احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبـدالحفیظ منصـور/ دو شنبه 11 اسد 1395 - ۱۰ اسد ۱۳۹۵
بخش سوم/
چهار: جهانی بودن
اقبال زندهگیِ محمد را حد فاصلی میانِ دنیای کهن و دنیای جدید میداند. به عقیده وی در دنیای کهن، بشر دوران کودکیِ خود را پشت سر میگذاشت، نیروی عقلِ او رشد نکرده بود، به یاری غریزهاش راه زندهگی را میپیمود؛ لذا در هر دوره پیامبری از جانب پروردگار مأموریت مییافت که قومی را رهنمایی کند و راه نیک و بد را به آنها بنمایاند. محمد که درود و سلام بر او باد، زمانی پا به عرصه گیتی نهاد که بشر دوران کودکیِ خویش را طی کرده بود، عقلش به کمال رسیده و توان رفتن به پای خویش را یافته بود؛ از اینرو با رسالت محمد، سلسله پیامبری پایان یافت و دیگر جایی به فرستاده بعدی باقی نماند. بدین ترتیب، محمد از رهگذر زمانی در جایی ایستاده است که جهانِ قدیم و دنیای جدید را پیوند میزند و میان غریزه و عقل هماهنگی به میان میآورد.
از نظر اقبال، ختم نبوت به معنی بینیازی انسان به دین و دستورهای الهی نمیباشد، بل این نیازمندی همچنان پابرجاست؛ اما بشر به آن حد از توانایی و بالندهگی در زندهگی خویش رسیده است که خود میتواند بر پایه اصول پیام الهی، در مسایل فرعی از عقلِ خویش بهره گرفته، دست به اجتهاد بزند و راه خود را پیدا کند؛ از همینرو است که در قرآن به عقل اعتماد صورت گرفته و اجتهاد در اسلام به عنوان یک اصل پذیرفته شده و بدین وسیله، نبود پیامبرانِ حی و حاضر در اجتماع بشری جبران شده است.
نظر اقبال در باب رسالت محمد، یکی از عمیقترین سخنانیست که تا هنوز در مورد ختم نبوت گفته شده است. در این نظریه، فرا زمانی و جهانی بودنِ رسالت محمد تبیین میشود، که یکی دیگر از ویژهگیهای آن میباشد. عبدالکریم سروش برای آنکه مقصد و غایت اصلی ختم نبوت را روشن کند، شرحی دلکش زیر عنوان «بسط تجربه نبوی» ارایه داشته است. از دید او، فرا زمانی و جهانی بودنِ پیام محمد، آنگاه حفظ میماند و اجتهادگران زمانی میتوانند ادامهدهندۀ راه و رسمِ محمد باشند که با همه پیام برخورد یکسان نداشته باشند، عرضیات را از ذاتیاتِ دین تفکیک کرده و به «ترجمه فرهنگی» پیام دین بپردازند. به باور سروش، اصرار و پافشاری برای تحمیل زبان عربی، عادات و سننِ عهد بعثت بر همۀ مسلمانان، کاری در واقع خلاف روح رسالت محمد است؛ به سخن دیگر، چشمپوشی از زبانها، عادات و سنن طوایف گوناگون و همه را غیراسلامی شمردن و تنها به یک زبان و فرهنگ چسپیدن، با همهشمولی پیام محمد منافات دارد و محمد را در حدِ پیامبرِ یک قوم و محدود به زمانِ معین فرو میکاهد.
قرآن شهادت میدهد که پیامبران گذشته، مأموریتشان رهبری و هدایت یک قوم بود، از همان جهت به نام پیامبرانِ قوم خاصی شهرت یافتند؛ اما محمد همه بشریت را در نظر دارد، تنوع و تعددِ گروههای قومی را محترم شمرد و به همۀ خُردههویتها ارج نهاد، ولی معیار برتری را در میان آنها، تقوا و پرهیزگاری دانست. محمد به جای قومیت، از امت سخن گفت، همه مردم را مخاطب قرار داده که خود مصداق جهانی بودنِ رسالتِ آن جناب است. پیامبران دیگر، معجزاتی از جنس عصا، شتر، گشوده شدن دروازههای بسته قصر فرعون مصر، سرد شدن آتش و کشتی نجات و نظایرِ آن داشتند که برای مردم همان محل، مفید و قابل رویت بود. محمد که رسالتی جهانی دارد، و رسالتش همۀ زمانهها را فرا میگیرد، معجزهیی از جنس کتاب آورد که از یکسو همۀ نسلها پیامش را بهطور یکسان درمییابند و هم ارزیابی آن، بسی سهل و آسان است. در مدح حضرت ایشان سعدی گوید:
کلیمی که چرخ فلک طور اوست
همـه نـورها پرتو نور اوســت
یتیمی که ناکرده قرآن درســت
کتبخانه هفت ملت بشست
پنج: واقعنگری
مراد از واقعنگری در این بحث، نه واقعبینی (ریالیسم) در امور سیاسی است که نسبت به ذاتِ انسان نگاهِ بدبینانه دارد و پایه کارِ خویش را بر قدرت و توانایی مادی استوار میسازد، و نه هم تجربهگرایی است که جهان هستی را به جهان ماده تقلیل میدهد. منظورِ من از واقعنگری، سه ویژهگی است که به اسلام انعطاف میبخشد و از جمود و تحجر بر حذر میدارد.
۱٫ آسانگیری و رفع حرج: در نگاه محمد، انسان موجودی دارای دو بُعد آسمانی و زمینی است، که یک پهلوی او مملو از قوت و نیرو میباشد، و پهلوی دیگرش به ضعف و کاستی میل دارد؛ از اینرو در احکام و دستورهای اسلامی، حالات ضعف و درماندهگی انسانها رعایت شده است، مانند سن و سال، مسافرت، بیماری، حالت مدنی و نظایر آنها. در نبود آب، تیمم جاگزین وضو میشود و در حالت سفر و بیماری، به ادای نمازهای فرض اکتفا میگردد. این ویژهگی پیام محمد در مورد ادای روزه ماه رمضان و سایر احکام اسلامی عمومیت دارد.
در پیام محمد، تکلیف هر کسی در حد توان و طاقتش است و بالاتر از آن، بر کسی تکلیف مقرر نشده است. انسان موجودی عاری از سهو و خطا فرض نشده، بل محمد از مومنان خواسته است که در صورت انجام خطا، به توبه رو آرند و از کرده خویش اظهار پشیمانی کنند. کوتاه اینکه محمد چنان سختگیری را منع میدارد که حتا برای رعایت حال ضعیفان، از قرائت آیات طولانی در نماز، اصحاب خویش را نهی کرد و در همۀ جوانب، آسانگیری و سهولت را مورد تشویق قرار داد.
۲٫ رعایت شیوه مرحلهیی و تدریجی: پیام آسمانی محمد در مدت ۲۳ سال از منبع وحی بهتدریج صادر گردید؛ نخست مباحث مربوط عقیده از جمله توحید، نبوت و معاد و سپس مسایل مربوط به حقوق بشر و رفع تبعیض میان آنها مطرح شد، تا نوبت به احکام عبادی مانند نماز، روزه و زکات رسید. حرمت شراب، مراحلی را پیمود و مدتی به طول انجامید تا حرام گردید؛ به گونهیی که نخست نفعِ آن از زیانش کمتر خوانده شد، سپس در حین مستی، ادای نماز ممنوع قرار گرفت و در مرحله سوم، شراب، نجس و عمل شیطانی اعلان گردید و نوشیدن آن قدغن شد. در مورد اعاده حقوق زنان و بردهها نیز شیوه مرحله به مرحله و تدریجی بهکار رفت و در واقع، تهدابی برای کسب حقوق و آزادیهایشان نهاده شد تا در آینده تقویت گردد.
کسانی هستند که چندهمسری در اسلام را یک دستورِ زنستیزانه وانمود میسازند. اما به عقیده نویسنده، این نظریه از عدم واقعبینی آنها نشأت میکند و در حد یک شعارِ میان تهیباقی میماند؛ زیرا چندهمسری در اسلام یک فریضه دینی نیست، بل اصل بر تکهمسری است و اسلام هرگز دستور حرمسراسازی نداده است، فقط در حالات استثنایی بهجای افتادن به دام گناه یا محروم بودن از فرزند، و برای سرپرستی از زنانِ محروم و درمانده، راهی برای بیرونرفت باقی گذاشته و چندهمسری را مباح کرده است. همین دسته بر قوامیتِ مرد بالای زن نیز خُرده میگیرند و آن را خلافِ عدالت میشمارند، اما این عده غافل از ایناند که قوامیت مرد بر زن در طول سدهها بهدست آمده است و برای تغییر نظام اجتماعی سالهای مدیدی در کار بود تا نظامی جدید جاگزینِ آن میشد. از طرف دیگر، نادیده گرفتن واقعیت اجتماعی، به فروپاشیِ خانوادهها میانجامید که در نتیجه به جای آرامش و سعادت در خانوادهها، به فروپاشی آنها منجر میگردید و طعم تلخِ آن را بیشتر زنان میچشیدند. افزون بر آن در قرآن مجید، قوامیت مرد بر زن در خانواده بهدلیلِ نقشیست که او در تهیه نفقه خانواده ایفا میکند، هرگاه این نقش به دوش زن افتد، نتیجۀ آن نیز تغییر مییابد. در همین ردیف منتقدان، وضعیت فرهنگی و اجتماعی حاکم بر آن زمان را نادیده گرفته و از سر عیبجویی میگویند «چرا اسلام نظام بردهداری را لغو نکرد؟» درحالیکه واقعیت این است که اسلام نظام بردهداری را ایجاد نکرد، بل بردهداری بر اسلام تحمیل گردید و اسلام در واقعیت امر، برده داری را لغو کرد، ولی بهدلیل مساعد نبودن وضعیت اجتماعی، مدت اجرای آن به طول انجامید. محمد راههای زیادی را برای آزادی بردهها از یوغ اسارت باز کرد و مسلمانان را بدان امر ترغیب داشت. یک بار بیـندیشید که اگر نظام بردهداری مانند ایمان به بتان ممنوع میشد، رهایی بهیکبارۀ آنهمه بردۀ بینانونوا آیا آشوب برپا نمیکرد و مصایبِ سنگینی بر بردهها بهبار نمیآورد؟
۳٫ کوتاه آمدن از آرمانهای بلند و پذیرفتن واقعیتِ موجود به هنگام ضرورت: محمد پیامبرِ عدل و داد است، او به رسیدن به بلندترین قلههای عدالت دستور داد، ولی در صورتی که یک مسلمان میانِ دو زیان قرار گیرد، دستور محمد این است که جانب زیانِ کمتر را برگزیند و یا اگر در وضعیتی قرار گیرد که یکسو آشوب و بینظمیِ سراسری باشد و جانب دیگر قبول حاکم فاسد قرار داشته باشد، برای اینکه از خونریزی و کشتار پیشگیری صورت گیرد، از فساد شخص حاکم چشمپوشی میشود و سکوت در برابر حاکم فاسد ترجیح مییابد. مسلماً تلاش برای اقامه عدالت صددرصدی در یک کشور از وجایب اسلامی هر مسلمان است، اما اگر شرایط به گونهیی باشد که تا رسیدن به عدالت صددرصدی، عدالت بیستدرصدی باید پذیرفته شود. دستور محمد همین است که این نقد رد نگردد و برای دستیابی به اهداف بهتر تلاش ادامه یابد. بر اساس همین اصل اسلامی، تلاش آنهایی که در سراسر جهان در پی استقرار نظام اسلامی بهیکبارهگیاند و اندکی از آن پایین نمیآیند، غیرواقعبینانه و خلاف روحِ پیام محمد است.
واقعنگری پیام محمد بدین معنی است که آن جناب میل و خواستهای غریزی انسان را مد نظر دارد؛ خوردن آشامیدن، تفریح کردن را مباح میخواند، به ذوق و سلیقههای مختلفِ انسان ها قدر مینهد و هیچگاه در خوردن، آشامیدن و پوشیدن و امثال آن، چیزی را بر همهگان تحمیل نمیدارد. در چهارچوب رعایت اصل اجتناب از حرام، مسلمانان را میگذارد که سرگرمی و تفریح مباح داشته باشند و بدون اسراف، اسباب آرایش و زینت را بهکار بندند. علاو بر آن، بر اساس اصل واقعنگری در حق زنان تبعیض مثبت بهکار میرود و زنان در استعمال آسباب آرایش و زیورات دستِ بازتری نسبت به مردان مییابند.
محمد به امنیت و آشتی دل بسته است، قتل را پس از شرک به خداوند متعال، بزرگترین گناه میداند، عزت و آبروی هر انسانی را به قدرِ خونش مهم میانگارد. اما زندهگی بشر نشان میدهد که عدهیی جنایتکار و حقناشناس در هر جامعهیی وجود دارد و این عده در پی آناند که نظم و آرامشِ اجتماع را بر هم بزنند؛ از اینرو برای حراست از امنیت و ثبات جامعه، حکم اجرای تعزیر و قصاص را صادر کرده است. این همه بیانگر این است که اسلام، یک طرح فیلسوفانه نیست که از آرمانهای دستنیافتنی سخن گوید؛ بل دینی است سازگار با واقعیتهای بشری که در هر مورد راهحلی در نظر گرفته است.
بارالـها! ما را در زیر لوای محمد محشور بگردان، حضرتی که جامی در مدح او سروده است:
یا صاحب الجمال و یا سید البشر
من وجهـک المنیر لقــد نور القمر
لا یمکن الثنا کمـا کــان حقک
بعد از خدا بزرگ تویی قصه مختصر
شش: اعتدال و میانهروی
ارسطو فضیلت را حد وسطِ دو رذیلت میداند، او در اخلاق نیکوماخوسی در این باب بهتفصیل سخن گفته است. بسیاری از دانشمندان این سخنِ ارسطو را پذیرفتهاند و با مقیاسِ او به بررسی و ارزیابیِ ارزشها مبادرت ورزیدهاند. ارسطو میگوید: شجاعت به عنوان یک فضلیت اخلاقی در میانه جبن و تهور قرار دارد، سخاوت در وسط ولخرچی و خساست و قناعت در بین حرص و کاهلی واقع است…،
در قرآن کریم، امت محمد «امته وسطاً» توصیف شده است. سید قطب در شرح آن مینویسد: «… ملت مسلمان ملتِ وسطی است با تمام معانییی که وسط دارد، چه وساطت به معنی حسن و فضل باشد یا به معنی اعتدال و میانهروی و یا به معنی وسط مادی حسی… میانهروی است در جهانبینی و اعتقاد… میانهروی است در اندیشه و احساس… میانهروی است در اینکه زندهگی را در دست قانونسازی و تنبیهسازی رها نمیسازد، بلکه قلوب و ضمایر را نیز به وسیله رهنمود کردن و پاکیزه داشتن بالا میبرد… و میان این و آن آمیزش و اختلاط به میان میآورد… ملت میانهیی در مکان، در ناف کره زمین و در میانهترین سرزمینهای آن… ملت میانهیی در زمان… به گونهیی که بشر روزگار کودکی را پشتِ سر مینهد و دوره رشد عقلانی را مییابد و در وسط گذشته و آینده میایستد…»
Comments are closed.