حکیمِ پرسش‌گر و جست‌وجوگر

گزارشگر:مجتبی شاعری/ سه شنبه 7 جدی 1395 - ۰۶ جدی ۱۳۹۵

mandegar-3خیام حکیم، خیام فیلسوف، خیام ریاضی‌دان و خیام شاعر. منشای همۀ این تردیدها از شعر خیام است. شعری که منسوب به خیام است. دفترهای شعری که امروز از خیام هست، بعضاً تکثری قابل ملاحظه دارد و این، تردیدها را در مورد خیام افزایش می‌دهد. هرچند که از مکتوبات حکمت و کلام به‌جا مانده از او هم می‌توان به این تردیدها رسید.
خیام را در الهیات، تالی تِلوِ بوعلی می‌خوانند. هرچند که بعید به نظر می‌رسد که به مبانی حکمت مشاء، پای‌بند مانده باشد؛ اما سوالات در کلام و الهیات را بر اساس حکم مشایی پاسخ می‌داده. این تفاوت اعتقاد و فعل در نجوم هم وجود داشته است. درست همان‌گونه که به «علم احکام نجوم» نیز معتقد نبوده، ولی پرسش‌هایی از این دست را هم بر اساس “علم احکام نجوم” پاسخ می‌داده است.
شاید در همۀ اعصار چنین متفکرینی وجود داشته باشند. این بیشتر جنبۀ معلمی دارد. پزشکِ استاد به دانشجویانش تمام اصولی که در تاریخ پزشکی است، آموزش می‌دهد یا طلبه‌های جوان تحلیل‌های گوناگون حکمی و فقهی را از اساتیدشان فرا می‌گیرند. اما در مورد خیام این موضوع تفاوت عمده‌یی دارد. شاید برای بررسی این تفاوت اندیشه و عمل، نیاز به تحلیل روان‌شناختی و هم البته جامعه‌شناسانه باشد.
روان‌شناختی از این نظرگاه که آدم‌های زیادی وجود دارند که علاقه‌مندی به تشکیک پدیده‌ها دارند، آن‌چه را می‌آموزند حتا وقتی آن آموزه در وجودشان رسوب کرد، باز در آن شک می‌کنند. شاید همین حس شک مدرنیته را شکل داده باشد. این نتیجه‌گیری حاصل بحث کلامی و فلسفی از سنت و مدرنیته نیست. این تحلیلی روان‌شناسی می‌طلبد. آن‌چه دکارت به عنوان انسان مجرد مطرح می‌کند، این‌که انسان این توانایی را دارد که مستقل و مجرد بدون هیچ پیش‌زمینه‌یی به پدیده‌های درونی و پیرامونش فکر کند، از نظر روان‌شناسی شک است. تردیدی است که خیام آن را نو به نو در زنده‌گی و آثارش نشان داده است.
خیام در میزان‌الحکمه (رساله فی الاحتیال مقداری الذهب و الفضه فی جسم مرکب منها) که موضوع آن مکانیک و وزن مخصوص اجسام است، دیگر دچار تردید نمی‌شود. این ویژه‌گی علومی است که وابسته‌گی به ریاضی و فیزیک دارد. شاید هم این تردید وجود داشته و از این دست شنوندۀ درخوری در زمان خیام نبوده است. تردید در پدیده‌هایی که حدوث آن‌ها مبنای طبیعی دارد، مشکل است، هرچند که انیشتین این تردید را در فیزیک نیوتن مطرح کرد و آن زمان که فیزیک کوانتوم در همان زمان حیاتش مطرح شد، آن را باز یچه‌یی عنوان کرد. اما در مورد خیام با عنایت روح شاعرانه‌گی مردم پارسی‌گو، این تردیدها برای همه قابل فهم است. پرسش‌هایی که مکرراً در شعر خیام یا منسوب به خیام دیده می‌شود، از همین تردیدها حکایت دارد.

دارنده، چو ترکیب طبایع آراست
گر خوب نیامد این بنا عیب که راست؟
دوری کن در او آمدن و رفتن ماست
کس می نزند دمی در این معنی راست
ترکیب پیاله‌یی که درهم پیوست
چندین سر و پای نازنین و برو دست
باز از چه سبب نکندش اندر کم‌وکاست
وَر خوب آمد خرابی از بهر چراست؟
آن را نه نهایت نه بدایت پیداست
کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست؟
بشکستن آن روا نمی‌دارد مست
از مهر که پیوست و به کین که شکست

نقدهای متفاوتی به شعر خیام می شود وارد کرد. خصوصاً در میان معاصرین، خیام هرجا شیفته‌گی در مخاطبش برانگیخته و لزوم دفاع بر نقاد واجب نموده و هر کس به فراخور اعتقاد شخصی، رباعیات خیام را شرح کرده است. آن‌جا که هدایت، رباعیات خیام را جمع‌آوری و شرح کرده، بیش از آن‌که به مکتوبات دیگر خیام نظر داشته باشد، آن‌چه منطبق با عقیدۀ شخصی‌اش بوده را نزدیک به شعر و البته عقیدۀ خیام دانسته. حتا در خیامِ هدایت رباعیاتی دیده می‌شود که در کم‌تر منبعی از منابع رباعیات خیام دیده می‌شود و این موج اداگونه از نظریات یک نفر که همیشه دست‌کم تا امروز در ادبیات پارسی و جهان وجود دارد، به چنین نقدهایی صرفاً به جهت تکرار بیش از حد قوّت می‌بخشد. در رباعی:
«دارنده چو ترکیب طبایع آراست
باز از چه سبب فکندش از کم و کاست»
«گر خوب نیامد این بنا عیب که راست؟
وز خوب آمد خرابی از بهر چراست»
این تفاوت برداشت را به خوبی می‌توان مشاهده کرد. پیشتر مشخص است که این شیوۀ نشانه‌گذاری (نقطه، ویرگول، علامت پرسش، تعجب و…) دیری نیست که در فن کتاب فارسی رایج شده است، پس حکم مقتضی به آمدن علامت پرسش در پایان مصراع چهارم وجود ندارد. اگر این فرض را بپذیریم، در همین یک رباعی خیام از نظرگاه اعتقادی او، می‌توان حرف‌‌های زیادی زد.
با فرض پذیرفتن علامت سوال در پایان مصراع‌ها، همان نظر شک و تردید خیامی، قوت می‌گیرد. سوالی که نمایان کنندۀ آرایۀ تجاهل‌العارف در شعر خیام نیست، همان تردید است و غیر از آن نیست. اما فرض بگیرید که علامت پرسش در مصراع چهارم (وَر خوب آمد خرابی از بهر چراست) در اصل نبوده باشد. و خیام پرسشی را مطرح می‌کند که خود در شعر به آن پاسخ می‌دهد. این در شعر خیام شاهدی دیگری هم دارد:
هنگام سپیـده دم خروس سـحری
دانی که چرا همی کند نوحه‌گری؟
یعنی که نمودند در آیینۀ صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی‌خبری
در مصراع “وَر خوب آمد خرابی از بهر چراست” بدون علامت سوال، دیگر معنای شک نمی‌دهد؛ «چرا» دیگر پرسشی نیست. «چرا» به معنای چه‌گونه‌گی و اصل معنای پرسش‌گریِ ذهن انسان خواهد بود؛ این‌که کنار هم آمدن خوبی و بدی، خرابی و آبادی برای این است که ذهن پرسش‌گر انسانی توامان به تمایز بیاندیشد. پرسش مهمی که مطرح می‌شود، تفاوت انسان و حیوان است. گروهی معتقدند که انسان صاحب فکر و اندیشه است و حیوان نه. انسان خوب را از بد تشخیص و حسّ شرطی‌سازی در بسیاری مواقع دارد، اما انسان توانایی تمیز خوب از خوب‌تر و بد از بدتر را دارد. این همان چیزی است که به توانایی مضاعف تفکرِ انسان موسوم است. انسان می‌تواند در مورد چیزی که اندیشیده، دوباره بیاندیشد. آن را اصلاح، تثبیت و یا حتا کتمان کند.
شعر خیام شعر محض و خوب و خالی نیست. تنها شعری نیست که دربردارندۀ حکمتی نظری باشد. در شعر خیام، اخلاق‌گرایی‌هایی در مرام انسانی دیده می‌شود که جای شبهه نمی‌گذارد. روش زیست خیام که از قضا عمری طولانی داشته، شاهد این ادعاست. خیام با توجه به حسودان و مخالفینی که داشته – که هر متفکر و اندیشمندی چه در زمان زیستش و چه در زمان‌های بعد از این قاعده مستنی نیست – در مجموع با وقار زیسته است. پس از فراگیری مقدمات در زادگاهش خراسان، چه زمانی را که در اصفهان و ری گذرانده و چه در زمانی که در اواخر عمر تا پایان حیاتش در نیشابور اقامت کرده، همیشه صاحب احترام بوده است. خیام هرچند که در تعلیم دانشش بخل می‌ورزیده و بنا به آن‌چه امروز در تذکرۀ او رسیده، خلقی تنگ داشته است، اما وقار یک اندیشمند را مراعات کرده. به‌رغم آن‌چه بخل خیام در تعلیم دانش شمرده شده، شاگردان زیادی در محضرش تلمذ کرده‌اند (بسیاری از رباعیات منسوب به خیام، شاید سروده‌های شاگردان خیام باشد)،
به طور مثال امام محمد غزالی در کلام از محضر خیام بهره‌ها گرفته است.
همۀ این‌ها شاید نشانۀ اعتقاد خیام به کسب دانش منفرد که به کشف و شهود برمی‌گردد، باشد و هیچ خیامی را به شاعر یا دانشمندی رند مبدل نمی‌کند. نمونه‌یی از اخلاق‌گرایی اجتماعی در شعر خیام را در رباعی زیر می‌توان سراغ گرفت.
پیش از من و تو، لیل و نهاری بوده‌است
گردنده فلک ز بهر کاری بوده‌است
زنهار قدم به خاک آهسته نهی
کان مردمک چشم نگاری بوده‌است
با توجه به آن‌چه از شعر و حتا زنده‌گی و مکتوبات به‌جا مانده از خیام مستفاد می‌شود که برداشت نسبت به خیام را دچار تردید می‌کند، این خود انتقادی به نگارنده وارد است که در بسیاری از رباعیات خیام این تردید که ناشی از پرسش‌گری خیام است، شاید در مرز تردید و حیرانی گم شده باشد.
به جهت آن‌چه بیشتر از خیام باقی مانده و به آن پرداخته شده در حوزۀ علومی چون ریاضی، نجوم و فلسفه و کلام است. تعابیر عرفانی یا مغفول مانده و یا جسارت نقاد به برداشت عرفانی از آثار خیام، وی را در معرض استهزاء قرار می‌دهد. اما شاید این چیزی که به تردید در ذهن و اثر خیام یاد می‌شود، حیرتی است که در تعابیر عرفانی قابل تحلیل باشد. حیرانی مشمول مرتبه‌یی از شناخت می‌شود که مورد اجماع اکثر متکلمین هم هست. شاید آن‌چه ما به عنوان تردید ـ یا بهتر است حس پرسش‌گری بی‌پاسخ خیام بدانیم ـ تفسیر می‌کنیم، حیرانی خیام باشد. شاهد این گفته را در رباعی زیر می‌توان جست‌وجو کرد.
آنان که خلاصۀ جهان ایشانند
بر اوج فلک براق فکرت رانند
در معرفت ذات تو مانند فلک
سرگشته و حیران و هم سرگردانند
رباعی آخر اشاره به حدیث نبوی “ما عرفناک حق معرفتک” دارد. جایی که خلاصۀ آفرینش هستی وجود مبارک پیامبر اسلام ص در شناخت ذات حضرت باری چنین بیان خاشعانه‌یی دارند، این حیرانی در شناخت، منصفانه‌ترین حال انسان جست‌وجوگر خواهد بود.

بخش ادبیات تبیان

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.