احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عزیز آریانفر/ چهار شنبه 8 قوس 1396 - ۰۷ قوس ۱۳۹۶
یک چیز را باید برای همیشه به یاد داشته باشید. استراتیژی امریکا در قبال جهان و منطقه و افغانستان، یک استراتیژی تعریف شده و مورد اجماع کُل جامعۀ سیاسی امریکا هست، اما در مورد تاکیکها و راهکاری پیاده کردن آن، میان دو حزب عمده آن کشور یعنی جمهوریخواهان و دموکراتها، اختلاف رفتاری و سلیقهیی هست. یعنی هدف واحد است، اما ابزارها گوناگون.
هدف اصلی چنین است که امریکا برای سلطه بر جهان، در آغاز باید کشورهای «ریملندی» یا ساحلی را در قارۀ بزرگ اروآسیا بگیرد و سپس به سوی «هارتلند» یا قلب قاره که آسیای میانه و روسیه است، پیشروی کند و رویاروی حریف اصلی که فرمانروای هاترلند است، صفآرایی کند. چون بخش بزرگی از کانسارهای جهان در آن جا موقعیت دارد.
در اینجا باید به یک مطلب بسیار مهم و کلیدی اشاره کرد: نگاه امریکا به افغانستان هیچگاهی به عنوان یک ساختار جیوپولیتیکی مستقل نبوده و نیست. امریکاییها افغانستان را ذیل زیر مجموعۀ «افپاک» یعنی افغانستان-پاکستان جزو منطقه ریملند میشمارند. یعنی دنبالۀ پاکستان به سوی آسیای میانه. در زمان شاه، افغانستان را حاشیۀ ایران میپنداشتند، اما در هر دو حالت تفاوتی ندارد. در نگاه انگلیسیها، افغانستان همیشه دنبالۀ نیمقارۀ هند بوده است. روسها هم هیچگاهی افغانستان را همچون یک ساختار حیوپولیتیکی مستقل بررسی نکرده اند. دستِکم شمال افغانستان را ادامۀ طبیعی آسیای میانه و بالاتر از آن، آسیای مرکزی میشمارند.
در یک سخن، افغانستان از دید جیوپولیتیک، یک ساختار ناقصالخلقه به شمار میرود و یگانه کشور جهان است که به گونۀ نهایی، تکلیف جیوپولیتیک آن روشن نمیباشد. یعنی نه جزو کشورهای ریملند به شمار میرود و نه جزو هارتلند و نه هم آیلند. چگونه میتوان از این منگنۀ جیوپولیتیک رست؟
اکنون این پرسش از آن رو بسیار پیچیده شده است که پاکستان با گذست هر روز، بیشتر و بیشتر به سوی چین گرایش پیدا میکند و روابط امریکا با ایران هم روزبهروز پیچیدهتر و خرابتر میشود. در عین حال، پویایی روسیه روز تا روز بیشتر و بیشتر میشود.
دشواری در این است که این کشور از همان روز نخست هم همچون یک کشور نه، بلکه همچون یک گسترۀ حایل یا بوفر میان متصرفات هندی بریتانیا و متصرفات آسیایی روسیۀ تزاری در اثر توافق دو ابرقدرت به میان آورده شد. اگر جهان افغانستان را به حال خود رها کند، مردم آن یکدیگر خود را خواهند درید و کشور را به چندپارچه تقسیم خواهند کرد. تازه در هر منطقه هم قانونِ جنگل فرمانفرما خواهد گردید.
اگر افغانستان یکسره با روسیه متحد و همپیمان شود، منافع غرب، چین و ایران همه کشورهای اسلامی را با خطر روبهرو میسازد. اگر با امریکا بیخی همپیمان شود، برعکس، منافع روسیه، چین و ایران و حتا پاکستان را با خطر روبهرو میسازد.
اتحاد راهبردی آن با پاکستان یعنی تشکیل کنفدراسیون «افپاک»، منافع روسیه و امریکا و هند و ایران را با خطر جدی روبهرو میسازد. اتحاد با ایران که طبیعیترین اتحاد ممکنه به شمار میرود، با مخالفت جدی پاکستان، روسیه، امریکا، ترکیه و کشورهای عربی روبهرو است. در داخل افغانستان هم اختلافات مذهبی و زبانی با پشتونها و تورکیزبانها و اختلاف مذهبی با تاجیکها و اختلاف تباری با هزارهها مانع از این کار است.
معنای این سخن این است که افغانستان محکوم به بحران مزمن و درازمدت و پایانناپذیر است. راه برونرفت از این بنبست این است که افغانستان بتواند با ایران و پاکستان یک اتحادیۀ نوین سهجانبۀ منطقهیی بسازد. برای این کار باید نخست با ایران همسو شود و سپس یکجا با پاکستان پشت میز مذاکره بنشینند.
در غیر آن، بحران تا روز رستاخیز در این کشور ادامه خواهد یافت. نه همپیمانی با روسیه و نه همپیمانی با امریکا و کشورهای عربی، هیچکدام نمیتوانند این کشور را از کام بحران بیرون بکشند. اتحادیۀ نوین سه کشور باید یک کانون جدید قدرت را بسازد و از دید سمتگیریهای جهانی، باید بیطرف باشد و پیوسته میان پنج کانون جهانی قدرت: روسیه، امریکا، چین، اروپا و هند، مانور کند. تنها راه برونرفت، پایان دادن به ضعف جیوپولیتیک است. افغانستان فاقد ابزارهای لازم برای ادامۀ حیات مستقل سیاسی است و باید همیشه زیر حمایت یک ابرقدرت باشد، اما اگر بخواهد به سوی رستگاری و آزادی گام بردارد، این راه از تهران میگذرد، نه از واشنگتن و مسکو و ریاض و دهلی. باید با ایران کنار آمد و دوتایی با پاکستان برای آرایش یک ساختار نوین منطقهیی بر سر میز مذاکره نشست.
Comments are closed.