احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





حالا چه کسی به مردان نیاز دارد؟! جــهان در دستــان زنــان

گزارشگر:چهار شنبه 23 سرطان 1395 - ۲۲ سرطان ۱۳۹۵

دومینیک سندبروک- مورخ بریتانیایی
روزنامه دیلی میل /

mandegar-3این روزها در نقطه نقطه سازمان‌های دولتی غرب این زنان هستند که زمام امور را در دست گرفته‌اند و یا در مسیر آن قرار دارند. از آلمان گرفته که صدر اعظم‌اش قدرتمندترین زن جهان است تا هیلاری کلینتون که در آستانه ریاست جمهوری امریکا قرار دارد.

زمانی که شنیدم ترزا می و آندره‌آ لدسام به دور نهایی انتخابات نخست وزیری انگلیس در حزب محافظه کار این کشور رسیده‌اند و به این ترتیب تضمین شد که نخست وزیر آتی کشور یک زن خواهد بود اولین اسمی که به یادم آمد «ادموند کوپر» بود.
این روزها کسی کوپر را به یاد نمی‌آورد اما او یکی از معروف‌ترین نویسندگان دهه ۶۰ و ۷۰ بود که رمان‌های علمی تخیلی طول و درازی می‌نوشت. اما چیزی که او را مشهور کرد عقاید نه چندان خوشبینانه‌اش در قبال زنان بود.
زمانی که همه از آزادی زنان صحبت می‌کردند کوپر قاطعانه علیه این اندیشه ایستاد. در نگاهش به قرن ۲۵، کوپر زنان را در راس امور پیش بینی می‌کرد. کوپر در نوشته‌هایش در این باره توضیح داده است که تا قرن ۲۵ زنان چگونه مردان را تحت سیطره خود در خواهند آورد و سیاستمداران مرد بریتانیایی چگونه از آنها می‌گریزند. کوپر که در سال ۱۹۸۲ از دنیا رفت در مورد مسائل زیادی اشتباه کرده بود اما یک چیزی را درست می‌گفت: از جنبه سیاسی دست کم آینده به کسانی تعلق یافته که زمانی تنها به آنها «جنس لطیف» می‌گفتند.
زمانی که هر کدام از بانوان نامزد حزب محافظه کار به دومین نخست وزیر زن انگلستان تبدیل شوند یکی از آنها (ترزا می) در واقع به جامعه زنان سیاستمدار ارشد جهان می‌پیوندد. در حقیقت اغراق نیست اگر بگویم در انگلستان سال ۲۰۱۶ تقریباً تمامی شخصیت‌های تاثیرگذار در زندگی مردم، زن هستند.
یکی از این زنان نیکولا استورجن، وزیر اول اسکاتلند یکی از توانمندترین بانوان در جزیره بریتانیاست. در حالی که از آن طرف روث دیویدسون، به عنوان یک بانوی سیاستمدار دیگر به رهبری حزب محافظه کار اسکاتلند رسیده است. حتی وزیر اول ایرلند شمالی «آرلن فاستر» نیز یک زن است.
قطعاً این کودکانه خواهد بود که بگوییم عدم تعادل تاریخی بین زنان و مردان مساله‌ای درباره گذشته بوده است چرا که با وجود ورود میلیون‌ها زن طی نیم قرن اخیر به بازارهای کاری اکثر آن‌ها تنها توانسته‌اند به مشاغل سطح پایین و مشاغل پاره وقت دست پیدا کنند.
تعداد زنان صاحب ۱۰۰ کمپانی برتر در انگلیس گویای همین مدعاست. در انگلیس تنها ۱۷ درصد از مدیران ۱۰۰ شرکت برتر این کشور را زنان تشکیل می‌دهند. در عرصه سیاسی در همین حال تنها از هر سه عضو شورا یک نفر زن است و در مجلس عوام فعلی تنها ۱۹۱ تن از نمایندگان یعنی کم تر از یک سوم کل جمعیت این مجلس زن هستند.
با این حال حضور برجسته زنان در مناصب عالی سیاسی داستان خود را روایت می‌کند. این روزها در قیاس با گذشته دیگر زن‌ بودن مانعی فوق بزرگ در مسیر رهبری نبوده و این تنها در انگلیس در حال وقوع نیست. در حقیقت اگر فراتر از مرزهای انگلستان را بنگرید تصویری که خواهید دید متقاعد کننده‌تر خواهد بود.
در انتخابات آتی ریاست جمهوری امریکا هیلاری کلینتون، گزینه پیشتاز است. کمی عمیق‌تر هم نگاه کنید خانم کریستین لاگارد را می‌بینید که رسیس صندوق بین‌الملل پول است. با این تفاسیر کاملاً ممکن است که طی چند ماه تقریباً تمام شخصیت‌های قدرتمند در جهان را زنان تشکیل دهند.
اما چه چیزی می‌تواند دلایل این اتفاقات را توضیح دهد؟
بسیاری از دلایلی که علت افزایش حضور زنان سیاستمدار را توضیح می‌دهد چندان قابل قبول نیست. برای مثال مطالعه یک وب سایت امریکایی نشان می‌دهد که زنان رهبرانی فوق‌العاده می‌شوند چرا که در میان تمام ویژگیها، آنها شنوندگان خوبی هستند،‌ به ارزشها احترام می‌گذارند و انعطاف پذیرند. اما این ویژگی‌ها معمولاً از جمله استریوتایپ‌هایی هستند که زنان سال‌های زیادی با آنها مقابله کرده‌اند.
به هیچ وجه هیچ کس به ترزا می یا نیکولا استورجن به دلیل اینکه شنوندگان خوبی هستند رای نداده است. جواب واضح به این سوال این است که این رهبران زن موفق بوده‌اند چرا که رقبای مرد آنها بسیار ضعیف عمل کرده‌اند.
تا همین دو هفته پیش هم شاید کسی گمان نمی‌کرد که یک زن در آستانه نخست وزیری انگلیس قرار بگیرد. اگر دیوید کامرون فرار نمی‌کرد، اگر بوریس جانسون از هم فرو نمی‌پاشید، اگر «میشل گوو» از پشت به دوستانش خنجر نمی‌زد، پیش از اینکه خودش را از پای درآورد، آن زمان ممکن بود ما منتظر یک نخست وزیر مرد دیگر باشیم و آن موقع بود که جامعه سیاست انگلیس به نفرت از زنان متهم می‌شد.
اما تمامی زنانی که به سمت‌های عالی سیاسی دست یافته‌اند یک اصل مشترک دارند. اگر بخواهیم ساده بگوییم آنها نماینده نسلی از زنان هستند که نیاز دارند ماهیتی خاص را نشان دهند تا در بین جامعه مردگونه مطرح شوند. این زنان توانایی این را دارند تا به بقایای جنسیت گرایی در میان همکارانشان غلبه کنند.
به طور قطع درست است که طی نیم سده اخیر ما در جهانی برابر طلب زندگی کرده‌ایم. حتی مسن‌ترین زنانی که من از آنها نام بردم یعنی هیلاری کلینتون متولد سال ۱۹۴۷ است و در فضایی بزرگ شده که دختران مانند پسرها خوب و برابر بوده‌اند و فرصت‌ها برای آنها در دوران جوانی در قیاس با نسل‌های گذشته بیش از اندازه بوده است. اما با این تفاسیر کلینتون باز هم باید بر موانعی که به خاطر زن بودن با آنها مواجه بوده، غلبه می‌کرده است.
هیلاری کلینتون با وجود اینکه در دوران تحصیلش در دانشکده حقوق در دانشگاه ییل یک ستاره محسوب می‌شد از او انتظار می‌رفت که شوهرش را به شغل خودش ترجیح دهد. زمانی که بیل کلینتون در سال ۱۹۹۲ کاندیدای ریاست جمهوری امریکا شد، همسرش مجبور بود سطح خود را تا اندازه یک زن خانه دار پایین بیاورد. هر چیزی که شما درباره هیلاری کلینتون فکر می‌کنید، نشان دهنده ایستادگی بسیار پس از شکست‌های متعدد است.
اما حتی حالا خانم کلینتون هنوز هم با خشونت‌های کلامی مواجه می‌شود که در آن فردی به او می‌گوید: «پیراهنم را اتو کن» ؛ خشونتی که یک مرد هرگز با آن رو به رو نخواهد شد.
و برای من بسیار عجیب است که مرکل از زمان ورودش به کابینه هلموت کوهل در اوایل دهه ۱۹۹۰ چقدر صبر و تحمل به خرج داده آن هم در مقابل کسانی که احتمالا «دخترم» خطابش می‌کرده‌اند.
مشکل برای بسیاری از زنان به طور قطع این است که اگر از خنده در مقابل چنین اظهاراتی خودداری کنند همکاران مرد آنها را افرادی عبوث خواهند دانست که رفته رفته باید کنار گذاشته شوند.
زمانی که حزب محافظه کار انگلیس از خانم می به عنوان «زنی بسیار سرسخت» یاد کرد، زنان شاغل در سراسر کشور از اینکه به رسمیت شناخته شده‌اند به وجد آمدند. در تاریخ انگلستان اما زنان دیگری هم بوده‌اند که در مسندهای سیاسی تکیه زده باشند. مارگارت تاچر یکی از این بانوان است که می‌توان از او به عنوان نمونه بارز زنان سیاستمدار یاد کرد. تاچر هرگز خود را فمنیست معرفی نکرد با این حال جنسیت‌اش بزرگترین برجستگی درباره او بود. تاچر سال‌ها زخم زبان و شکست را تجربه کرد تا پایش به پارلمان باز شد و مدت بیشتری هم از نگاه‌های جنسیتی آسیب دید تا سرانجام به نخست وزیری رسید.
اما در تاریخ این فقط مارگارت رابرتز (تاچر) جوان نبوده که توانسته به سمت‌های عالی سیاسی دست یابد. در طول تاریخ نمی‌توان الیزابت اول، ملکه اسپانیا در سال ۱۵۸۸ را نادیده گرفت حتی با وجود اینکه از زن بودنش به عنوان ضعف یاد می‌کرد. کافی است که عقب تر برویم که به کلوپاترا، آخرین ملکه مصر یا کاترین کبیر ملکه روسیه برسیم. حقیقت این است که در طول تاریخ زنان برای رسیدن به سطحی در امور سیاسی باید ویژگی‌های خاص و یگانه‌ای می‌داشتند، همانند اکنون که به سادگی می‌توان گفت زنان در مقایسه با مردان همراه خود از توانایی‌های بیشتری برخوردارند. ملکه انگلستان نیز یکی دیگر از این نمونه‌ها است که پس از ۶۴ سال تنها عضو خاندان سلطنتی است که تا این اندازه حکومت کرده است. شاید ملکه انگلیس تجربه خوبی از همکاری با اولین نخست وزیر زن خود نداشته باشد اما پس از داشتن چهار نخست‌وزیر مرد به نظر می‌رسد اکنون کنار رفتن کامرون را انتظار می‌کشد تا بتواند با زنی که به دنبال تغییر است درباره مسائل گفت‌وگو کند.
با همه اینها دوست دارم اصطلاحی از کوپر را قرض بگیرم و صحبتم را با آن خاتمه دهم: حالا چه کسی به مردان نیاز دارد؟!»

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.