جنبه‌های سورریالیستی در بوف کور صادق هدایت

گزارشگر:هادی خوش‌سیما - ۲۷ عقرب ۱۳۹۱

بخش دوم

الف) نوشتن و دیوانه‌گی

بخشی از دیوانه‌گی و نابه‌هنجاری رادیکال شخصیت‌های آثار هدایت در شور بی‌غایت و بی‌هنجار نوشتن نهفته است: «من فقط به شرح یکی از این پیش‌آمدها می‌پردازم.» «این احتیاج نوشتن بود که برایم یک جور وظیفۀ اجباری شده بود.» «باید همۀ این‌ها را بنویسم تا ببینم به خودم مشتبه نشده باشد.» و …

ب) عشق و دیوانه‌گی

مضمون عشق در آثار هدایت، به نظر می‌رسد برداشتی آزاد ولی کم‌وبیش دقیق از غریزۀ زنده‌گی فروید است. زنده‌گی شخصی مثل داش آکل با پیدا شدن یک زن (مرجان) و شعله‌ور شدن آتش عشق، سامان خود را از دست می‌دهد. همین میل کور و غیرعقلانی، راوی بوف کور را در خود می‌بلعد. در این زمینه باید گفت که عامل عروج و پیدایش دیوانه‌گی و نابه‌هنجاری رادیکال، ناکامی در محقق ساختن آن است. این میل و شور، تند و توفنده، انسان را از جادۀ ملایمت و عقلانیت به بیراهۀ تلاش پی در پی و غیرحساب‌گرایانه برای رسیدن به غایتی معین می‌کشاند و چون این غایت به دست نمی‌آید یا به کلی غیرقابل تحقق از آب درمی‌آید، منجر به نابه‌هنجاری می‌شود. این میل و شور در بوف کور هدایت، به اشکال مختلف بیان می‌شود. «آیا از دست او (لکاته) نبود که به این روز افتاده بودم.» «آیا می‌دانست که برای خاطر او (لکاته) بود که می‌مردم.» «مثل این بود که این لکاته از شکنجۀ من کیف و لذت می‌برد.»

ج) مرگ و دیوانه‌گی

در آثار هدایت، زنده‌گی مرگ است و مرگ زنده‌گی. همان دیالکتیکی که بر اساس نظریۀ هگل بین دو مقولۀ هستی و نیستی جریان دارد. در آثار هدایت، مرگ شوری را می‌آفریند که زنده‌گی از آفریدن آن اساساً عاجز است. شناخت این دیالکتیک که زنده‌گی، تهی از هرگونه شور و پویایی است و تنها عنصر برخوردار از سرزنده‌گی، چیزی جز نیستی محض انسان را در بر ندارد، دیوانه‌گی و نابه‌هنجاری رادیکال را باعث می‌شود. از این لحاظ، حرکت و فعالیت‌های شخصیت‌های هدایت پیش از آن‌که نشان از عقلانیت داشته باشد، نشان از دیوانه‌گی یا شور سردرگم دارد: «تنها چیزی که از من دلجویی می‌کرد، امید نیستی پس از مرگ بود.» «ای مرگ تو نوش‌داروی ناامیدی می‌باشی.»

طنز و هزل و بازتاب آن در بوف کور

در نظر سورریالیست‌ها؛ جهانی که ما در آن به‌سر می‌بریم، خوارمایه و بی‌معنی است و در چشم کسی که نظری وسیع و عمیق دارد، جز به مسخره و ریشخند نمی‌ارزد. کسی که بنا را بر طنز گذارد، از زنده‌گی روزمره جدا می‌شود و چون تماشاگران به نظارۀ آن می‌نشیند و آن را خوار و خفیف می‌یابد. البته طنز مورد نظر سورریالیست‌ها که برتون از آن به عنوان نقاب نومیدی یاد می‌کند، هیچ گونه ارتباطی با شوخی و فانتزی احساساتی ندارد. طنز سورریالیستی خنده‌یی است آمیخته به ناسزا که از اعماق درون عاصی برمی‌آید برای مقابله با عقاید رایج و گفتار جهانی آن‌ها. طنز به‌کار رفته در آثار هدایت ـ به جز آثار ریالیستی که بیش‌تر جنبۀ استهزا دارد ـ همراه با یک احساس یأس و ناشکیبایی است. در واقع، هدایت امید و انزجار و یأس خود را در پوشش طنز بیان می‌دارد. خودکشی شخصیت‌های هدایت که بر آثار وی سایه انداخته نیز طنز تلخی است نسبت به شرایط و قراردادهای اجتماعی: «دنیا به نظرم یک خانۀ خالی و غم‌انگیز آمد …» «حس می‌کردم که این دنیا برای من نبود …» بوف کور علاوه بر طنز سورریالیستی که با دیدی فلسفی همراه است، از طنز ریالیستی (طنز به معنی عام) نیز بهره جسته است. و این بدان علت است که بوف کور یک اثر سورریالیستی محض نیست، بلکه عناصری از ریالیسم، سمبولیسم و اکسپرسیونیسم نیز در آن مشاهده می‌شود.

دنیای وهم و رویا

عالم وهم و خواب نیز یک نوع واقعیت دارد و خطا است که آن را از عالم واقع به کلی جدا کنیم. در عالم رؤیا، درجۀ ژرف‌تری از واقعیت را می‌توان کشف کرد. در اثنای خواب (چه خواب طبیعی، و چه خواب مصنوعی)، اندیشه ادامه می‌یابد. نروال اظهار می‌دارد که قلمرو خیال، واقعیتی برابر با واقعیت عالم بیداری دارد. به عقیدۀ او، رؤیا و وهم به آدمی اجازه می‌دهد که در خود نفوذ کند و به معرفت متعالی دست یابد. در عالم رؤیا که در میان انسان‌های نخستین وسیلۀ شناخت بوده، مسالۀ اضطراب‌آورِ امکان به هیچ‌وجه مطرح نیست؛ همه چیز آسان جلوه می‌کند و ذهن منفعل در برابر عجیب‌ترین حوادث تصور تضاد نمی‌کند، مگر در عالم بیداری و به فرمان منطق محدود و نارسای ما. در متونی که عالم رؤیا حاکم مطلق‌العنان است، اشباح و موجودات وهمی نقشی منطقی بازی می‌کنند؛ زیرا ذهن انتقادی گریبان آن‌ها را نمی‌گیرد که بر ‎آن اعتراض کند. رؤیا که به عقیدۀ فروید، مظهر دنیای سرکوفته و واقعیت برتر است، باید برای حل مسایل اساسی زنده‌گی به کار رود و با تحلیل و کشف آن، انسان می‌تواند وجود تام و تمام خود را ادارک کند. در بوف کور صادق هدایت، عناصر رؤیا و خواب همراه با فضای داستان‌های گوتیک (اشیای سورریالیستی) به وفور دیده می‌شود. در این اثر، مدام سخن از تاریکی، شب جاودانه‌گی و ازلی است. فضای همۀ صحنه‌ها با تاریکی همراه است. در زیر به چند نمونه از این جملات اشاره می شود: «در یک دنیای باورنکردی بیدار شده بودم …» «چشم هایم را که می‌بستم دنیای حقیقی خودم، به من ظاهر می‌شد …» «مناظری که جلو من مجسم می‌شد، خواب معمولی نبود؛ چون هنوز خوابم نبرده بود.» راوی بعد از مرده شدن! زن اثیری می‌گوید: «آیا در حالت رویا دیده بودم؟ آیا حقیقت داشت؟» در داستان بوف کور، دنیای وهم و خیال، گاهی با پناه بردن به افیون ایجاد می‌شود: «وقتی که تریاک می‌کشیدم؛ افکارم بزرگ، لطیف و افسون‌آمیز می‌شد.» راوی در مورد مرده شدن! زن اثیری می‌گوید: «این حالت برایم حکم یک خواب ژرف بی‌پایان را داشت.» «از شدت تب مثل این بود که همۀ چیزها بزرگ شده و حاشیه پیدا کرده بود. سقف عوض این‌که پایین بیاید، بالا رفته بود. لباس‌هایم تنم را فشار می‌داد.» «آیا او موجودی حقیقی و یا یک توهم بود؟» «چشم‌هایم که بسته شد، دیدم در میدان محمدیه بودم.» همان‌طور که اشاره شد، امور رویامانند در فضای داستان‌های گوتیک و همراه با عناصر عجیب و غریب که در مبحث ذیل زیر عنوان اشیاء سورریال به آن اشاره می‌شود، در یک فضای تیره و مه‌گرفته ظهور می‌یابد: «خانه‌ام بیرون شهر در یک محل ساکت و آرام مواقع شده، اطراف آن کاملاً مجزا و دورش خرابه است …» «مه انبوهی در هوا متراکم شده بود به طوری که درست جلو پایم را نمی‌دیدم.»

اشیای سورریالیستی (اشیا و موجودات رویایی، Ready- made)

در مبحث رؤیا اشاره شد که همراه با رؤیاگونه‌ها و پاره‌های وهمی عناصر غریبی نیز در متون سورریالیستی به چشم می‌خورد که در این‌جا زیر عنوان اشیای سورریالیستی به بررسی آن می‌پردازیم. این اشیا (یا موجودات) حاصل دید عمیق و غیرمتعارف نویسنده نسبت به محیط دور و برخود است و با هدف زیر و رو کردن دنیای منطقی و آشکار ساختن بی‌کفایتی فعالیت خودآگاه فراهم می‌شوند. عناصر سورریالیستی (مکان‌ها و اشیا) در بوف کور در جای جای این داستان به شکلی برجسته خودنمایی می‌کند: «خانه‌های عجیب و غریب به شکل بریدۀ هندسی با پنجره‌های متروک سیاه کنار جاده رج کشیده بودند، ولی بدنۀ دیوار این خانه‌ها مانند کرم شب‌تاب، تشعشعِ کدر و ناخوشی از خود متصاعد می‌کرد. درخت‌ها به حالت ترس‌ناکی دسته دسته، ردیف ردیف می‌گذشتند.» «کوه‌های بریده بریده، درخت‌های عجیب و غریب توسری خورده و …» «سر راهم خانه‌های خاکستری‌رنگ … با دریچه‌های کوتاه و تاریک دیده می‌شد.»

نگارش خودکار (جریان سیال ذهن)

«چه تفاخری بالاتر از این‌که نویسنده نداند زبان چیست؟ کلام چیست؟ نه ساختار طول اثر را بداند و نه شرایط پایان گرفتن آن را، نه “چرا”ی آن و نه “چه‌گونه“اش را …» وقتی که هرگونه قید و بند عقل از میان برود ـ یعنی در حالتی مانند خواب و جنون ـ ذهن ناهشیار ناگهان به‌کار می‌افتد و در این موقع اگر قلم به دست بگیریم و آن را آزاد بگذاریم، می‌توان پیام‌هایی را که از عالم ناهشیاری می‌رسد، ثبت کرد. کافی است که ذهن‌مان را خالی کنیم، به طوری که هجومی از کلمات به آن بدون جلوگیری صورت بگیرد و بگذاریم که زبان بی‌آن‌که توجیهش کنیم، به خودی خود حرف بزند و آن‌چه می‌گوید، عیناً روی کاغذ بیاورد. اما این ساده‌گی سطحی، مشکلات فراوانی دارد؛ گذاشتن ذهن در انفعالی‌ترین حالت ایجاب می‌کند که انسان به طور اساسی از دنیای روزمره جدا شود. نگارش خودکار عدم توجه مطلق به واقعیت بیرونی را ایجاب می‌کند که به ساده‌گی قابل حصول نیست و نیز ترک همۀ اشتغالات عادی خود ذهن؛ قطع علاقۀ کامل از آن‌چه معمولاً تشکیل‌دهندۀ اندیشه شمرده می‌شود: وابسته‌گی‌های منطق و اخلاقی و زیبایی‌شناختی. نگارش خودکار که در آن ایماژهای (صور خیال) فراوانی از اعماق ضمیر ناخودآگاه بیرون می‌آید، رابطۀ ادبیات و “غیر ادبیات” را معکوس می کند و “غیر ادبیات” به صورت تصویرناپذیری بسیار غنی‌تر از ادبیات عمل می‌کند. متن خودکار (اوتوماتیسم) به نگارنده‌اش نشان می‌دهد که چیزهایی فراتر از آن‌چه او تصور می‌کند، در بردارد به طوری که خود نگارنده را دچار حیرت می‌کند: این عناصر برای شما که می‌نویسید، همان‌قدر بیگانه‌اند که برای هرکس دیگری. هدایت نیز در مورد بوف کور گفته: «وقتی یک چیز وحشت‌ناک می‌نوشتم و دوباره می‌خواندم، خودم می‌خندیدم.»

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.