احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:سه شنبه 28 جدی 1395 - ۲۷ جدی ۱۳۹۵
فلاسفه قرن هجدهم همچون کانت و دیوید هیوم بر این باور بودند که وقتی زیبایی تنهـا به مثابه یک ذایقه شخصی انگاشته شود، امر بسیار مهمی نادیده گرفته شده است. آنها به عنوان مثال میگفتند که زیبایی برخی اشیا بهخصوص مثل آثار ادبی یا کارهای هنری، بحثهای دنبالهداری را رقم زده و در زمینه این موارد عقل و منطق میتوانند نقش تأثیرگذاری ایفا کنند. آنها بر این اعتقاد بودند که اگر زیبایی کاملاً به تجربه افراد بسـتهگی داشته باشد، پس نمیتوان ارزش خاصی برای آنها قایل بود، چرا که افراد و جوامع درک متفاوتی از شیء زیبا دارند.
«معیار ذایقه»ی هیوم و «نقد حکم» کانت تلاش دارند راههایی برای بررسی آنچه برخی آن را «تضاد ذایقه» نامگذاری کرده اند، پیـدا نمایند. در مثل است که ذایقه امری فردی و ذهنی است؛ گفته اند که «ذایقه تنازعبردار نیست»؛ اما از سوی دیگر ما اغلب در خصوص مسایل مربوط به ذایقه با یکدیگر بحث میکنیم یا حتا برخی را نماد خوشذایقهگی یا اصالت یا مثلاً بیسلیقهگی و زمختی میدانیم، پس میتوان گفت ذایقه هم امری ذهنی است و هم عینی؛ تضادی که از دیرباز از آن سخن گفته شده است.
کانت و هیوم اثر خود را با ابراز این عقیده آغاز میکنند که ذایقه یا همان توانایی تشخیص و تجربه زیبایی، مسألهیی اساساً ذهنی و فردی است و در حقیقت، هیچ معیار جهانشمولی نمیتوان برای ذایقه ارایه کرد. آنها میگویند، اگر انسانها برخی اشکال لذایذ را تجربه کنند، آنگاه هیچ زیبایییی در جهان متصور نبود؛ البته آنها منکر این قضیه نمیشوند که عقل و منطق هم میتوانند راه خود را در امر تشخیص زیبایی پبدا کننـد. همچنین این دو فیلسوف بر این گفته که ذایقه برخی افراد نسبت به دیگر انسانها برتری دارد نیز صحه میگذارند. با این که هیوم و کانت از تعابیر متفاوتی برای تبیین این امر سود میبرند، اما هر دوی آنها قضاوت در باب زیبایی را نه به طور کامل، بلکه نوعی جنبه اجتماعی ـ فرهنگی و میانفردی را در این محاسبات دخیل میکنند.
دیوید هیوم خود بیشتر به جنبه تاریخی و شرایط ملاحظهگر در حین قضاوت پیرامون ذایقه میپردازد. او میگوید: «احساسات قدرتمند که با ادراک لطیف آمیخته شده، با شیوههای عملکرد ارتقا یافته، در قیاس با دیگر موارد مشابه به تعالی رسیده و با عدم تعصبورزی خالص گردیده اند، قادرند خود به تنهایی شخصیت قدرتمندی را خلق کنند؛ برآیند همین اصول میتواند معیار حقیقی زیبایی و ذایقه را رقم بزند.»
هیوم اضافه میکند رای منتقدان که خود از کیفیتهای مذکور بهرهمندند، با یکدیگر تشابه قابل ملاحظهیی داشته و در درازمدت به یک نقطه ختم میگردد. به این ترتیب که منتقدان مختلف اعصار گوناگون همهگی آثار ادبی بزرگی چون جان میلتون و هومر را به دیده تکریم نگریستهاند، بنابراین محک زمان که مجموع بهترین آرای برجستهترین منتقدان تاریخ است، مشابه یک معیار عینی عمل میکند. با اینکه قضاوت پیرامون ذایقه ذاتاً امری ذهنی بوده و هرچند بحثهای گستردهیی در خصوص برخی آثار برجسته معاصر وجود دارد، اجماع درازمدت منتقدان همچون اصل و معیار عینی عمل کرده و حتا سبب میشود این معیارها ضرورت و موضوعیتِ خود را از دست بدهند.
با اینکه نمیتوانیم معیاری از زیبایی تعریف کنیم که کیفیتهای مورد نیاز یک شیء به منظور «زیبا بودن» را برشمارد، اما میتوانیـم کیفیتهای یک منتقد خوب یا یک فرد خوشسلیقه را توصیف کنیم. پس از آن اجماع درازمدت این افراد را میتوان به عنوان معیار عملی ذایقه و ابزار ارزیابی و قضاوت پیرامون زیبایی معرفی کرد.
نکته: وقتی از کسی میشنویم که چیزی زیباست، راحتتر می پذیریم تا زمانی که همان فرد بگوید چیزی لذتآفرین است. دلیل این امر آن است که هر چیزی شاید منحصراً برای یک فرد بهخصوص لذتبخش باشد.
کانت نیز همچون هیوم میپذیرد ذایقه امری است اساساً ذهنی و هرگونه قضاوتی از زیبایی مبتنی بر تجارب شخصی است و این قضاوتها از یک فرد تا فرد دیگر متفاوت هستند. او میگوید: «معیار ذایقه یعنی اصلی که تحت شرایط آن بتوانیم مفهوم یک شیء را تبیین کرده و در نهایت به واسطه فرآیند قیاس منطقی، ابراز بداریم که آن شیء زیباست؛ اما این امر مطلقاً شدنی نیست! چرا که فرد باید بتواند لذت برآمده از آن شیء را ادراک کرده و به واسطه آن لذت دیگر از ارایه هرگونه دلیل و مدرک بینیاز شود. با اینکه قدرت استدلال منتقدان قویتر از آشپزهاست، اما این قانون در مورد آنها هم صدق میکنــد! منتقدان نمیتوانند انتظار داشته باشند زمینه تعیینکننده قضاوت آنها ریشه در دلیل و برهان داشته باشد، بلکه باید بپذیرند پذیرش زیبایی تنها بازتابی از ذهن منتقد است که بر حالت لذت یا درد منعکس میگردد.»
اما وقتی از کسی میشنویم که چیزی زیباست، راحتتر میپذیریم تا زمانی که همان فرد بگوید چیزی لذتآفرین است. دلیل این امر آن است که هر چیزی شاید منحصراً برای یک فرد بخصوص لذتبخش باشد. مثلاً یک نوع مبلمان خاص میتواند برای یک فرد یادآور محلی باشد که او در آنجا کودکی خود را سپری کرده و بزرگ شده است. در این گونه موارد، هیچ کس نمیتواند ادعا کند که یک تجربه بهخصوص برای همه افراد خاطره یکسانی را رقم میزند.
کانت این گونه نتیجه میگیرد این قضاوت که شییی زیباست، یک قضاوت غیرجانبدارانه است، زیرا کاری با ویژهگیهای فردی منتقد نداشته و وی خود را در مقام تجربه زیبایی در آن شییی نمیانگارد. مشاهده میکنید که کانت و هیوم در این نکته به هم رایی میرسند: آنها هر دو لازمه ارایه قضاوتی اصیل درباره ذایقه را عدم تعصبورزی و داشتن انصاف میدانند.
البته کانت به این حد بسنده نکرده و ابراز میدارد که قضاوت باید همچنین مستقل از امیال طبیعی انسانها ـ امیالی مثل حس مال دوستی یا شهوتپرستی ـ ارایه شود. اگر کسی در حال قدم زدن در یک موزیم تاریخی بزرگ باشد و زبان به ستایش نقاشیهای آویخته به دیوارهای موزیم باز کند، اما دلیل تحسین او هنگفت بودن قیمت تابلوها باشد، آنگاه به هیچ وجه نمیتوان ادعا کرد وی در حال تجربه زیبایی تابلوها بوده است.
اگر او به جای گرانبها بودن تابلوها به نمایش ذهنیشان و ارزش ذاتی آنها توجه میکرد، آنگاه میتوانستیم بگوییم وی تجربهیی از زیبایی تابلوها بهدست آورده است. کانت اینگونه میگوید که تا وقتی فرد به تجربه کردن زیبایی یک شیء مشغول است، کاملاً نسبت به وجود آن بیتفاوت خواهد بود. از سوی دیگر، درک لذت از آن شیء کاملاً منحصر به نوع نمایش آن در تجربه فرد است.
او مینویسد: «وقتی قرار است درباره زیبایی یک شیء قضاوت کنیم، قصدمان این نیست که بدانیـم آیا چیزی به وجود آن بستهگی دارد یا خیر؛ بلکه قضاوت مان را صرفاً به واسطه مشاهده عینی آن شیء ارایه میدهیـم. برای ابراز داشتن این که شییی زیباست، ما تنها از قوه باصره خود کمک میگیریم، اما وقتی میخواهیم ذایقه خود را در معرض ارایه بگذاریم، به آن «خودی» از خود اشاره داریم که پس از مشاهده آن شیء حاصل میشود. هر عقل سلیمی میپذیرد که قضـاوت درباره زیبایی حتا اگر در آن کمترین میل شخصی راه یافته باشد، بازهـم بسیار جانبدارانه بوده و از قضاوت اصیل در باب ذایقه، فرسنگها فاصله خواهد داشت.»
کنت سوم شفتسبری در کتاب «اخلاقیون» خود به بررسی مفهوم عدم جانبداری زیباییشناسانه میپردازد. او میگوید اگر فردی به درهیی زیبا نظر کرده، اما در وهله اول متوجه ارزش مادی آن محل به عنوان یک مِلک شخصی باشـد، به هیچ وجه آن منظره را برای «خودِ» آن منظره نگاه نکرده و نمیتواند تجربهیی تام از زیبایی آن داشته باشد. بنابراین شفتسبری هم زیبــایی را در ظرفیت نمایی ذهن مکانیابی میکند.
منبع: دائرهالمعارف فلسفی استنفورد
برگردان: محمدهادی کرامتی
***************************************************************************************************
دیگر در باغهای ما
عطر شکوفهیی به مشام نمیرسد
تنها
درختهای ما باروت میدهند
شکوفههایشان فشنگهای سمیست
میوههایشان بمبهای خوشهییست
در باغهای ما
باغبان لباس رزم پوشیده
به اندازه موشکهای خوردهاش
ستاره روی شانه دارد
و به اندازه گلهایی که سوزانده است
مدال می گیرد…
در باغهای ما نهری جاری نیست
همهاش جوی خون است
***
تنها ترس میماند
اریش فرید
برگردان: آزاد عندلیبی
میخواهم
که بگریم
اشکهایت را
برای تو
اما چشم تو
خشکیده است:
شنزار و نمک،
آنقدر که اشکهایم
برهوتی از تو ساخته است.
از من چه مانده است:
خشمم
که خاموشش کردهام
کینهام
که دیگر نمیشناسمش
حتا اگر در خیابان ببینمش
و اُمّیدم
که بازش نمینهم
اما
همه از دست میروند
آرامتر از عمری
که لمست کردهام.
و تنها ترس
با من میماند.
Comments are closed.