانون ۱۸۸۲ میلادی بود. به موجب این قانون، زنان بریتانیای کبیر از آن پس امتیاز بی‌سابقه‌یی برخوردار می‌شدند و آن این‌که پولی را که به دست می‌آوردند، حق داشتند برای خود نگه دارند. […] از آن سال تا به امسال، سودجویی مقاومت‌ناپذیری زنان را از بنده‌گی و جان کندن در خانه رهانیده و گرفتار بنده‌گی و جان کندن در مغازه و کارخانه کرده است. […] صنعتی شدن زنان طبعاً کار خانه‌گی را از میان برد. […] مشاغل دیرین زن که مایۀ بنده‌گی و اسارتش بود، رفته‌‌رفته از دستش گرفته شد و کسی به خانه توجه نکرد و زن خود بی‌کار و ناراضی گشت. […] چون خانه خالی شد و جایی برای کار و زنده‌گی در آن نماند، مردان و زنان آن را ترک گفتند و روی به آن صندوقچه‌ها و خوابگاه‌های زنبوری که آپارتمانش می‌نامند، نهادند. تمام روز و عصرِ خود را در غوغا و جنجال کوچه و خیابان گذراندند. رسم و عادتی که از ده‌هزار سال برجای مانده بود، در یک نسل از میان رفت.

۱ویل دورانت: ۱۳۹۱ خورشیدی، لذات فلسفه ترجمه: عباس زریاب‌خوئی، ص۱۵۱، چاپ بیست و سوم (ایران: تهران- مرکز انتشارات علمی و فرهنگی)

۲ویل دورانت: ۱۳۹۱ خورشیدی، لذات فلسفه ترجمه: عباس زریاب‌خوئی، ص۱۵۱- ۱۵۲، چاپ بیست و سوم (ایران: تهران- مرکز انتشارات علمی و فرهنگی)

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.