احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:نظری پریانی/ یکشنبه 10 اسد 1395 - ۰۹ اسد ۱۳۹۵
دومینبار بود که وارد چین میشدم. در واپسینسفر که از تاریخ ۱۷ جولای آغاز شد و به تاریخِ ۲۵ جولای ۲۰۱۶ پایان یافت. گروهی نُهنفره از خبرنگاران و مسوولان رسانههای افغانستان از طرف رادیو بینالمللی چین دعوت به دیدار از این کشور شده بودند. چین کشوری متکثر و متنوع، با مناظر طبیعیِ فوقالعاده است. مردمانی شریف و مهربان دارد که عادات و خویهای کهنِ شرقی هنوز در رفتارشان جاریاست.
بر بنیاد آمارها، چین در حال حاضر بیشتر از ۱٫۳۹۷٫۸۵۰٫۳۰۵ نفر جمعیت دارد که نزدیک به جمعیتِ یک میلیارد و ۵۷۰ نفری کُلِ مسلمانان جهان است. حدود چهل میلیون مسلمان در چین نیز زندهگی میکنند، یعنی بیش از کُل نفوسِ افغانستان. در پکن مسجد جامع برای مسلمانان هم وجود دارد. رسمالخط فارسی و واژهگان فارسی دری در مناطق غربیِ چین و در میانِ مردمانِ بومی کاربرد دارد. دین اصلی چین، بودیسم است. پیروی از آیین کنفوسیوس، حکیم و فیلسوفِ بزرگ چین باستان، تأثیری عمیق در مذهب و اخلاقِ چینیها در طول تاریخ بهجای گذاشته است. پس از اسلام، مسحیت نیز طرفدارانی در این کشور دارد. مذاهب مختلفِ دیگری هم وجود دارند که رقم دقیقِ آنها مشخص نیست. البته گفته میشود بخشِ بزرگی از جمعیت چین، به هیچ دینی اعتقاد ندارند.
دیدار از مکانهای تاریخی
چین سرشار از عجایبِ تاریخی و افسانهیی است. پیکن یا بیجنگ، مکانهای دیدنیِ زیادی دارد، اما ما توانستیم فقط همین دو مکان بسیار مهمِ تاریخی و باستانی را ببینیم؛ شهر ممنوعه و دیوار چین. سفرمان به شهر «یی او» پایتخت اقتصادیِ چین هم خالی از جذابیت نبودـ اگرچه بارانهای پیهمِ پیکن، سفر به دیوار تاریخی چین را به تعویق افکند و به آخرینروزِ بودنمان در این شهر موکول کرد. دیدار دیوار تاریخی چین، برای ما هیجانبرانگیز بود؛ زیرا یکی از بزرگترین عجایبِ هفتگانۀ جهان را میدیدیم. این دیوار طی قرنها و نزدیک به سههزار سال قبل ساخته شده است تا چین را از حملۀ بادیهنشینان در امان بدارد. ارتفاع دیوار نزدیک به صد متر (۹۴ متر) و پهنای آن دو متر است و ۷۴۴۴ کیلومتر امتداد دارد و یک نیروی وسیعِ انسانی در آن بهکار گرفته شده و نمادی از کار و زحمتِ فراوانِ نسلها میباشد. حالا متأسفانه از دیوار چین بخشهای وسیعِ آن از بین رفته است. روزانه هزاران نفر از این دیوار دیدن میکنند و یکی از سوژههای مهمِ توریستی و درآمدزا برای کشور چین بهحساب میآید. سفر ما به این دیوار تاریخی، با سوار شدن بر تلیکابین آغاز شد. سفر با این وسیله برای من یک تجربۀ تازه بود.
زمرد پنجشیر در شهر ممنوعه
بخشِ مهمِ دیگری که در این سفر توجه ما را به خود جلب کرد، شهری قدیمی به نامِ شهر ممنوعه بود. این شهر از معماری عالیِ چین و جهان حکایت میکند. این شهر قدمتِ زیادی ندارد و فقط ششصد سال را در بر میگیرد. بر بنیاد سخنانِ معرفیکنندۀ این شهر، کارِ این شهر طی پانزده سال تکمیل شده است. قصرها و کلیتِ شهرِ امپراتور یا شهر ممنوعه، در دورانِ فرمانرواییِ چندین امپراتور ساخته شده یا گسترش یافته است. بیستوچهار امپراتور از فرازِ شهر ممنوعه بر چین فرمان راندهاند. در شهر ممنوعه رودخانه یی به نامِ شفا نیز وجود دارد. کشتارگاه امپراتور هم در یکی از صحنهای همین شهر است که در نخست از همین بخش دیدن کردیم و این آغاز شهرِ ممنوعه بوده است. «در سال ۱۹۲۴ بازدید از این مجموعه به عنوان کاخ موزه برای عموم آزاد گردید و ممنوعه بودنِ آن پایان پذیرفت.» در ساختمانهای ظریف و زیبای شهر ممنوعه، از سنگهای قیمتی مثل زمرد و لاجورد نیز استفاده شده و همۀ سنگهای زمردِ این قصرها و حصارها را از افغانستان بدانجا برده و به کار بستهاند. ۹۹۹۹ اتاق در همۀ قصرهای این شهر وجود دارد. در کاروانسرای این شهر، دوهزار زنِ امپراتور زندهگی میکردهاند. باغ امپراتور نیز شامل همین شهر میباشد.
«شهر ممنوعه کاملاً مطابقِ نظام تشریفاتیِ سلسلههای فیودالی و اصولِ طبقاتی ساخته شده است. طرح کلی، وسعت، شیوۀ معماری، رنگ و تزیینات، همه نمایانگرِ امتیاز خاندان سلطنتی و سلسلهمراتب اشرافی است».
چین رو به آینده
کشور چین برای بسیاریها با تعاریفی از تمدن و شکوهِ تاریخی ـ افسانهییاش شناساست و بیشتر سفرها و سیاحتها به این سرزمین نیز از همین منظر و بههدفِ تماشای زیباییها و عجایبِ باستانی و فرهنگیِ آن صورت میگیرد. اما من در این سفر، بیشتر در صددِ شناختِ چین رو به آینده بودم.
در سالهای پسین، چین در کنار تمدن و تاریخ فرهنگی، تاریخی و اسطورهییاش، جذابیتی مدرن و امروزین یافته است. چین قدرت برترِ اقتصادیِ منطقه و دومین قدرت اقتصادیِ جهان بعد از امریکا به حساب میآید. چینِ امروز به برداشت من، به اژدهای هوشمندی شبیه است که آذوقۀ صدها سال بعدِ خود را نیز در اکنافِ جهان جستوجو میکند. ذهنِ بشرِ امروز به مددِ دانش و آگاهیِ فراوان، جهش یافته است. این جهش ذهنی، رخدادها و رفتارهای آیندۀ قدرتها را بهخوبی مشخص میکند و پیشبینیها را آسان میسازد. چین از منظر رفتارشناسی، بهخوبی قابل مطالعه است. این کشور در فرایند ساده اما پُرشتابِ اقتصادی، به سوی توسعۀ سیاستِ خارجی روان است و نیز امروزه تلاش دارد که در هیأت قدرتِ اول در معادلات جهان عرضِ اندام کند.
چینِ امروز، اژدهایی دهانبازکرده به آبوخاکِ دنیاست و تلاش دارد که نیمِ جهان را در بطنِ خود فرو ببرد و نیز دنیای تازهیی را بر روی آب بنا کند. این ظرفیت در قدرت و تواناییِ چین دیده میشود و بسیار دیر نخواهد بود که به آن دست یابد. همسایهگی افغانستان با چنین قدرتِ در حالِ ظهوری، آدمی را به یک آیندۀ متفاوت در منطقه متوجه میسازد. رفتار چین در سطح سیاست خارجیاش که متأثر از برایند اقتصادیِ این کشور است، نشان میدهد این کشور درحالیکه در تلاش تبدیل شدن به اقتصادِ برتر دنیاست، در فکرِ راه یافتن بر فرقِ قدرتهای جهان در آیندۀ نهچندان دور نیز است. هرچند مطالعاتی در مورد احتمال فروپاشی اقتصاد این کشور در سطح جهان صورت گرفته است، اما این اژدهای هزارسر بسیار بعید است که از پا بیفتد. به باور من، رابطه میان چین و امریکا به عنوان دو رقیبِ استراتژیک، رابطهیی یخزده نیست. این رابطه، درحالِ گرم شدن است و چین سیاستِ خارجیاش را طی یک دهۀ گذشته در برابرِ امریکا تغییر داده؛ چنانکه سیاست اقتصادِ بازار آزاد در برابر سیاست اقتصاد سوسیالیستی، نگاه چین کمونیست را متحول ساخته است. چین از جمله کشورهای معدود در جهان است که به سیاستِ گذرنامۀ باز رو آورده و این سیاست نه بر بنیاد نگاه به کشورها، که بر بنیاد سود و منفعتِ اقتصادی است و همۀ هموغمِ جهان با همین ارزش در نگاه چین محک زده میشود. رابطۀ چین با امریکا؛ قدرتی که حامی افغانستان است، نشان میدهد که چین و امریکا نکاتِ اختلافیِ زیادی باهم ندارند و چین بهسادهگی میتواند منافع اقتصادیِ بیشتری از افغانستان نسبت به امریکا ببرد.
البته شکی نیست که هر دو کشور حرکتها و کنشهای همدیگر را زیر نظر دارند، اما حالا به دو رفیقی میمانند که تازه از دورانِ دشمنی کنار رفتهاند و از تقابل به تعامل رسیدهاند. چین سالهاست که از انزوای غرب بیرون شده و سیاست خارجیِ این کشور در منطقه نیز دچار تحولی بسیار شگرف شده است. چیناییها برای نخستینبار در سالهای اخیر و پس از تحولی که در دولت و حزب کمونیستِ چین رونما شد، نگاه امنیتی ـ سیاسی هم به منطقه و همسایهگان پیدا کردهاند. مداخله در امور امنیتی ـ سیاسی افغانستان، دغدغههای چین جدید را که بازهم بر بنیاد منافع اقتصادی است، نشان میدهد اما اینبار نگاه سیاسیِ محضِ چین به عنوان یک قدرت منطقهیی، بیشتر عرض اندام میکند. البته دردسرِ چین در این منطقه بهغیر از هندوستان، پاکستانی است که به عنوان رفیق استراتژیکِ این کشور مطرح میباشد. به باور من، در حال حاضر تلاشهایی بههدف تجزیۀ چین در حال شکلگیری است که فقط یک بخش مهمِ آن از طریق پاکستان اعمال شدنی و امکانپذیر است، اما چیناییها تا هنوز این خطر را به شکل جدی درک نکردهاند. در مقابل، چین در تلاش گسترش و تقویتِ قدرت در روابط بینالمللی است. سرمایهگذاریهای این کشور روی اقتصاد منطقه و اقتصاد قارۀ افریقا، نشان از آن دارد که این کشور به همین زودیها اما بهتدریج بخشهایی از آبوخاکِ جهان را تصاحب میکند. دست یافتن چین به قارۀ افریقا با اتکا به رابطۀ سنتی، وارد رابطۀ شدیداً اقتصادی شده و توجه این کشور به این قاره را با چشمانداز هژمونیِ سیاسی ـ اقتصادی و حتا انسانی نشان میدهد. تیوری اعلانناشدۀ چین در برقراری رابطه با این قاره، عمیقتر از آن است که تصور شود. سیاستمدارانِ تیزهوش و برنامهریز چین، به این قاره در یک فرایند موثر و درازمدت چشم دوختهاند و سالهاست که سرمایههای کلانی را در زمینِ افریقا نشاندهاند و از این رهگذر، بارها کمکهای بلاعوض و یا هم وامهای درازمدتِ ملیارددالری نیز به دولتهای این قاره پیشکش کردهاند. به عبارت دیگر، چین استراتژیستترین سرمایهگذارِ جهان در این قاره است. هرچند اروپاییها و امریکاییها از سیاستهای چین در افریقا نگراناند، اما نتوانستهاند مانعی در تأمین روابط این کشور با قارۀ سیاه ایجاد کنند.
چین دلچسپیِ فراتر از حدِ تصور به معادنِ افریقا دارد و برخی حوادثِ طبیعی و تاریخی نیز در این راستا این کشور را یاری رسانده است. استقلال کشورهای افریقایی و برخی اشتراکاتِ ایدیولوژیک میان چین و قارۀ سیاه این زمینه را مساعد کرد که افریقا چین را از انزوای غرب نجات دهد و بعدها ـ و بهویژه در پایان جنگ سرد ـ با اتخاذ سیاستِ بازِ اقتصادی و تعدیل سیاستهای ایدیولوژیک توسط سیاستمدارانِ چینی، این زمینه مساعد شد که قارۀ افریقا به میدانِ بازیهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگیِ چین تبدیل شود و موفقیتهای چشمگیری در این عرصه کمایی شود. چنانکه اکنون یک رابطۀ استراتژیک میان کشورهای قارۀ افریقا و چین جریان دارد و هر روز نیز این تعامل در حالِ شاخوبرگ گشودن است. فهمِ من این است که افریقا در روابط بینالمللی چین، به یک ابزارِفوقالعاده بدل شده و این ابزار در سالهای پسین، این کشور را وارد مراحلِ تازه و موثرترِ نقشآفرینیِ منطقهیی و جهانی کرده است. با توجه به فعالیتهای چشمگیرِ اقتصادی، تجاری و سیاسیِ چین در افریقا و حضور شهروندانِ چینی در این قاره، زمینۀ ازدواج اتباعِ افریقایی و چینی مساعد شده و این ازدواجها مدام در حالِ افزایشاند. به نظر میرسد که نگاه افریقاییها به این ازدواجها، عمدتاً در حوزۀ عواطفِ عادیِ انسانی و ندرتاً اقتصادی میچرخد؛ اما نگاه چینیها به این موضوع، نگاهی استراتژیک و درازمدت میباشد. به باور من، حضور چینیها در افریقا و شیوع این ازدواجها در درازمدت میتواند ماهیت انسانی، فرهنگی و سیاسیِ قارۀ افریقا را متحول کند.
از جانب دیگر، سرمایهگذاریِ چین روی دریای جنوبیاش، بخشِ دیگری از برنامۀ استراتژیکِ توسعۀ اقتصادی و انسانیِ این کشور محسوب میشود. در شب و روزهای سفرِ ما به چین بود که نزاعی بین چین و فیلیپین بر سرِ استفاده از دریای جنوبی و ساختوسازهایی که در آن صورت میگیرد، رونما شد. چینیها نمیخواهند بر سرِ این مسأله با هیچ کشوری درگیر شوند اما سازمان ملل طرفدارِ سیاستهای چین در دریای جنوبیِ آن نیست و امریکا نیز مخالفِ سرسختِ آن است. اما چین با توجه اهمیت این منطقه، تلاش دارد بالهایش را به آن سمت بگستراند.
با این اوصاف، میتوان حکم کرد که چین وارد یک تعاملِ کاملاً جدید با جهانِ پیرامون و دورادورِ خود شده است.
Comments are closed.