روان شناسی قرآنی

گزارشگر:چهار شنبه 9 سرطان 1395 - ۰۸ سرطان ۱۳۹۵

بخش نخست/

نویسـنده: دکتور مصطفی محمود
مترجـم: سیداحمـد اشرفی/

mandegar-3وجود خدا چه معنی دارد؟
خانم‌ها و آقایان! آیا می‌دانید که وجود خدا چه معنایی دارد؟
خدا وجود دارد معنایش این است که: عدالت وجود دارد، رحمت و مهربانی وجود دارد، مغفرت و بخشایش وجود دارد. معنایش این است که: قلب مطمین می‌شود و آرام می‌گیرد، نفس سکون پیدا می‌کند و تشویش از میان می‌رود، و حق به‌طور حتمی به صاحبانش می‌رسد.
معنایش این است که: اشک‌ها بیهوده نمی‌ریزند و صبر بی‌نتیجه و کارِ خیر بی‌پاداش و شر بی‌عکس‌العمل و جرم بی‌قصاص نمی‌ماند. معنایش این است که: در جهانِ هستی کرم حکم‌فرماست نه بُخل و امساک، و طبیعتِ کریم این است که آن‌چه را داده، پس نمی‌گیرد. خداوند که به ما زنده‌گی و حیات بخشیده، امکان ندارد که آن را با مرگ از ما سلب کند، امکان ندارد که مرگ انتهای زنده‌گی باشد؛ بلکه مرگ وسیله‌یی‌ست برای انتقال به زنده‌گی در عالمی دیگر پس از آن و به زنده‌گیِ دیگری پس از رستاخیز و سپس عروج به سوی آسمان‌های لایتناهی.
خدا وجود دارد معنایش این است که: نظام هستی عبث آفریده نشده، بلکه در همه چیز و در ورای همه چیز و در آفرینشِ همه چیز حکمتی وجود دارد: در درد حکمت است؛ در بیماری حکمت است؛ در عذاب حکمت است؛ در رنج حکمت است؛ در زشتی حکمت است؛ در ناکامی حکمت است؛ در عجز و ناتوانی حکمت است؛ و در قدرت و توانایی نیز حکمت است.
خدا وجود دارد معنایش این است که: شیفته‌گی پایان ندارد و حیرت نمی‌میرد و شگفتی کاسته نمی‌شود و تعظیم متوقف نمی‌گردد؛ زیرا ما در برابر تابلویِ بدیعی قرار داریم که هر لحظه در تغییر و دگرگونی همیشه‌گی است، تابلویی که به دستِ بزرگترین ابداع‌گر هستی ترسیم گردیده است. معنایش این است که: چشم تسبیح می‌گوید و گوش تکبیر سر می‌دهد و زبان ستایش می‌کند و وجدان در حیرت فرو می‌رود و کلیتِ آدمی مبهوت می‌گردد. معنایش این است که: دل سرشار از عاطفه می‌شود و احساسات هر لحظه جشن می‌گیرد و روح در هر روزِ جدید فریاد و اشوقا سر می‌دهد، گویی که هر روز، روز شادمانی و روز جشن و روز عروسی است.
معنایش این است که: غم‌ها و رنج‌های‌مان در کنف رحمتِ پروردگارِ رحیم و مغفرتِ آفریدگارِ غفار ذوب می‌گردد و نابود می‌شود، مگر پروردگار خود نمی فرماید که: «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا» یعنی با هر سختی سهولتی است؟ غم و تنگدستی در حالی می‌آید که در درونش سرور و گشاده‌گی نهفته است، کدام مژده اطمینان‌بخش‌تر از این مژده است؟
و از آن‌جا که خداوند سبحان یکتاست، پس در هستی، خدایِ دیگری وجود ندارد و لذا نفس‌های ما به تکه‌های متعدد و به جهت‌های مختلف تقسیم نمی‌شود و در میان چپ و راست پراکنده نمی‌گردیم و به شرق و غرب قربت نمی‌جوییم و به ثروتمندان توسل نمی‌کنیم و در آستانه زورمندان خود را نمی‌اندازیم؛ زیرا همۀ توانایی و قدرت و ثروت و دانایی نزد اوست، و هر آرزویی که داریم در دستِ اوست و گریز نه از او بلکه به طرفِ اوست؛ او وطنِ ما و پناهگاهِ ما و متکایِ ما و دروازه امیدِ ما و درگاهِ آرزوهای ماست.
نتیجه این احساس، سکون و اطمینانِ نفس و راحتِ ضمیر و خوش‌بینی و علوّ همت و روی آوردن به کار و فعالیت، بدون خسته‌گی و سستی و کسالت است. این ثمره «لا اله الا الله» است در نفسِ گوینده‌یی که ژرفای آن را می‌فهمد و احساس می‌کند و به آن ایمان و باور دارد و با آن زنده‌گی می‌کند.
«لاَ اِلهَ اِلاَ الله» دواخانه یی است که همه امراضِ نفسی و بیماری‌های روانی را مداوا می‌کند و همه ناراحتی‌های عقلی را شفا می‌بخشد و همه ناهنجاری‌های قلبی را پاک می‌سازد. این کلمه، فریاد آزادی است که زنجیرهای پیچیده شده در دست و پا و گردنِ ما را می‌شکند و کلیدی است که نیروها و انرژی‌های درونیِ ما را آزاد و شکوفا می‌کند و نیرویی‌ست که کوه‌ها را به حرکت می‌اندازد و قلب اقیانوس‌ها را پاره می‌کند و آن‌چه را که تغییرناپذیر می‌نماید، تغییر می‌دهد.
تا اکنون دوایی اختراع نگردیده که به اندازه یک ذره چنین تأثیری را در نفسِ آدمی به‌وجود آورده باشد. همه دواهای اعصاب، چیزی را مداوا می‌کند و هزار چیزِ دیگر را فاسد و خراب می‌سازد. این دواها، خواب‌آورها و تخدیرکننده‌هایی‌ست که انسان را در وهم فرو می‌برد و چراغِ عقلش را خاموش می‌گرداند و دست‌وپایش را بسته کرده، مانند جسدی بی‌روح، به اعماقِ بحرِ بی‌هوشی و مدهوشی پرتش می‌کنـد.
اما «لا اله الا الله» انسان را از همۀ بندها آزاد می‌سازد و از کلیۀ بنده‌گی‌های باطل رهایش می‌کند و به او مژدۀ آمرزش می‌دهد و از ترس نجاتش می‌بخشد و از وسوسه‌ها حفظش می‌کند و از طرفِ «ملأ اعلی» مورد تأییدش قرار می‌دهد و سرافرازتر از آسمان و مستحکم‌تر از زمینش می‌گرداند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.