احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:شنبه 26 سرطان 1395 - ۲۵ سرطان ۱۳۹۵
بخش نهم/
نویسـنده: دکتور مصطفی محمود/
مترجـم: سیداحمـد اشرفی/
زمانی که بنده تحت فرمانِ خدا درآمد و قلبش در برابرِ او خشوع و خضوع پیدا کرد و با همۀ وجود، خود را به او تسلیم نمود، جلوههایی از صفات الهی بر قلبش میتابد و تاریکیهای درونش را نورباران میکند و ویرانیهای نفسش را آباد میسازد.
در حالی که فروید خوبی را عقبنشینی و منفیگرایی میداند و بیمارِ خود را توصیه میکند که «بخور، ورنه خورده میشوی»؛ قرآن خوبی را نیروی مثبت میداند و به گذشت امر میکند. چنانکه میفرماید:
«فَاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ» (سورۀ بقره: ۱۰۹)
ترجمه: عفو کنید و درگذرید.
«فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ» (سورۀ حجر: ۸۵)
ترجمه: بهطور نیکو گذشت کن.
«وَأَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى» (سورۀ بقره: ۲۳۷)
ترجمه: و اگر درگذرید، به تقوی و خداپرستی نزدیکتر است.
و در حالی که فروید برای مداوای بیمار روانی، اعمال و حرکاتی پیشنهاد میکند که به تخلیۀ غلیان نفسی و مشکلات درونیاش کمک رساند، قرآن به انجام اعمال صالحه توصیه مینماید.
در حالی که فروید زمان کودکی را حاکم بر سرنوشت هر انسان و رهبریکنندۀ افعال و سلوک او میداند، قرآن جز خدا کسِ دیگری را به عنوان حاکم و متصرف نمیپذیرد و تعلیم میدهد که هر کس به کمک و فضل پرودگار میتواند از بند هر حاکمیتی و قید هر زنجیری رها شود.
در حالی که فروید شرارت و تجاوزگری را جزوِ سرنوشتِ بشری میداند و غرایز ویرانگری و مرگ و نیروی شهوانی را محرکهای اساسیِ سلوک انسانی تلقی میکند، قرآن کریم انسان را موجودی آزاد و مختار میداند که میتواند از آغاز، میان کششها و تمایلاتِ مثبت و منفی تفکیک نموده و آنچه را میخواهد انتخاب کند.
علت اساسیِ اینهمه مادیگرایی در فرویدیسم و در روانشناسی جدید بهطور عام تصوری است که آنها از انسان دارند؛ تصوری که آنها از انسان دارند، یک تصور ماشینیِ حیوانیِ حسیِ فیِزیولوژی است نه چیزی دیگر، و این عین همان تصوری است که «کارل مارکس» از جامعۀ انسانی دارد. به نظر مارکس، تاریخ چرخهیی است که منافع مادی و نیروهای مادی آن را به حرکت میآورد. یا به عبارت دیگر، محرک اصلی تاریخ، کشمکش و مبارزۀ طبقاتی است که از تصادم میان حرص و آزِ ثروتمندان و حقد و حسدِ نیازمندان به وجود میآید. این تصور محدود و دیدگاه تنگنظرانه و بسته، موجب گردید تا ایشان در باب روان و تاریخ، به برداشتها و فرضیهها و پیشداوریها و پیشبینیهایی متوسل شوند که مبتنی بر تحکم و تکلف باشد و برای اثباتِ آنها به جعل براهین و تراشیدن دلایل مجبور گردند.
ناکامی طب روانی جدید، اخیراً از طریق آمارهای منتشره در مورد بیماریهای روانی مداوا شده، کاملاً برملا گردیده است. این آمارها بهوضوح نشان میدهد که میزان شفای بیماران، چه آنهایی که با روش «فروید» مورد تداوی قرار گرفتهاند و چه آنهایی که با روش «ادلر» و چه آنهایی که اصلاً مورد تداوی قرار نگرفتهاند، ثابت و یکسان بوده است و کسانی از ایشان که شفا یافتهاند، حالتشان شبیه حالتِ بیماران مصاب به آنفلوآنزا میباشد که منتهی به خوب شدن و شِفا میشود، و برابر است که مورد مداوا قرار گیرند یا نگیرند.
Comments are closed.