احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دوشنبه 17 عقرب 1395 - ۱۶ عقرب ۱۳۹۵
برخی حرفها و مشکلات در افغانستان هرگز کهنه نمیشوند. یکی از این حرفها و مشکلات که در واقع خداوندگارِ همۀ مشکلاتِ دیگر در کشور است، انحصارِ قدرت و ناکامی در امرِ حکومتداریست؛ چنانکه اگر تاریخ دوصدوپنجاهسالۀ کشور را مرور کنیم، برگبرگِ آن یادآورِ تکرویهای حکام و شکستوگسستهای متعاقبِ آن است. متأسفانه این دورِ باطلِ ناکامیها همچنان ادامه دارد و حکومتِ موجود نیز در زنجیرۀ آن قرار گرفته است.
آقای غنی دو و نیم سال پیش، مقام ریاستجمهوری را طیِ انعقادِ میثاقی بزرگ و ارزشمند زیر نامِ «دولت وحدت ملی» بهدست گرفت. این میثاق که پس از بنبستِ انتخاباتی برای جلوگیری از جنگ و هرجومرجِ سیاسی به میـان آمده بود، قدرت را به شروطی خاص به آقای غنی تفویض کرد که مبتنی بر آن، رییسجمهور میبایست اصلاحاتی بزرگ را در چیدمانِ حکومت وارد میکرد؛ به نحوی که قاعدۀ بازی در میدانِ سیاست تغییر مییافت و با تمرکززُدایی، نزاعها بر سرِ قدرت برای همیشه خاموشی میگرفت.
ولی آنچه آقای غنی در این مدت انجام داد، تشدیدِ تمرکزِ قدرت در ارگ و بیحیثیت ساختن نامِ «دولت وحدت ملی» بود که اساسش بر اجماع و مشارکتِ همۀ گروههای سیاسی در حاکمیت و ایجاد اصلاحاتِ بنیادی برای خروج از بحران میباشد. آقای غنی پس از امضای توافقنامۀ ایجاد دولت وحدت ملی، همۀ تعهداتِ سپردهشده به مـردم را زیرِ پا کرد و با تکرویِ بیشمار و طفره رفتن از تطبیقِ توافقنامۀ سیاسی، مشروعیتِ حکومتداریاش را زیر سوال برد و یک بحرانِ دیگر و بزرگتر را در درونِ نظام و حاکمیت بهوجود آورد.
اکنون آقای عبدالله رییساجرایی و جنرال عبدالرشید دوستم معاون اولِ ریاستجمهوری، احمدضیا مسعود نماینده خاص رییسجمهور و بسیاری از چهرهها و تشکیلدهندهگانِ اصلیِ دولتِ موجود، همه از قبضۀ قدرت و عدمِ تفویضِ صلاحیتهایشان توسط آقای غنی و عدم ارادۀ ارگ به اجرای توافقنامۀ سیاسی بهویژه در خصوصِ تغییرِ نظام ریاستی شکوه دارند. آقای دوستم که خود مؤتلفِ انتخاباتیِ آقای غنی برای رسیدن به این پست بود، چنان از قومگرایی و انحصارگریِ رییسجمهور بیتاب گشته که خواهانِ تغییر نظام در کشور شده و حتا در صورتِ ادامۀ انحصارگری، تهدید به سقوط حکومت میکند. یعنی اینکه؛ تکتازیهای ارگ و تمرکز قدرت در محور آقای غنی، همه را متفقالقول به «تغییر» ساخته است؛ تغییری که یک جهشِ بزرگ در تاریخِ سیاستورزیِ کشور به حساب آید و زنجیرِ شکستها و گسستهای تاریخیمان را بگسلاند.
اما یک پرسشِ بزرگ این است که چرا آقای غنی نمیخواهد صدای تغییر را بشنود و به آن لبیک گوید؟
شاید دلایلِ فراوانی وجود داشته باشند، اما یکی از آنها این است که: اولاً غنی تاریخِ افغانستان را با چشمانِ حقیقتبین و عبرتنگر مطالعه نکرده تا از آن نتیجهیی عادلانه و عاقلانه بگیرد؛ و ثانیاً اینکه تداوم نظام ریاستی و تمرکز قدرت در مدارِ استعمارزده و سنتی آن، بهرغمِ همۀ فسادها و فجایعی که آفریده و میآفریند، اختیاراتِ تام و بیدریغی را در اختیار رییسجمهور و قومِ منتسب به آن قرار میدهد. همین شیرینی باعث شده هیچ رییسجمهوری در افغانستان نهتنها به آهنگِ تغییر روی خوش نشان ندهد، بلکه تمامقد در برابرِ آن بایستد.
اما ما از این آدرس، کمافیالسابق میخواهیم به آقای غنی گوشزد کنیم که «تغییر»، اساسِ هستی و تاریخ است و هرگز قرار نیست روزگار در یک مدارِ ثابت بچرخد. اعتراضها و مخالفتهایی که این روزها پیرامونِ ارگ شکل میگیرند، نهتنها درستیِ این گزاره را تأیید میکنند، بلکه مژده و هشدار میدهند که آهنگِ تغییر به همۀ شدتِ خود، از درون و بیرونِ حکومت نواخته شده و گریزی باقی نگذاشته است. مقاومتِ رییسجمهور در برابرِ این موج و تأکید بر انحصار قدرت، هرگز نمیتواند مسیر دیالکتیکِ تاریخ را سد گردد. بنابراین عاقلانه این است که آقای غنی از راه رفتۀ خویش بازگردد و با عزم راسخ، تطبیقِ موبهمویِ توافقنامۀ سیاسیِ ایجاد دولت وحدت ملی را در راستای تغییر نظام سیاسی، صادقانه پی بگیرد. در غیر این صورت، تاریخ و ارادۀ مردم کارِ خود را خواهد کرد!
Comments are closed.