احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد عمران/ شنبه 12 سرطان 1395 - ۱۱ سرطان ۱۳۹۵
روز پنجشنبۀ هفتۀ گذشته، کابل یک بارِ دیگر شاهدِ یکی از خونینترین رویدادهای چند سال اخیرِ خود بود؛ رویدادی که در بحبوحۀ ماه غفران جامعه را بهصورتی کمسابقه شوکه کرد. دو عامل انتحاری، کاروانِ موترهای پولیس را در مسیر راه وردک ـ کابل هدف قرار دادند و دریایی از خون بهپا کردند. در این حمله ۳۰ تن از افسرانِ جوان که تازه از مرکز آموزشیِ پولیس فارغ شده بودند، کشته شدند و نزدیک به ۶۰ تنِ دیگر جراحت برداشتند.
هرچند کابل در سه دهۀ گذشته، همواره شهری زخمی و خسته بوده، ولی گاهی حوادثی در این شهر رخ داده که بهشدت روان جمعیِ شهروندانِ کشور را تکان داده است. رخدادِ روزِ پنجشنبه بدون شک یکی از ایندست حوادث بود که در فضای جمعی سروصداها و واکنشهای زیادی را برانگیخت، به ویژه که در این حمله شمارِ زیادی از جوانترین افسرانِ پولیس بهصورتِ دستهجمعی شکارِ دهشتافکنان شدند.
بررسی این حمله، طبیعتاً یکی از وظایفِ نهادهای امنیتیِ کشور میتواند باشد، اما به دلیل اینکه نشانههای یک غفلتِ بزرگ در این حادثه مشهود است، باید از همین حالا نسبت به پیامدهای آن محتاط بود. در حوادثی اینگونه وقتی پای مسوولیت و پاسخگویی مطرح میشود، رهبران و مقامهای مسوول بهخوبی یاد گرفتهاند که چگونه خود را با گفتنِ جملاتِ احساسی از زیر بارِ مسوولیت نجات دهند. ریاست جمهوری و ریاست اجرایی این حادثه را مثلِ همیشه با جملاتِ تکراری و خستهکن تقبیح کردند. گویا با تقبیح و گفتنِ اینکه «دشمنان دیگر تاب مقاومتِ رو در رو با نیروهای امنیتی را ندارند»، میتوان مسوولیتِ خود را به عنوان رهبرانِ این کشور در برابرِ تأمین امنیت جانی و مالیِ مردم پایانیافته تلقی کرد.
سوالهای زیادی مثل همیشه که در مورد چنین رویدادهایی میتوانند مطرح شوند، در رابطه با این حادثه نیز وجود دارند. چگونه مسوولانِ امنیتی و متولیانِ امور چنین پیشفرضی را مورد توجه قرار نداده بودند که بهصورتِ دستهجمعی و آنهم در فاصلۀ نزدیک به هم، کاروان موترهای پولیس را انتقال ندهند؟ آیا بارها چنین حوادثی در کابل اتفاق نیفتاد و آیا بارها مسوولان امنیتی از تغییرِ تاکتیکهای نقل و انتقال سخن نگفتند؟ پس چرا اینبار مسوولان امنیتی بیتفاوتی پیشه کردند و گذاشتند که فاجعهیی مثل فاجعۀ روز پنجشنبۀ کابل تکرار شود؟
بسیاری از تحلیلگران مسایل امنیتی در تحلیلهایی که پس از وقوع این فاجعه انجام دادند، از ستون پنجم به عنوان یکی از عواملِ این رویداد سخن گفتهاند. برخیها نیز شک و گمانهایی را در مورد انجامِ این حمله مطرح کردهاند. به گفتۀ این افراد، هنوز مشخص نیست که عاملان انتحاری خود را در مسیر کاروانِ موترهای این افسران جوان قرار داده بودند و یا عملاً در داخل موترها بودند.
در اینکه غفلتی بزرگ در انتقال این افسران صورت گرفته، هیچ جای تردید نیست؛ ولی مسأله زمانی پیچیده میشود که در عقبِ این غفلت تعمدی اعمال شده باشد. این حدس و گمانها وجود دارند و تا زمانی که به صورتِ جدی مسأله واکاوی نشده باشد، بدون شک برخی از مسوولانِ امنیتی نیز میتوانند در مظان اتهام قرار داشته باشند.
جالب اینجاست که پس از گذشت بیشتر از چهلوهشت ساعت از این حادثه، هنوز هیچیک از مسوولان امنیتی در هیچ موقعیت و پستی بازداشت نشدهاند. آیا واقعاً هیچ یک از مسوولانِ امنیتی در این رویداد دخیل نبودهاند؟ آیا کسانی نبودهاند که به عنوان ستونِ پنجم در انجام این حادثۀ ضد بشری عمل کرده باشند؟
متأسفانه برخوردهای سطحی با جانِ انسانها که از سوی دولت اعمال میشود، بروزِ اینگونه حوادث را در هر زمانی محتمل کرده است. اگر دولت در برابر چنین حملاتی از خود سهلانگاری نشان نمیداد و با جدیت به دنبال ریشهها و عوامل حوادث میرفت، بدون شک حالا حادثۀ روز پنجشنبه رخ نداده بود.
غفلتورزیهای تکراری دولت، باعث شده است که طالبان جنایتپیشه، همواره فرصتِ ایجاد فاجعه را داشته باشند. در فضای مجازی البته این حادثه از زوایایِ گوناگونی بررسی شده است. برخیها با ابراز احساسات و تأمل در ناکارهگی نهادهای کشفی و استخباراتی، به این حادثه نگاه کرده اند و برخی دیگر تلاش ورزیده اند که با موشکافی در نوع نگرشِ عاملان این حادثه، به آن بپردازند.
یکی از کاربران شبکههای اجتماعی که اتفاقاً از دینپژوهانِ نامآشنای کشور است، پس از این حادثه در صفحهاش از افول اخلاقِ اسلامِ سیاسی سخن گفته و مسأله را به صورتِ جالبی پیچیده کرده است. به باور این دوستِ دینپژوه که هم دردِ دین دارد و هم درد انسان، نوعی از قرائت فقهی از اسلام که برخیها به آن تمسک میجویند، چنین فرصتی را به آنها داده که از نظرِ اخلاقی به تبعات اعمالشان توجه نکنند و یا از این منظر، آنها را توجیه کنند.
به هر حال، نسبت به حادثۀ روز پنجشنبه از زوایای گوناگونی میتوان پرداخت، ولی عمدترین نگاه این است که طالبان با کشتار و ویرانی به همان راهی میروند که فاشیسم در قرن بیستم رفت. نگاه مولوی هیبتالله رهبرِ تازۀ طالبان به انسان، همان نگاهی است که هیتلر و موسولینی به انسان داشتند. میان اینها هیچ تفاوتی وجود داشته نمیتواند. نمیتوان به دلیل اینکه مولوی هیبتالله خود را مسلمان میداند، او را تافتۀ جدابافته از دژخیمانِ تاریخ دانست.
طالبان پس از مرگِ دومین رهبرِ خود گفته بودند که انتقام میگیرند و بدون شک این حادثه میتواند در همین راستا بررسی شود، کما اینکه طالبان تا به امروز هیچ دستاوردی به جز قتل و کشتار نداشتهاند.
Comments are closed.