احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:مصاحبهکننده: بیژن آرین- دانشآموختۀ روابط بینالملل/ چهار شنبه 13 اسد 1395 - ۱۲ اسد ۱۳۹۵
بخش نخست/
اشاره: این گفتوگو چنـدی پیش با نظری پریانی مدیر مسوولِ روزنامۀ ماندگار، بههدفِ استفاده در یک تحقیقِ علمی ـ دانشجویی انجام شده است. اما از آنجایی که «ماندگار» محتوای آن را برای خوانندهگانِ گرامی خالی از فایده نمیداند، به نشرِ آن اهتمام ورزیده است.
***
کارکرد رسانهها در ۱۴ سال گذشته را چگونه ارزیابی میکنید؟
دورانِ جدید افغانستان یعنی یکونیم دهۀ گذشته با فعالیت رسانهها آغاز شد و این فعالیت توانست تأثیر خود را در جهت آگاهیبخشی به جامعه بهصورتِ عریان بگذارد و نسلی را به وجود آورد و تقدیم جامعه کند که متفاوتتر از نسلهای گذشته میاندیشد و این از برکتِ آگاهیدهی رسانه است.
این نسلِ نوظهور و متفاوت، تا اندازۀ زیادی محصولِ فعالیتِ رسانههای کشور اند و از این رهگذر، به یک آگاهیِ تازه دست یافتهاند. به عبارت دیگر، رسانههای دیداری و شنیداری و چاپی در همۀ عرصهها حتا در عرصۀ زبان یا گفتارِ این نسل تأثیر خود را گذاشته و آگاهیهای فراوانی را به خانوادهها و جامعه ارایه کردهاند. رسانهها دولت را که بخشی از جامعه محسوب میشود، متوجه خطاها و کمکاریهایش کرده و با جا انداختنِ فرهنگ نقد و انتقاد در اجتماع، به دموکراسیِ در افغانستان جانِ تازه بخشیده است. حتا گزاف نخواهد بود اگر بگوییم رسانهها با تزریق آگاهی و اطلاعات به جامعه، سبب یک انقلاب فکری در کشور شده و یک مسیر تازه در برابرِ نسلهای نو گشوده است. آنچه گفته شد، همه از جنبههای مثبت کارکرد رسانه در جامعۀ ماست؛ اما میتوان بر جنبهها و پهلوهای منفیِ فعالیتِ رسانههایمان نیز انگشت گذاشت.
به گونۀ نمونه، چه جنبۀ منفییی را در رسانههای افغانستان میتوان انگشتنشان کرد؟
مسلماً امروزه رسانه به عنوان ابزاری برای نمایش و انتقال کالای فرهنگی در جوامعِ مختلف مورد استفاده قرار میگیرد. رسانههای تصویری در واقع انتقالدهندۀ فرهنگ به عنوان کالا به جامعه یا جوامعِ مشخص هستند و در عین حال، انتقالدهندۀ یک پیامِ مخصوص و خاص به جامعه و جوامعی خاص میباشند. فرهنگهای بیرونی از طریقِ فعالیتهای رسانهیی میتوانند در جوامع جولان پیدا کنند و تأثیرات منفی یا مثبتِ خود را بهجا بگذارند. رسانههای کشور با درک این نکته میتوانند در نشراتِ خود صاحب یک پلان و استراتژی هوشمند باشند. اما متأسفانه رسانههای ما در این پانزده سال، با نشر و پخشِ کالاهای فرهنگیِ پست و نازلِ خارجی ـ مانند سریالهای طویل و بیمحتوای هندی و ترکی و فروشِ آن به مخاطبانِ بیخبر، ثابت کردهاند که اهمیتی به کیفیتِ کار و ارتقای ذوق و شعورِ هنری و فرهنگی جامعه/مخاطب قایل نیسـتند و چیزی که برای آنها مهم است، پُر کردنِ وقت مخاطب و کسبِ سود از کمذوقیِ آن است. در حالی که باید بدانیم، رسانه یک ابزار است و این ابزار مانند چاقو در دست ما قرار دارد و این ما هستیم که باید تصمیم بگیریم که با آن میوه را پوست کنده و نوش جان کنیم یا جانِ یک انسان را تهدید کنیم. رسانهها با قابلیتهایی که در جهتِ مثبت و منفی دارند، میتوانند سرنوشتِ انسانها و جوامع را دگرگون بسازند.
همچنین از جمله کارکردهای منفی رسانهها میتوان گفت، فعالیت برخی از رسانهها ـ خواسته یا ناخواسته ـ مردم افغانستان رو در رویِ یکدیگر قرار داده است. ما فعالیتهای بیشتر این رسانهها را به گونهیی شاهد بودهایم که نقاقِ قومی را به نحوی دامن زدهاند و گاهی همانندِ بلندگوهای دشمن در جامعه عمل کردهاند. درحالیکه یک رسانه رسالتمند میتواند جامعه را از تشتت و افتراق به سمت یکپارچهگی و اتحاد رهنمون شود. و مسلماً انتظار از رسانهها در افغانستانِ درونمنازعه، چنین انتظاریست. مسلماً کشور ما از لحاظ سیاسی ـ اجتماعی در یک وضعیتِ بحرانزا و مرگآفرین قرار دارد و رسانهها همان آب حیاتیست که میتواند جامعه را جانِ دوباره بخشد.
رسانۀ رسالتمند میتواند زمینۀ گفتوگوی سازنده را بهوجود بیاورد، متعصبترین و مستبدترین انسانها را به طرفِ تساهل و تسامح بکشاند و اندیشههای متضاد را در یک میز آشتی دهد؛ و یک رسانۀ نارسالتمند و سربههوا نیز میتواند نطفهگذارِ انواعِ مشکلات و بحرانها در کشور باشد و همۀ داشتههای یک جامعه را برباد دهد که صد البته این توفیق یا شکست، به نوعیتِ مدیریت و تعلقاتِ یک رسانه بستهگی دارد.
رسانهها در افغانستان برای تغییر مثبتِ وضعیتِ سیاسی چـقدر نقش داشتهاند؟
رفتن مردم به پای صندوقهای رای و یا انتخابات، از کارکردهای رسانهها بوده، بدین معنی که انحرافِ نگاه مردم نسبت به ابزار کسب قدرت، از میلۀ تفنگ به برگۀ رایدهی، از نتایج تلاش و فعالیتِ رسانهها شمرده میشود. زمانی هم که انتخابات در افغانستان برگزار شده اما در پروسه و نتایجِ آن دستبرد صورت گرفته، رسانه جز افشاگری تقلبات کارِ دیگری نتوانسته انجام دهد. همین نفس آگاهیدهی امروزه سبب شده که مردم نگاهشان را به چگونهگی کیفیت و کمیتِ حکومت به شکلِ دقیق معطوف بکنند، به این معنی که حالا میفهمند مبنای ساختارِ همین حکومت چیست، ظرفیت و یا توانمندی رهبرانِ حکومت در کدام حد است و سیاستگذاریهای حکومت به کدامسو روان است. اینها از مواردی اند که به دلیل کارکرد رسانهها به وجود آمده اند. همچنین امروز زمینۀ حضورِ ولو اندکِ زنان در جامعه که مسلماً یک گام مثبت سیاسی است، بیشتر از طریق رسانهها فراهم شده است.
پدری که تا دیروز دخترش را به دلیل رفتن به مکتب ملامت میکرد، امروز خودش دخترانش را به مکتب روان میکند و به اینهم فکر نمیکند که ممکن باد چادر دخترکش را باد در جایی برای لحظهیی از سرش کنار بزند. حالا میتواند به آن کنار بیاید. یقیناً این رسانه است که آگاهی و آسانگیری را در ذهنِ افراد پدید میآورد. از این لحاظ، از انتقاد از حکومت ها تا کشانیدن مردم به انتخابات و تا تاثیرگذاری روی جنبههای مختلف زندهگی، نقش رسانهها را در بهبود عملکرد دولتمردان روشن میسازد. همچنین ما دیدیم که بر سرِ دو واژۀ «دانشگاه» و «پوهنتون»، مردم و حتا دولت دو دسته شده و با یکدیگر درگیر شدند. اما بهتدریج بر اثر فعالیت رسانهها، نمایشِ نقد و نظرهای علمی و ارایۀ بینشهای متفاوت مشاهده کردیم که این مشکل در مجلس نمایندهگان حد اقل در سطح قانون تحصیلات عالی نظامی حل شد. اطلاع دهی در مورد هویت شهروندی و احترام به آن سبب شد قانون شناسنامه ی برقی به گونه مدرن عادلانه آن در مجلس تصویب و رییس جمهوری توشیح کند و بازهم به دلیل آگاهیدهیهای بیشتر، موانع بر سر توزیع آن نیز برداشته میشود. در بارۀ تقلبات وسیع انتخاباتی نیز ما دیدیم که آگاهیدهیِ رسانهها و بسیج افکار عمومی توسط آنها باعث شد که حکومت و جامعۀ جهانی نتواند در قبال وضعیت بیتوجه باشد. مسلماً زمانی که ما یک دولت مسوول و پاسخگو داشته باشیم، رسانه بهترین ابزار برای کشانیدنِ دولت به سوی عملکرد مثبت است. اما زمانی که دولت بیتوجه باشند، اگر رسانه بسیار قوی عمل کند، سنگترین حکومت نیز نرم میشود و به خواستِ مردم تمکین میکند.
از آگاهیدهی سخن زدید، رسانههای افغانستان در امرِ آگاهیدهی یا اطلاعرسانی چقدر بیطرف بودهاند؟
ما یک تجربۀ نو از فعالیتهای رسانهیی داریم، افغانستان کشوریست که یکونیم دهه میشود که از دورانِ متفاوتِ گذشته گذار کرده و در یک وضعیتِ جدید قرار گرفته. اما متأسفانه ما در وضعیتِ جدید نیز هنوز متأثر از دورانِ متفاوتِ گذشته هستیم که در واقع امروزمان را پیوند میزند به وضعیت دیروز. بدین معنا که ما در دیروز حرکتهای متضاد و خوانشهای خشن را داشتیم ولی امروزه همان خوانشها با تغییر لباس وجود دارند؛ بنابراین در چنین وضعیتی، رسانهها میتوانند ابزارِ گروهها یا طیفهای متضاد باشند و وقتی ابزار این دستهها قرار گرفتند، فرایند عملیاتیشان نیز در برابر یکدیگر قرار میگیرد و این میتواند برای جامعۀ گذار کرده یا در حالِ گذار مضر باشد.
یعنی رسانهها بیطرفانه عمل نکردهاند؟
ما هیچ رسانهیی را در جهان نمیتوانیم سراغ داشته باشیم که کاملاً بیطرفانه عمل کند. هر رسانهیی که ایجاد میشود، در پی یک انگیزه یا هدف ایجاد میشود، و نفس هدفمندی ایجاد یک رسانه، آن را در نقشِ یک ابزار تبارز میدهد که این سبب میشود رسانه در فرصتها و اوقاتی خاص، جانبدارانه عمل بکند. شما اگر یک رسانۀ بینالمللی را مد نظر بگیرید، یک سال هم اگر به شکل عادی فعالیت کند، اما یک خبر را هدفمندانه میخواهد به گوش جهان برساند که آن خبر مربوط میشود به منافعِ دستگاهی که در پشتِ آن رسانه خوابیده. در افغانستان نیز همین تجربه وجود دارد و ما نمیتوانیم استثنا باشیم. هیچ رسانهیی در افغانستان بیطرف نیست و اگر رسانهیی ادعا کند که من بیطرف هستم، ادعایی گزاف کرده است. به عنوان نمونه، روزنامۀ ماندگار به عنوان یک رسانه در جریان انتخابات طرفدار بود، تلویزیون طلوع نیز جهتش کاملاً مشخص بود، تلویزیون آریانا هم دارای جهتِ معلوم بود و روزنامۀ هشت صبح نیز جهتِ مشخصی را تعقیب میکرد. جانبداری یک امرِ طبیعی در رسانههای ماست و نمیتوان انتظاری خلافِ آن را داشت.
آزادی بیان یکی از مولفههای دموکراسی است؛ اما آزادی بیانی که حالا در کشور دموکراتِ افغانستان شکل گرفته، برخی آن را دستاورد رسانهها میدانند و برخی دیگر، دستاورد حکومت میخوانند. با کدام دیدگاه موافق هستید؟
آزادی بیان و به عبارتی آزادی رسانهها، متأثر از وضعیتِ جدید است و بایستۀ بدیهی و طبیعیِ فرایند دموکراسی در کشور محسوب میشود که در آن مردم مردم و کاربران رسانه خود موجی برای شکلگیری آن بوده اند و نیاز جامعه آن را پروریده است. بنابراین آزادی رسانهها لازمۀ نظامِ کنونی میباشد؛ یعنی تفاوتی که میخواهیم نسبت به دورۀ طالبان و یا پیش از ۱۱ سپتمبر شاهدش باشیم، فقط در فعالیتِ رسانهها متصور است. اگر آزادی رسانهها نباشد، استبداد در بلندترین حدِ خود شکل میگیرد و آنوقت نمیتوان ادعا کرد که ما از نظامی مبتنی بر دموکراسی یا حتا متمایل به دمکراسی برخوردار هستیم. آزادی رسانهها خط سرخِ دموکراسی است و بدون آن، استبداد حکمفرمایی خواهد کردـ هرچند اکنون در موجودیتِ رسانههای آزاد، زمینههایی از استبداد در کشور وجود دارد اما زود گذر است.
در چه مواردی استبداد وجود دارد؟
استبداد در زمینههای سیاسی وجود دارد، در زمینههای فرهنگی وجود دارد، در زمینههای دخالت در حوزۀ فردی وجود دارد. بهویژه شما وقتی به روستاها و حتا مراکز ولایت ها سفر میکنید، در آنجا استبداد مطلق و حاکم را مشاهده میکنید و میفهمید که دموکراسی بهجز در مراکز ولایات و شهرها، وجودِ خارجی ندارد. از این لحاظ، آزادی بیان آنهم به گونۀ نسبی را میتوان دستاورد مردم افغانستان دانست، نه حکومت. حکومت نتوانسته مانع آزادی بیان یا آزادی رسانهها شود. حکومت قلباً با آزادی بیان سرِ سازش نداشته است؛ چنانکه باری آقای کرزی در لندن در حضورِ شخصیتهای غربی، از آزادی بیان در افغانستان انتقاد کرد و گفته بود که آزادی بیان برای افغانستان بسیار مضر تمام شده است.
حالا این مضرات از نظرِ حامد کرزی کدام موارد بودهاند؟
مسلماً مضراتِ خاصی وجود نداشتهاند. اما آنچه آقای کرزی را به این واکنش واداشته بود، ایستادهگیِ رسانهها در برابر فساد و ندانمکاری و تمامیتخواهیهای حکومت او بوده است. رسانهها هرشب از سیاستهای آقای کرزی انتقاد میکردند، از فساد وزیران حکومتِ وی حکایتهاگفتهاند و صفحاتِ خود را از افشاگریها پُر کردهاند و بدیهیست که تحملِ چنین وضعی برای حاکمی که به دموکراسی و آزادی بیان خو نکرده بود بسیار دردناک مینمود. آقای کرزی اگر آزادی بیان را تحمل هم کرده بود، یقیناً از روی جبر و اکراه بوده، نه بر اساسِ علاقه به ارزش آن. حالا هم در دوران آقایان غنی و عبدالله عین وضعیت را داریم. به باور من، پیش از اینکه دولت در رایج ساختن آزادی بیان نقش داشته باشد، جامعۀ جهانی و تمویلکنندهگان غربی در اینباره نقش آفریدهاند. ارگ تنها یک یا دو رسانه را ایجاد کرده که از زمان آقای کرزی تا هنوز در جهتِ خشونت و اختناق کار میکنند، اما سایر رسانهها که توسط مردم، نهادها و موسساتِ داخلی و خارجی ایجاد شدهاند، نقش مثبتتری را در راستای تساهل و مدارا در جامعه بازی کردهاند.
منظورتان این است که دولت بیشتر خواهانِ وضعِ محدودیت یا سانسور بر رسانهها بوده است؟
دقیقاً! برای وضعِ سانسور بر رسانهها تلاشهای زیادی صورت گرفته؛ از ارعاب تا تطمیع و غافلگیر ساختنِ رسانهها، که در جاهایی موثر بوده و در جاهایی هم نه. از این لحاظ آزادی بیان، محصول کارِ مردم افغانستان و همان نسلیست که آمدند و در رسانهها شب و روزِ خود را گذراندند و کار و زحمت کشیدند و رسانهها را از پایینها به اوج رساندند. البته تا دیروز رسانهها به تلویریون و رادیو و روزنامه خلاصه میشد، اما حالا تویتر، فیسبوک و سایر شبکههای انترنتی نیز به این جمع اضافه شدهاند و هر کس با استفاده از آنها میتواند هرچه دلش خواست بگوید و آزادی بیان را تمثیل کند. ولی با اینهمه در افغانستان تلاش برای سرکوبِ آزادی بیان به انحاء مختلف وجود دارد و دولت باید نهتنها به این تلاشها پایان دهد، بل باید به تقویتِ هرچه بیشترِ حق آزادی بیان همت گمارد. اکنون تلاشهای حکومت برای وضع کردن مالیات سنگین بر رسانهها به معنای تلاش برای محدود کردن و بستن بسیاری از رسانههاست.
Comments are closed.