احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:سه شنبه 4 عقرب 1395 - ۰۳ عقرب ۱۳۹۵
آنچه در کشور میگذرد، مردم را به یک اضطراب و نگرانیِ بزرگ دچار کرده است: جنگهای گسترده در شمال و جنوب، بحثِ صلح با حکمتیار، بحث مذاکراتِ پنهانی با طالبان که یک طرفِ دولت که ریاست اجراییست از آن خبری ندارد، و سایر تحولاتِ جاری در کشور، همه و همه این بحث را بالا کشیده است که افغانستان در حالِ غرق شدن در بازیهای قومی و استخباراتی است.
چنانکه میبینیم، روزی همۀ اراکینِ بلندپایۀ دولتی به قندوز میروند و مژدۀ گم کردنِ طالبان و تعقیبِ خانه به خانۀ آنها را میدهند، اما روزِ دیگر قندوز بهدستِ طالبان سقوط میکنـد و بعد از یک جنگ و عقبنشـستنِ دوبارۀ طالبان، دستور توفقِ جنگ از جانبِ همان مسوولان صادر میشود. و باز روزِ دیگر، رییسجمهوری فرمانِ نابودیِ داعش را میدهد ولی بهزودی میبینیم که جنگ در برابر داعش توقف یافته و این گروه در حال تجدیدِ قوا برای حملۀ دوباره است. و یا هم اینکه معاون اولِ رییسجمهوری از خط اولِ نبرد برمیگردد و شکایت میکند که دولت برایش امکانات نفرستاده و فرماندهان امنیتی امرش را قبول نمیکنند و رییسجمهور نیز شخصی قومگرا و پشتوندوست است، و باز اینکه نمایندۀ فوقالعادۀ رییسجمهوری مینالد که همۀ تصمیمها از بالا گرفته میشود و ما اصلاً از آن خبر نمیشویم!
اینها همه چه را میرسانند؟ آیا بیتوجهی به تعهدات، و بیوفایی و کنار زدنِ متحدان حتا در ریاستجمهوری، معنایی جز انحصارِ قدرت و بیچاره کردنِ مردم دارد؟
جای بسیار درد و تأسف است که حکومت طی چند سالِ گذشته همۀ وقت، انرژی و امکاناتِ خود را به گونۀ مخفی و مشکوک در مذاکره با پاکستان و طالبان ضایع نمود اما نهتنها نتیجهیی حاصل نشد، بلکه جنایاتی افسانهیی در کنـدز رونما گشت و دهلیز شمالشرق به روی مهاجمان طالبانی، پاکستانی و آسیای میانه باز گردید و تخم فاجعههای بعدی نیز کاشته شد.
هماکنون میبینیم که طالبان در نقاطی از کشور جولان میدهنـد که هیچ بسترِ بومی و اجتماعی در آن ندارند اما سیاستهای پاکستانیها جغرافیای جنگ را به نفعِ اهدافشان توسعه داده است. این پاکستان است که طالبان و مقاماتِ کشور را بر اساسِ منافع استراتژیکِ خویش میچرخاند و هر بار قصهیی نو و داستانی تازه برای آنها میپردازد. داستان صلحِ غنی و حکمتیار نیز در همین دایره شکل گرفته که همۀ سودهایش برای پاکستان و ضررهایش برای مردمِ ماست. داستان صلح با حکمتیار، یک شکاف و بیاعتمادیِ کلان را میانِ حکومت و مردم بهوجود آورده و بسترِ مساعدی را برای فربه شدنِ جدالهای قومی و تباری فراهم کرده است.
به نظر میرسد که ارگ ریاستجمهوری در آمدنِ حکمتیار به کابل، آرزوهای تباریِ خویش را در هیأتِ حذف و یا دستکم انزاوی برخی جریانهای سیاسیِ متعلق به سایر اقوام، نزدیک به تحقق میبیند و گمان میکنـد که اگر طالبان به عنوانِ ضلع سومِ این بازی با آنان همداستان شوند، دیگر مجالی به گروههای رقیب باقی نمیماند و آنها میتوانند افغانستان دلخواهِ خویش را به جهان معرفی کنند.
اما زهی خیال باطل!… اگر واقعاً آقای غنی چنین قصد و نیتی داشته باشد و رویکردهایش نسبت به مسایل را بر این اساس تنظیم و تعقیب کنـد، بهطور حتم در چاهِ باورها و سیاستورزیهای قومیِ خویش سقوط خواهد کرد، همانطور که داکتر نجیبالله و حکامِ سلفش نیز در این چاه سقوط کردند. اکنون که معاون اولِ ریاستجمهوری، جنرال عبدالرشید دوستم، بهطورِ علنی از قومگراییهایِ آقای غنی لب به شکایت گشوده و بهنحوی زنگِ خطر را برای ارگ به صـدا درآورده، به آقای غنی توصیه میکنیم که از بازیهای قومی و تباری انصراف دهد و به سوی مردم بازگردد و پشتون و غیرپشتون و لوگری و غیرلوگری را به یک چشم ببیند و یقین داشته باشد که «چاهکن تۀ چاه است!»
Comments are closed.