احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبـدالحفیظ منصـور/ سه شنبه 12 اسد 1395 - ۱۱ اسد ۱۳۹۵
بخش چهارم/
سید قطب مینویسد: «… ملت مسلمان ملتِ وسطی است با تمام معانییی که وسط دارد، چه وساطت به معنی حسن و فضل باشد یا به معنی اعتدال و میانهروی و یا به معنی وسط مادی حسی… میانهروی است در جهانبینی و اعتقاد… میانهروی است در اندیشه و احساس… میانهروی است در اینکه زندهگی را در دست قانونسازی و تنبیهسازی رها نمیسازد، بلکه قلوب و ضمایر را نیز به وسیله رهنمود کردن و پاکیزه داشتن بالا میبرد… و میان این و آن آمیزش و اختلاط به میان میآورد… ملت میانهیی در مکان، در ناف کره زمین و در میانهترین سرزمینهای آن… ملت میانهیی در زمان… به گونهیی که بشر روزگار کودکی را پشتِ سر مینهد و دوره رشد عقلانی را مییابد و در وسط گذشته و آینده میایستد…»
بر پایه برداشتِ سید قطب از امت وسط، میانه بودنِ پیام محمد در تمامِ بخشها از عرصه عقیده و ایمان گرفته تا بخشهای اخلاقی، اقتصادی و نظام سیاسی قابل درک و شناخت است، به گونه مثال: یکتاپرستی که اسلام بر آن تأکید دارد، در میان بیخدایی و چندخدایی و همهخدایی قرار دارد. هندوییسم، پلورالیسم و پانتهایسم راه افراط پیموده و برعکس بودیسم، جینیسم و مارکسیسم راه تقریط را برگزیده، آنچه در این وسط موقعیت دارد، اسلام است که یکتاپرستی را تجویز داشته است. در اسلام، هستی یک حقیقتِ مسلم و انکارناپذیر است، درحالیکه در دو جانب آن، باور به موهوم بودنِ هستی و باور به محدود بودنِ هستی به جهان ماده قرار دارد.
نزد پارهیی از مکاتب جدید، انسان در جایی قرار دارد که مقام خدایی یافته، همه چیز طبق میل و خواستِ انسان انجام میپذیرد و در مقابل، مکاتب دیگری هم هستند که انسان از نظر آنها به مجبوریتهای دینی، اقتصادی و اجتماعی سر دچار میباشد. پیام محمد در میانه این دو دیدگاه قرار دارد که انسان را بندۀ خدا میداند، اما بنده دارای کرامت و صاحب اراده و اختیار. بعضی از ادیان، در حق پیامبران چنان راه افراط میپیمایند که به آنها مقام خدایی میبخشند. به گونه مثال: حضرت مسیح، بودا و کنفوسیوس مورد تقدیس و پرستش قرار میگیرند. عدهیی دیگر نیز از اساس، وجود پیامبران را تکذیب میدارند. اما اسلام راه میانه را برگزیده است که در آن، پیامبران به عنوان بنده و رسولِ خدا شناخته شدهاند و از لحاظ صورتِ ظاهری از سایر انسانها تفاوتی ندارند.
یوسف قرضاوی در کتاب «ویژهگیهای کلی اسلام» به میانهرو بودنِ اسلام پرداخته است. او میگوید: ایدهآلیستهای افراطی و انارشیستها، انسان را موجودی فرشتهخو میدانند که از سراپای آن خیر و نیکوکاری میبارد. به باور آنها حکومتها اسباب شرارت و جنایت را در میان بشریت فراهم میسازند و نبود حکومت، زمینه خیر و سعادتِ انسانها را مساعد میکند. در جهت مقابل آنها، واقعگرایان تندرو صف کشیدهاند که سرشتِ انسان را با شرارت آمیخته میبینند. بر اساس این طرز دید، به منظور تأمین نظم و آرامش باید با قدرت عمل شود و دولت نیرومندی به منظور تأمین امنیت و نظم و سرکوب رعیت برپا گردد. در این میان، اسلام انسان را دارای طبیعتی دوگانه میداند که ساختار وجودیاش مرکب از مشتی خاک و نفخـهیی از روح خدا است، ترکیبی است از علم و جهل، شهوتپرستی و خداجویی. از اینرو سعادتِ انسان از طریق شکنجه جسم و زار کردنِ بدن بهدست نمیآید، آنگونه که بوداییها یا غارنشینانِ مسیحی پیشه میکنند. در رویکرد محمدی، زندهگی نه زندانی است که انسان به عنوان مجازات در آن محکوم شده باشد، و نه گرانباری است که حمل آن اجباری باشد، بلکه نعمتیست که برای آن شکر و سپاس خدای سبحان بهجا آید. مادهگرایان، که زندهگی را در خورد و نوش میبینند و فراتر از آن زندهگی برایشان معنی بیشتر ندارد، به جانبِ تنپروری محض انحراف یافتهاند. از نظر محمد، انسان ترکیبی از جسم و جان، ماده و معناست و برای رشد انسان، تقویت هر دو جانب ضرور میباشد. از همینرو، دنیا و آخرت هر دو ارزشمندند و از اهمیتِ هیچ کدام چشمپوشی صورت نگرفته است.
محمد با پیام آسمانی خویش، اساس معتدل و میانه را گذاشت که در آن، فردگرایی مطلق و جمعگرایی افراطی نکوهش شده است. در این پیام، از هر دو جنبۀ فرد و اجتماع ترکیبی به میان آمده است و رعایت حالِ هر دو جانب شده است؛ خون، مال، آبرو و حیثیتِ فرد در اسلام محترم است، هر فرد دارای آزادی عقیده و بیان میباشد، هر کس مسوولیتهای خود را هم در دنیا و هم در آخرت به دوش دارد و هیچکس نمی تواند زیر نامِ اعتقاد به جمعگرایی از مسوولیتهای فردی خود شانه خالی کند. از جانب دیگر، هر فرد باید در مواقعی برای دفاع از مردم، آماده جاننثاری و صرف مالِ خود باشد، افراد فقیر و تهیدستِ جامعه در مال و دارایی اشخاص ثروتمند حق دارند و باید از سوی ثروتمندان پرداخته شود و زیر نام مالکیتِ فردی هیچ توانگری نمیتواند از پرداخت این حق ابا ورزد، پرداخت ذکات و صدقه از همین باباند، رعایت اصول اخلاقی، عقاید و آزادیهای هر جامعه برای هر مسلمان یک امر لازمی است.
در آیین موسی، مبارزه و سیاست موج میزند و در دین عیسی، خودسازی و گوشهگیری از سیاست چشمگیر است. اما محمد به کار و فعالیتِ پرهیزکارانه در میان مردم سفارش نموده است. در کنار ادای نماز، در حالی که به خودسازی انسان میپردازد، هر مسلمانی را نیز در برابر مردم مسوول میخواند، امر به معروف و نهی از منکر را از بهترین عبادات عنوان میکند. در انجیل آمده است: «دشمنانتان را دوست بدارید… به آنانی که نفرینتان میکنند، آفرین بگویید… اگر کسی به این صورتتان سیلی زد، صورتِ دیگرتان را پیش کنید… و اگر کسی پیراهنِ شما را دزدید، تنبانِ خود را هم به او بدهید». این دین عیسی است، لیکن محمد آمد و همانگونه که از ظلم و ستم بهشدت نکوهش به عمل آورد و جزای سنگینی را به ستمکاران وعده داد، ستمپذیری را نیز بهشدت نهی داشت و به مسلمانان دستور اکید صادر کرد که نه ظلم کنید و نه ستمپذیر باشید.
این است پیام سرور و سردارِ ما که میانهروی را در زندهگی به ما آموخت. اقبال لطافتها را میبیند، از روی عجز از دیدن محمد به خجالت میافتد و از پروردگار با دست نیاز میطلبد:
تو غنی از هر دو عالم، من فقیر روز محشر عذرهای من پذیر
گر حسابـم را بگیــری ناگـزیر از نگـاه مصطفی پنهـان بگیر
هفت: شفاف و واضح بودن
از امتیازات بزرگِ هر آیینی، واضح بودن پیامِ آن است تا مخاطبان بهدرستی معنی و مفهومِ آن را دریابند و حین اجرای احکام، دچار زحمت نشوند. برای بیان این موضوع، دنبال کردنِ مسأله بهصورتِ مقایسوی، بهتر از هر طریقِ دیگری میتواند مفید و سازگار تمام شود.
ایمان به خدا، از پیچیدهترین مسایل اعتقادی است. در اسلام، ایمان به خدای یکتا، بنیاد و اساسِ همۀ مسایل دیگر را تشکیل میدهد. در پیامی که محمد با خود آورده است، خدا به «لیس کمئله شی» توصیف گردیده و در جاهایی به ذات الهی «ید»، «وجه»، «نفس» و «استوی علی العرش» نیز نسبت داده شده است. شیخ اکبر در فصوصالحکم در اینباره مینویسد: علت اینکه نوح نتوانست اکثریت قوم خود را به سوی خدا بکشاند و در کار دعوت توفیق زیادی داشته باشد، این بود که در آیین نوح، خداوند ذاتی وصفناپذیر بود. این ویژهگی موجب شد تا مخاطبان نتوانند پیام نوح را بهخوبی دریابند و به قناعت برسند. لیکن در پیام محمد این کاستی مرفوع شده است؛ باریتعالی در حقیقت ذاتی فراتر از عقل، احساس، وهم و شهود است، اما برای در خورِ فهم شدن آن، صفتهایی به آن داده شده، تا عامه مردم بتوانند تصوری از آن پیدا کنند و به مشکل قومِ نوح روبهرو نگردند.
این سخن شیخ اکبر، گرهِ یکی از غامضترین مسایل اعتفادی را میگشاید و در حقیقت، یکی از اصولِ آیین محمدی را که واضح بودن است، به میان میگذارد. روشن بودن پیام محمد در همه بخشها اعم از بخش اعتقادی، بخش اخلاقی و مراسم تعبدی نمایان است. شیوهها و راهکارهایی که برای تطبیق پیام محمد در نظر گرفته شده، شفاف و عاری از ابهام میباشد. به گونه مثال: در زمینه اعتقادی؛ ایمان به خدا، ایمان به پیامبران الهی، اعتقاد به فرشتگان و باور به زنده شدن پس از مرگ، پایههای اساسی ایمانِ یک مسلمان را میسازد. آنگاه که مسایل اعتقادی اسلام در کنار اعتقادات سایر ادیان مانند یهودیت، مسیحیت، آیین زردشت و هندوییسم… نهاده شود، روشنی جانب اسلام فوقالعاده برجسته میگردد. در مسیحیت، موضوع سرنوشت عیسی، موضوعی حلناشده است، هندوییسم در فهم مبدای نخستین گیر افتاده است و باورهایی که میان هندوان وجود دارد، فاقد نظم و انسجام میباشد، از اینرو دینشناسان، هندوییسم را به جنگلی تشبیه میدارند که درختانِ آن از هیچ نظم و ترتیبی بهرهمند نمیباشد. در این دین از الحاد تا همهخدایی وجود دارد. بودیسم و جینیسم که از هندوییسم منشعب گردیده، به فهم و درکِ انسان تمرکز کردهاند و تمام همتِ خویش را صرف زدودنِ رنج و آلام انسان داشتهاند، نه خدایی را میشناسند، نه فرشتگانی را باور دارند و نه از قیامت و روز بازپرس چیزی میدانند. تنها مسألهیی که در هندوییسم، بودیسم و جینیسم به صورتِ روشنتر و مشترک وجود دارد، اعتقاد به چهار طبقه اجتماعی است که به باور آنها همه مردم در طبقات چهارگانه تقسیم شدهاند و بر اساس آن زندهگی خود را عیار میدارند. باور به تناسخ ارواح در میان ادیان یاد شده بسیار پریشان و آشفته است در دین شنتو باور بر این است که چهرهها و شخصیتهای نامدار آنها وقتی میمیرند، خدا میشوند و مورد پرسش قرار میگیرند. در دین زردشت، مسایل حلناشده زیادی میان اهورامزدا و خدایانِ خیر و شر وجود دارد، آنگونه که در مسیحیت میان خدا، روحالقدس و عیسی این مسایل موجود میباشد.
پارهیی از مکاتب جدیدِ فکری سدههای نوزدهم و بیستم، میان علم و ایمان جدایی افکندهاند؛ از اینرو مباحث اعتقادی را در خوشبینانهترین وجه، از قلمرو علم بیرون شمردهاند و پاره دیگر، ایمان به مبدأ و معاد را جزوِ مسایل بیهوده و خرافی پنداشته و فاقد ارزش به حساب آوردهاند. در عمل چنین پنداشتی، خواست درونی انسان را پُر نساخت و پیروان ماتریالیسم به چیزهای پستی دلبسته شدند و در واقع به جای ایمان به خدا، به چیزهای دیگری ایمان آوردند. آموزههای اخلاقی اسلام از شفافیت و درخشندهگی خاصی برخوردارند، به عنوان نمونه: مومن آیینۀ مومن است؛ دروغ نگویید؛ تهمت مبندید؛ ظلم پس از شرک به خدا بزرگترین گناه است؛ به کودکان شفقت و به بزرگان احترام داشته باشید؛ همسایه بر شما حق دارد؛ غیبت به مثابۀ خوردن گوشت برادر مسلمان شماست؛ راستگو و صادق باشید؛ در امانت خیانت نکنید؛ به عهد و پیمانتان استوار باشید؛ عدالت بورزید زیرا عدالت به تقوا نزدیکتر است؛ چیزی که به خود میپسندید، به دیگران هم بپسندید؛ خداوند توبهکنندهگان و پاکیزهگان را دوست دارد؛ هر کسی مسوولیت کارِ خود را دارد؛ ظلم نکنید؛ در مال شما فقرا و تنگدستان حق دارند؛ حسن خلق صدقه است؛ بهشت زیر پای مادران است؛ شرابنوشی، قماربازی و بختآزمایی از اعمال شیطاناند، از آن اجتناب کنید؛ بهترین کس آن است که خیرش به دیگران برسد؛ مسلمان خوب آن است که دیگران از دست و زبانش در امان باشند؛ خون، مال و آبروی مسلمان بر مسلمان حرام است؛ مومنان برادر یکدیگرند؛ اظهار سخن حق نزد حاکم ستمگر از برترین عبادات است…
Comments are closed.