احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:فواد نجمالدین/ دوشنبه 29 سنبله 1395 - ۲۸ سنبله ۱۳۹۵
بخش نخست /
چکیده
طی سالیان اخیر، مقالات و کتابهای بسیاری در تعریف و تبیینِ مفهومِ تجربۀ زیباشناختی نسبت به هنر نگاشته شده و طی آن به انحای مختلف با اتکا بر مفاهیم زیباییشناسی کانت، بر محوریت عناصرِ مختلفِ آن چون اصل موضوعی غاییت، بیغرضی، غیرشناختی بودن و… تعاریف جدید طرح شده، و تعاریف پیشین به چالش کشیده میشود. جستار حاضر بنای آن دارد که با تکیه بر سنخ وجودیِ تجربۀ زیباییشناسی و حکم زیباییشناختی، ساحت روانشناختی تجربه و حکم را به عنوان محور اصلی تبیین قرار داده و از این طریق، بحث را از چالشهای حاکم رها سازد و سپس با پرداختن به جایگاه معرفت در تجربۀ زیباییشناختی، به تعریفی متناسب با رابطۀ امروز بشر با عالم هنر نایل شود.
***
… نمییارست که در حضور نقاش [راتکو] ذرهبینش را بیرون بیاورد و به بررسی اثر بپردازد. لیکن بدون ذرهبین نیز تصاویری وهمآلود و رازآمیز در انتظارش بود… . هرچه بیشتر خیره میشد، بیشتر احساس راحتی میکرد. و سپس به گریه نشست و هر دو مدت زیادی در همان حال باقی ماندند… . او به سیاحت نقاشیها از پس پردۀ محو سرشک و نقاش نیز به گیراندنِ سیگار و مشاهدۀ او… . احساساتی بس غریب سرشار از آرامش و صفا و رضامندی. کمی که گذشت، به خود آمد. چشمان خود را خشک کرد و مهیّای مقدمات مصاحبه شد.
(بخشی از گزارش دیدار جین دیلنبرگر، مورخ هنر و متأله با مارک راتکو) (Elkins, 2001, p. 2)
اصطلاح تجربۀ زیباییشناختی در ادبیات فلسفی و زیباییشناسی، اصطلاحی نسبتاً جوان محسوب میشود و از ابداع آن کمتر از یک سده میگذرد. لیکن برای هرکس، حتا در نخستین مواجهه نیز میتواند معنادار و حائز مفهومی حدودی باشد. به این معنا که ترکیب دو مفهوم معنادار زیباییشناسی و تجربه، تقریباً تکلیف مخاطب احتمالی را روشن خواهد ساخت که با ترکیبی ناظر بر مواجهۀ انسان با امر زیبا روبهرو است. لذا ناگزیر ترکیب تجربۀ زیباییشناسی در تناظر با دو ترکیب دیگر، یعنی حکم زیباییشناختی و همچنین لذت زیباییشناختی قرار خواهد گرفت. به این معنا که محتملاً باید سه کنش متفاوت تجربه، حکم و لذت، این سه مفهوم حوزۀ زیباییشناختی را از یکدیگر منفک سازد. از اینرو در گام نخست مختصراً به ویژهگیهای این سه کنش خواهیم نگریست.
حکم زیباییشناختی اصطلاح ویژۀ کانت در نقد قوۀ حکم است که در کنار دیگر امور ذهنی (subjective) یعنی امر مطلوب، امر خیر و امر والا، به قضاوت دربارۀ امر زیبا میپردازد و آن را حکمی ذهنی، کلی، پیشاشناختی، بیغرض و خودغایت تعریف میکند. حکم زیباییشناختی کانت از همان زمان طرح در دهههای پایانی سدۀ هیجدهم میلادی تا زمان حاضر باچالشهایی جدی روبهرو بوده و مرور آن در حوصلۀ این جستار نیست؛ لیکن به همین کلام میتوان بسنده کرد که پروژۀ کانت چنان شرایط پیچیده و سختی را پیش روی صدور حکم زیباییشناختی میگذارد که اصولاً هر تقریری که بر این مبنا اساس گیرد، از پیش در معرض ایراد و چالش فراوان خواهد بود؛ چنانکه از سویی مسالۀ حضور مصرانۀ وجهشناختی در هنر معاصر، با زیباییشناسی غیرشناختی کانت متعارض است (Eaton, 2005) و از سوی دیگر رویکردهای آنتیاستتیک (زیباییگریز) در هنر نیز دایرۀ شمول نظریهیی برخاسته از این اندیشه را تنگ ساخته و همچنین نظریهیی مبتنی بر زیباییشناسی کانتی، هنرهای تزیینی، سنتی، سرگرمکننده، عامگرایانه، اجتماعی، اعتراضی و… را در خود جای نخواهد داد.
شاید از همین روی باشد که بسیاری از نظریهپردازان متمایل به نگرش و دستگاه نظری کانت (مانند سیبلی، بیردزلی، مادرسیل و …) برای حفظ موقعیت و پاسخ به چالشهای معاصر، ناگزیر به تقریرهایی روزآمد و البته متفاوت از زیباییشناسی او روی آورده و یا به خُرد کردن مفاهیم مطروحه توسط وی پرداختهاند. چنانکه میبینیم مفاهیمی نو، اما همچنان وابسته به دستگاه کانتی از این زیباییشناسی استخراج میشوند: رویکرد زیبایی-شناختی (Shelley, 2012 Edition) از دل مفهوم بیغرضی متولد میشود، لذت زیباییشناختی و لذت بصری (Matravers, 2003)از خودغایت بودن این حکم برمیآید و هکذا تجربۀ زیباییشناختی که حداقل در برخی تعابیر به نحوی مولود همین رویکرد محسوب میشود (Carroll N. , 2002). به این ترتیب دغدغۀ تعریف امر زیبا از گردۀ زیباییشناس کنار رفته و او قادر خواهد بود بیآنکه در هزارتوی بیپایان تعریف امر زیبا گرفتار آید، وجه پدیدارشناسانه و کارکرد انسانی این مفهوم را بهصورت مجزا از نفس زیبایی مورد بررسی قرار دهد.
اما رابطۀ این سه مفهوم که هرسه از دلِ یک نظریه برآمدهاند، چیست؟ اگر چنین احتجاج کنیم که رویکرد یک ویژهگی (property)، حکم نوعی کنش (action) و لذت نوعی حال (state of mind) است، قاعدتاً پرسشی که مطرح میشود آن خواهد بود که هریک از این سه از یک سنخ وجود متافیزیکی است و اصولاً قیاس و پیوند این سه کار خطایی است. اما چهطور ممکن است که سه مفهوم چنین بههمپیوسته، هنگام تبیین چنین از یکدیگر فاصله بگیرند؟ پاسخ طبیعی به این پرسش میتواند آن باشد که اینها همه وجوه مختلفِ یک پدیدۀ انسانی است که در هر مقوله بهنوعی ظاهر میشود. به این معنا که دقیقاً مطابق همان رویکرد خُرد ساختن یک دستگاه نظری، این مقولات در یک خط سیر بههمپیوسته از پسِ یکدیگر فرا میآیند: برای آنکه کنش صدور حکم زیباییشناختی صورت پذیرد، سوژۀ اندیشنده باید رویکرد زیباییشناختی پیش گیرد و در نهایت، در اثر حدوث حکم زیبایی-شناختی و مواجهۀ بیغرض با امر زیبا، لذت زیباشناختی نیز در سوژۀ اندیشنده پدید خواهد آمد. لیکن اعتصام به این تبیین حتا در صورت صحت نیز همچنان مسأله را پیچیده نگاه خواهد داشت. زیرا مدعی باید ضرورت منطقی اتصال این وجوه را به یکدیگر نشان دهد و با توجه به اینکه مطابق آنچه ذکر شد، هر وجه سنخ وجودی خاص خود را دارد، یافتن تبیینی که به سلامت این سه سنخ را به هم پیوند زند، شاید نظریهیی به همان تفصیل و پیچیدهگی دستگاه نظری کانتی بطلبد که خود نقض غرض خواهد شد. چرا که فیالواقع هدف اصلی از این استخراج مفاهیم خُرد، گریختن از پیچیدهگیهای نظریۀ کانت و رسیدن به تبیینی عملیتر و کاراتر بود. از سوی دیگر، اثبات ملازمت و پیوند منطقی میان این سه مفهوم، دیگربار چالش-های نظریۀ کانتی با هنر معاصر و زیباییگریز را نیز احیا خواهد کرد.
اما پاسخ دوم که به نظر کاراتر و به واقعیت نزدیکتر میرسد، ما را به بازنگری در مفاهیم اخذ شده از زیباییشناسی کانتی دعوت میکند. بازنگری از این دست، اصولاً امر نادر و نامرسومی نیست و علیرغم گذشت بیش از دو سده از طرح نظریات کانت، همچنان در مقالات و کتابهای فراوانی اندیشمندان یکدیگر را به سوء برداشت از آرای او متهم میسازند که نمونههای ملموس آن را میتوان در نقدهای وارد بر زیباییشناسی کاملاً شناخت-گریز مری مادرسیل (Guyer, 2005)و (Kirwan, 2004) و یا نقد پاول گایر بر تعبیر ماتراورز از نقش عناصر شناختی در حکم زیباییشناختی (Guyer, 2003) مشاهده کرد. شاید از همینروست که به وجود گذر بیش از دو سده، همچنان ترجمههای جدید و متفاوت از متن اصلی کانت و خصوصاً نقد سوم او صورت میگیرد. بررسی و مقایسۀ تفاسیر مختلف نسبت به نظریۀ زیباییشناختی کانت، دو برداشت متفاوت را از مفهوم حکم زیباییشناختی به دست میدهد. در برداشت نخست که صبغۀ معرفتشناختی دارد، صدور حکم زیباییشناختی با تکیه بر قول کانت مبنی بر اینکه “تحلیل زیبایی بناست مشخص کند برای زیبا خواندن امری چه شرایطی لازم است” (Kant, 2000, p. 103 (5:216)) به مثابۀ کنش قضاوت تعبیر میشود و میتوان نمونۀ آن را مثلاً در مدخل کانت در دانشنامۀ زیباییشناسی راتلج مشاهده کرد (Crawford, 2005). اما برداشت دوم وجه کنشی صدور حکم را نمیپذیرد و بر این باور است که “حکم بیش از آنکه کنشی باشد که ما انجام میدهیم، بیشتر احساسی است که به ما دست می-دهد” (Kirwan, 2004, pp. 12-13) یا به تعبیر دیگر، به همان دلیل که حکم زیباییشناختی وجه پیشاشناختی دارد، حکم انعکاسی (reflective) خوانده میشود (Guyer, 2006, p. 343). حال اگر مبتنی بر برداشت دوم حکم را بهجای نوعی از کنش(act)، از سنخ حال (state of mind) تعبیر کنیم، توانستهایم میان دو مفهوم حکم و لذت زیباییشناختی قرابت معنایی ایجاد کنیم.
از سوی دیگر، مفهوم تجربه نیز در ترکیب تجربۀ زیباییشناختی، این پدیده را از سنخ حال تعریف میکند. چنانکه معنای فلسفی امروزین تجربه، آنطور که از ترکیبهایی مانند تجربۀ دینی یا معنوی، تجربۀ هیجانی و … مستفاد میشود، بیشتر به احوال و ساحت روانشناختی انسان ارجاع دارد، تا ساحت شناختی.
Comments are closed.