احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالبشیر فکرت بخشی/ دوشنبه 28 سرطان 1395 - ۲۷ سرطان ۱۳۹۵
بخش دوم/
در تاریخ اندیشههای فلسفی، هیچ جریانی به میزانِ پوزیتویستها در جهتِ تعیین معیار علمی سعی به خرچ نداده است. سنجش گزارههای مابعدالطبیعیِ دین بر اساسِ معیار پوزیتویستی را میتوان سنجش دین با محکِ علم دانست. اصل آزمونپذیری بهصورت عالم ـ خواه بهصورت اثباتپذیری باشد و یا ابطالپذیری ـ اصلیترین معیاریست که میتوان برای مرز نهادن میان علم و غیرعلم وضع کرد. پوزیتویسم علیالاصول سعی دارد تا مرز میان علم و غیرعلم را بهلحاظ روششناختی روشن سازد. پوزیتویسم از اینجهت نقبی میزند از جهانشناسی به روششناسی؛ و نقطۀ عطفی در تاریخ اندیشۀ فلسفی غرب بهحساب میآید.
در روزگاری که اندیشههای پوزیتویستی سیطره یافتند، گزارههای دینی بهسبب آزمونناپذیری – به منزلۀ اثبات – مهمل و فاقد معنا انگاشته شدند. آزمونپذیری به این معنا: افزون بر آنکه مرزهای علم را مشخص میسازد، معیار معناداری گزارهها نیز شمرده میشود. ویتگنشتاین که در باب علمی بودنِ گزارهها بر محک اثباتپذیری اعتماد کرده بود، گزارههای دینی را به سبب آنکه ابطال و نقضِ آنها ممکن نیست، مهمل و بیمعنا میانگاشت. از دیدِ او هیچ یک از دو گزارۀ متقابل «رستاخیز وجود دارد» و «رستاخیز وجود ندارد» قابل اثبات و ابطال نیستند. با این بیان، «نه انسان مومن در موردِ ایمانش به روز حساب دلیل علمی دارد و نه فرد بیایمان در موردِ عدم وجود روز حساب دلیل علمی دارد و هیچیک از گزارههای فرد مؤمن و فرد بیایمان در اقرار و انکار روز حساب قابل نقض و ابطال نیستند » و لذا هر دو گزارۀ مزبور مهمل و بیمعناست. کارل پوپر نیز از مشاهیر پوزیتویسم است. معیاری که او برای گزارههای علمی بهدست میدهد، درست در نقطۀ مخالفِ پوزیتویسم قرار دارد. از دیدِ پوپر، گزارههایی را میتوان علمی انگاشت که خصلتِ ابطالپذیری دارند. پوپر برخلاف ویتگنشتاین که از جنبههای ایجابی به علمی بودن گزارهها مینگریست، از بُعد سلبی به قضیه نگاه کرد و ابطالپذیری را جایگزین اصل اثباتپذیری نمود. با اینهمه، «تجربهگرایی» را ـ خواه بهصورتِ ایجابی و خواه سلبی ـ میتوان وجه مشترک دیدگاه آنها به شمار آورد.
سلطۀ اندیشههای پوزیتویستی باعث شد تا شماری با اثرپذیری از آن، در باب گزارههای دینی و متافزیکی نیز دست به دامانِ روشهای علمی بزنند و آخرت را صحنۀ تحقیق گزارههای دینی بشمارند. در این رویکرد، گزارۀ «خدا عادل است» در دنیا صحنۀ آزمون ندارد، بلکه صحنۀ تحقیقپذیری آن آخرت است که در آنجا عدالت الهی بهگونۀ مجسّم و آنچنانی تحقق مییابد. در این نگرش، روشهای علمی ارجحیّت مییابند و گزارههای دینی – بیتوجه به ماهیّتِ فراتجربیِ آنها – با روش علمیِ صرف محک زده میشود. این نگرش بر پیشفرضِ تعمیمپذیری روشهای علمی، و امکان تسرّی آن به حوزههای دینی استوار است. کاربستِ روشهای علمی در باب گزارههای دینی، زمانی توجیه نسبی برمیداشت که میان نوعیّتِ موضوع و چگونهگی روشِ آن هیچ نوع نسبت و رابطۀ قابل دیدی برقرار نمیبود؛ درحالیکه امروزه از تعددِ روشها سخن گفته میشود که هر روشی متناسب با ماهیّت موضوعِ آن در نظر گرفته میشود.
۱٫ اصالت دین
چنانکه گفته آمدیم، یکی از معیارهای علمی بودنِ یک گزاره، «ابطالپذیری» است. ابطالپذیری بدین معناست که هیچ گزارۀ علمی قطعی و ثابت نیست، بلکه همواره با امکانِ ابطال روبهرو است. در این نگرش، علم جریانی دگرگونشونده و سیّال دانسته میشود که همواره در معرضِ دگرگونی قرار دارد. از آنجاییکه تمامی شرایط لازم برای یکتجربۀ علمی فراهم نیست، و از سویی هم، عینیّتِ علمی در محدودۀ تاریخ، زبان، سنت و آموزههای اجتماعی سامان مییابد و این عوامل نسبیاند؛ پس دادههای علمی نیز قطعیّت ندارند و منطقاً با امکان ابطال مواجهاند.
بهطور نمونه، علم همواره در پی یافتنِ آجرِ اولیۀ سازندۀ جهان، منزل هایی را فتح کرده است، اما با فتح هر منزلی آگاهی می یابد که منازلِ دیگر و منازلِ دیگری در پیش¬ِ¬ رو دارد. این مسأله باعث شده است تا کارل پوپر با توجه به جنبه های ناپایدار علم و از مسیری سلبی، به اصلِ ابطال پذیری برسد و گزاره هایی را علمی بیـنگارد که آزمون به منزلۀ ابطال برمی دارند. «ادگار مورن» نوشته است:
برای یافتنِ آجر مقدماتی سازندۀ جهان، ابتدا تصوّر شد که مولکول، این واحد پایهییست. پیشرفتِ ابزارهای مشاهده آشکار کرد که خود مالکول از اتمها ساخته شده است. سپس متوجه شدند که خود اتم یک سیستمِ بسیار پیچیده از حرکتِ هسته و الکترونها است. آنگاه ذره به واحد اولیه بدل شد. سپس دریافتند که خود ذرهها پدیدههاییاند که از لحاظ نظری میتوانند به کوارکها تقسیم شوند. و در لحظهیی که تصوّر شد به آجر اولیۀ سازندۀ جهانِ ما دست یافتهاند، این آجر به منزلۀ آجر ناپدید شد .
مثال بالا بهسادهگی خصلتِ صدق مؤقتیِ گزارههای علمی را نمودار میکند و نمونههایی از این دست را میتوان زمینههایی برای طرح قاعدۀ «ابطالپذیری» پوپر در نظر آورد. پوپر ابطالپذیری را صرفاً به عنوان معیاری برای تمییز علم از غیر علم میداند و آن را با معناداری گزارهها مرادف نمیبیند. پوپر بر کارناپ که سعی میکرد مرز میان علم و مابعدالطبیعه را مرز میان معناداری و بیمعنایی نشان دهد، ایراد میگیرد. از دیدِ او، ابطالپذیری تنها معیاری برای علمی بودنِ یک گزاره است؛ اما گزارههای مابعدالطبیعی که ابطالناپذیرند، لزوماً بیمعنا نیستند .
با این وصف، «نظریّۀ ابطال» افزون بر برتریهای منطقی نسبت به معیار اثباتپذیری (ویتگنشتاین) در مقایسه با نگاه پوزیتویستی، موضع مسامحهجویانهتر و لیبرالتری دارد. معیار ابطالپذیریِ گزارهها، احکام بسیار متنوعتری را به حوزۀ علم راه میدهد و هرگز نسبت به متافزیک موضع خصمانهیی ندارد » و آن را چونان نظریّۀ اثباتپذیری بیمعنا نمیداند.
با توجه به آنچه که یاددهانی کردیم، سوالی که پیش میآید این است: آیا علم با توجه به اصل ابطالپذیری پوپر میتواند موردِ تأیید دین قرار گیرد؟ در صورت آری، آیا میتوان احکام و گزارههایی را که بعداً بطلانِ آنها ثابت خواهد شد، با گزارههای وحیانی که مدعی صدق پایدار و غیرمؤقتیاند، تأیید و تطبیق کرد؟ اگر مسألۀ تطبیقِ این گزارهها نباشد، بلکه تفسیر گزارههای وحیانی در پرتو علم باشد، آیا ممکن است گزارههای ابدیِ وحی با احکام دگرگونشوندۀ علم تفسیر شوند؟ مگر تفسیر وحی با گزارههای ابطالپذیر، ابدیّت وحی را زیر پرسش نخواهد برد؟. اینها سوالاتیاند که در باب خوانش وحی در پرتو یافتههای جدید علمی ـ با تکیه بر اصل ابطالپذیری ـ مطرحاند.
تمامی سوالاتی که طرح شد، بر پیشفرض ابطالپذیری، آنهم به منزلۀ وجه عامِ گزارههای علمی استوار است. اصل ابطالپذیری برتریهای زیادی دارد که آن را از نظریّۀ اثباتپذیری در باب علم امتیاز میبخشد. با اینهمه، دایرۀ شمول چنین اصلی مورد تأمل است. از دید نویسندۀ این سطور، اصل ابطال را نمیتوان چونان وجه عام و استثناناپذیرِ گزارههای علمی در نظر گرفت و تمامی گزارههای علمی را ابطالپذیر تلقی کرد. گزارههای علمی را میتوان به دو دستۀ ثابت و غیرثابت تقسیم نمود. گزارههای ثابتِ علمی آنهاییاند که کلیتر و ابطالناپذیرند و منطقاً امکانی برای ابطال آنها در آینده وجود ندارد. گزارههای غیرثابتِ علمی که بخش کلانی از علم را احتوا میکند، قطعی و ثابت نیستند و هر ازگاهی امکان ابطالِ آنها وجود دارد.
در رابطه با وحی و علم، راه میانه آن است که تنها گزارههای ثابت و قطعی علم با وحی تطبیق داده شود و از تفسیر وحی در پرتو گزارههای غیرثابتِ علمی اجتناب صورت گیرد. شمار چشمگیری از عالمان دینی ما، بیتوجه به ویژهگی «ابطالپذیری گزارههای غیرثابتِ علمی»، سعی میکنند برای هر دستآورد علمی شاهدی از نصوص، بهویژه قرآن نشان دهند. پُرواضح است که تمامی گزاره های علمی اصیل و متقن نیستند، بلکه امکان ابطالِ بخش اعظمی از آنها همواره وجود دارد. با این بیان، تطبیق گزارۀ علمیییکه ممکن است در زمان پیش ِرو وارونه شود، توجیهاتِ دروندینی آن را با تردید روبهرو میسازد. وقتی گزارۀ علمییی که با نص دینی توجیه پذیرفته است ابطال گردد، آن نصِ توجیه کننده نیز با تردید نادرستی مواجه خواهد شد و این، آسیب کلانیست که دین ـ از رهگذر زیادهروی در تطبیق هر گزارۀ علمی با آن ـ با آن مواجه میشود.
بنابراین، تنها باید آن گزاره های علمی را با دین تطبیق داد، و یا دین را تنها بر اساسِ آن گزارههای علمی تفسیر کرد که ابطال پذیر نیستند و یا احتمال ابطال آنها نزدیک به صفر است؛ تا دین از این رهگذر گزندی نبیند. مثلاً امروزه نظریۀ انفجار بزرگ در رابطه با شکلگیری جهان به عنوان یک نظریّۀ علمی مطرح است و بسیاریها این نظریه را با آیات قرآنی تطبیق میدهند؛ اما متوجه نیستند که نظریۀ انفجار بزرگ ممکن است در آینده نادرست بدر آید و نادرستی آن این سوال را بهوجود بیاورد که گویی نظریۀ قرآن در این باب نادرست بوده است.
بنابراین، دید من این است که برخی قضایای ثابتِ علمی مثل بیضوی بودن زمین، شناور بودنِ کرّات در فضا را که منطقاً ابطال پذیر نیستند، میتوان با شواهدی از قرآن همراه کرد. اما در احکام علمیِ دیگر که قطعی نیستند، باید جانب احتیاط را رعایت کنیم تا تردیدی بعدها به آموزه های علمی دین راه نیابد. آنچه که خطر دگرگونیِ دین را در پی دگرگونی تفسیرهای علمیِ آن بیش از پیش تقویّت میبخشد، یکیانگاشتن دین و تفسیر دین است. هرگاه امکان تفکیک نهایی میان دین و تفسیر دین کاملاً روشن گردد، آنگاه دگرگونی گزارههای علمی هیچ آسیبی به اصل دین نخواهد زد، بلکه تنها در محدودۀ تغییر تفسیر دین ـ نه دین ـ شناخته خواهد شد.
تقاطع و توازی تفسیرها
اعجاز علمی قرآنکریم برآیندِ خوانش وحی در پرتو دستاوردهای علمِ جدید است .پیشرفتهایی که در حوزههای بیرون از دین، در ساحت علوم تجربی روی داده است، جنبه های بسیار نامکشوفِ پارهیی از گزاره های کَونیِ وحی را در معرضِ دید قرار داده که در گذشته ها چندان مورد توجه نبوده اند.
به طور حتم میتوان مدعی شد که تفسیر گزاره های وحیانی با اکتشافات و دستاوردهای سایر دانشهای بشری بیپیوند نیست؛ اما اینکه دایرۀ شمول این رابطه تا کجاست، جای تأملِ بسیار دارد. اتفاقات جدید علمی، در بازخوانیِ بخشی از گزاره های علمی وحیانی سهم بهسزایی داشته است. مثلا ًتفسیر انسان امروز از آیۀ ﴿بَلَىٰ قَادِرِینَ عَلَىٰ أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ﴾ [قیامت:۴] ترجمه: آری قادریم که (حتّا خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتّب کنیم؛ متفاوتتر از تفسیریست که گذشته گان از این آیه داشتند.
Comments are closed.