احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:یاسر محسنی/ چهار شنبه 27 دلو 1395 - ۲۶ دلو ۱۳۹۵
۲۶ دلو، سالروز خروج نهاییِ ارتش سرخ شوروی از خاکِ افغانستان و روزی مهم و سرنوشتساز در تاریخ سیاسی افغانستان است و از سویی نیز از جمله روزهای فراموشنشدنی کُلِ تاریخ است؛ چرا که در این روز یکی از مهمترین و سرنوشتسازترین ایدیولوژیهای مسلط (کمونیسم) بر بشر در سدههای اخیر ترَک برداشت و رو به شکستهای پی در پی رفت و باعث فروپاشیِ اتحاد جماهیر شوروی شد. شوروی سابق به دنبال این شکست، بهتدریج سرزمینهای سنجاقیِ خود را از دست داد و تسلط بیچونوچرایش در اروپای شرقی و امریکای لاتین از بین رفت و اینها ثمرۀ خونهای پاکِ شهدای قیام مردم افغانستان علیه استعمار شوروی بود.
یکی از مشخصات بارزِ جهاد مردم افغانستان علیه حکومتهای دستنشاندۀ کمونیستی و مداخلاتِ شوروی در کشور این است که طیف روشنفکر مذهبیِ شهرنشین با بیداری فکری و جهانبینیِ مبارزۀ بروز، خود باعث و بانیِ بیداریِ بخش اعظمِ روحانیت و منابر دینی شدند. بر همین اساس، شکل مبارزه علیه کمونیستها در کشور در اوایل جهاد، پارتیزانی و چریکی شهری بود؛ دقیقاً همان نبردی که روسها و عواملِ آنها را از پای درآورد. این جنگها اما دامنۀ بیشتر پیدا کردند و با بروز احزابِ جهادیِ بزرگ با رهبرانِ روحانی و مولویِ شیعه و سنی توسط جنگهای مسلحانۀ نیمهپیشرفته، رفتهرفته عرصه بر روسها تنگ گشت تا جایی که ابرقدرتِ کمونیستی عقبنشینی کرد و توسط دکتر نجیبالله، مشی مصالحۀ ملی را اعلام نمود. مجاهدین اما مشی مصالحۀ ملی را فتنه دانسته و آخرین مبارزاتِ قدرتمندانۀ خویش را انجام دادند و نظام را ساقط کردند.
بالاتر از اتاق فکرِ مجاهدین در حین جهاد علیه شوروی، اتاق فکر عملیاتیِ دیگر در پنتاگون امریکا بود که با برنامهیی منجسم، کمکهای بیحدوحصرِ خود را توسط فوج پاکستان در اسلامآباد و پشاور به احزاب جهادی آغاز کرده بود و کمکهای پولی، تسلیحاتی و آموزشیِ خود را ادامه میداد. اگر تحلیلی استراتژیک از مبارزاتِ مجاهدین داشته باشیم، خواهیم فهمید که سوایِ کمکهای وسیع ایالات متحده، جهاد و مبارزه برای سرنگونی نظامِ ریشهدار کمونیستی، در این زمانِ نسبتاً اندک نتیجه نمیداد و احتمالاً جنگِ فرسایشی ادامه پیدا میکرد. مسلماً کمکهای همهجانبۀ نهادهای استخباراتی امریکا، آهنگِ پیروزی را سرعت بخشید.
جهاد افغانستان وقتی به پیروزی رسید؛ عمق استراتژی قدرت عموماً به دستِ غیرپشتونها بود. ابتدا آقای مجددی، رییسِ حکومت دوماهۀ مجاهدین شد و پس از او، برهانالدین ربانی ریاست حکومتِ مجاهدین را بهدست گرفت و با پشتوانه نظامی ـ استراتژیکِ احمدشاه مسعود آن را به پیش برد. ابتدای امر، پاکستان چون دوام توسعه و ثبات سیاسی- اقتصادیِ خود را با تاجیکان نمیدید، آغاز به تحریک حسِ برتریطلبیِ بزرگانِ پشتون به مرکزیتِ گلبدین حکمتیار کرد. حکمتیار با شدتِ تمام به جنگ در برابر دولت اسلامی در کابل آغاز کرد و امریکایِ خُرسند از شکست شوروی، ناظر جنگهای داخلی شد و علاقهیی به حضور و مدیریتِ بحران در افغانستان را نیافت. البته این بیعلاقهگی، ریشه در عدمِ دسترسی آنها به مجاهدین، و نبودِ روابط رسمی و دیپلماتیکِ عمیق با مجاهدین داشت. از سویی نیز حس آرمانگرایی مجاهدان، مانعِ برقراری ارتباط مستقیم با مقامات و عواملِ امریکایی میشد. با این اوصاف، پای امریکا از جنگهای داخلیِ افغانستان تا حدی بیرون ماند و بازیگر اصلی، پاکستان بود. بعدتر، ایران با مدیریتِ گروهها و احزابِ شیعه و بعضاً روسها توسط ازبکستان با حمایتِ عبدالرشید دوستم، برای حفظ موازنه وارد کارزار شدند.
جنگهای داخلی بین تنظیمها و احزابِ جهادی بر سرِ تقسیم قدرت اوج گرفت، فساد در عموم نقاط و میدانهای جنگی، رویۀ تصاعدی یافت و نارضایتی مردم از نیروهای جهادی کمکم توسعه پیدا کرد تا اینکه در گوشه و کنار گروههای نیمهمسلح برای حفظ جان و ناموس شکل گرفت که مهمترین آنها، گروه طلبههای دینی به نامِ طالبان توسط ملامحمد عمر در گوشهیی از قریههای قندهار بود که با رویکرد کاملاً رادیکال و افراطیتِ دینی وارد میدان مبارزه با مجاهدین و دیگر عوامل فساد (بنا به تعریفِ بنیادگرایانۀ طالبانیسم) شد. این گروه به رهبری فردی که سوادِ سطحی از اسلام داشت و از سویی از قلبِ پشتونها برخاسته بود، برای ارتش پاکستان تبدیل به عمقِ استرتژیک شد. پاکستان با حمایتهای گسترده و نسبتاً مستقل خود، طالبان را سوی کابل گسیل کرد و بعدتر به سمت شمال، مرکز فرماندهی مقاومتِ احمدشاه مسعود که در واقع مرکز حکومت اسلامی مجاهدین نیز بود. از سوی دیگر، طالبان با داعیۀ تأسیس امارت اسلامی، پوشش مناسبی برای مبارزات و جهاد فراگیرترِ القاعده و اسامه بنلادن شدند و سرانجام پس از حمله بر برجهای تجارت جهانی و پنتاگون، پای ارتش امریکا نیز به افغانستان باز شد. امریکا اینبار خیلی موجه، حسابشده و قدرتمندانه در افغانستان به بازی آغاز کرد.
با ورود امریکا و ناتو به افغانستان، مجاهدین بهتدریج به حاشیه رفتند و هژمونیِ امریکا در تعریف و تعیین نظام افغانستان، دقیقاً نمایان شد. ایالات متحده و اعضای ناتو با فرود آمدن در افغانستان، علاقۀشان به نفوذ در آبهای گرمِ جنوب و نیز داشتن دسترسی ساده به آسیای مرکزی و مهار روس و چین از کابل و بلندیهای پامیر را ثابت ساختند و به این ترتیب، دغدغۀ روسیه شکلِ جدی به خود گرفت. اکنون روسیهیی که سه دهه از فروپاشیِ آن میگذرد، با ظهور پدیدۀ پوتین در حالِ احیای نظام تِزاری جدید است که خود را در عرصههای مختلفِ جنگی ثابت کرده و به پیروزیهایی نیز رسیده. جنگ گرجستان، نصب پدافندهای نظامی پیشرفته، مسالۀ اوکراین، فروش جنگافزارهای S300 – S400 ، فتح میدان سوریه در خاورمیانه و… از جمله تحرکاتِ قابل توجه روسیۀ کنونی در عرصۀ بینالملل بهحساب میآیند.
در عصر اوباما و حکومت دموکراتها، ادامۀ جنگِ بوش توسط دکتورین جنگی “هرجومرجِ خلاق” ـ که مبتکران آن هیلاری کلنتون، جان کری، کولن پاول، کندلیزا رایس… بودند ـ اداره میشد. هرجومرجِ خلاق به معنی مدیریت جوامع و کشورهای در حالِ جنگ توسط “جنگافروزی مدیریتشده” در راستای منافعِ تعریفشده است. وقتی رفتهرفته تحولاتِ منطقه به سمتی پیش رفت که انگشتهای ایالات متحده در میدانها و برنامههای متعدد باز شد، دخالتِ پوتین در اوضاع منطقه و افغانستان و مقابله با پروژۀ داعش که در واقع “دکتورین وحشت فراگیر” میباشد نیز منطق یافت.
حضور داعش در افغانستان برای روسیه یک خطرِ قابلِ توجه پنداشته شد و شاخۀ خراسانِ داعش هم برای عبور از بلندیهای پامیر سوی سرزمینهای شورویِ سابق طرح شده بود. بلندیهای پامیر، همان بامِ آسیاست که بر چین و روسیه اشراف دارد و با همراهی برنامههای عملیاتیِ گروههای همسو در ازبکستان و قرقیزستان، داعش میتوانست گامهای بلند و سریعی بردارد. تیم پوتین با درکِ این واقعیت در سوریه بهشدت وارد کارزار شد و دوسیۀ داعش را تا حدی بست و خطرِ بالفعل را مجدداً وارد فاز خطر بالقوه ساخت و توانست با همان هژمونی، نگاههای ترسآلود سوی اوضاع افغانستان کند. چندی بعد، مبارزه علیه داعش در شرق افغانستان توسط نیروهای افغانستانی و امریکایی آغاز شد و رادیوی آنها خاموش شد و چندی بعدتر، رهبر داعش در افغانستان بیعتِ خود با ابوبکر بغدادی را برداشت و حضور داعش در افغانستان به عنوان یک “سازمان” منتفی گشت.
به همان میزان که القاعده در دهۀ هشتاد بهانۀ حضور پُرنفوذ ایالات متحده را موجه مینمود، به همین میزان حضور داعش در افغانستان بهانۀ تأمین امنیتِ مرزهای آسیای مرکزی را فراهم میسازد. اما گستره و عمقِ نفوذ و سهمگیری در کشوری که توسط دکتورین هرجومرج خلاق اداره میشود، کمی پیچیده است؛ زیرا حضور و اعمالِ قدرت در سیستم شبکهیی افغانی نیاز به اتاق مشترکِ جنگی ـ امنیتی با ایران نیز دارد و این سبب میشود که در مقابل محورِ قدرتمند امریکا ـ ناتو ـ اعراب قرار گیرد؛ لذا رسالت پوتین در افغانستان کمی سخت و سردرگم مینماید.
روسیۀ عصر پوتین در حقیقت توانست روی گفتوگوهای صلح چهارجانبه تأثیر خاصِ خود را بگذارد تا در این گفتوگوها گروههای طالبِ همسو با خود و ایران را نیز در کرسیهای مذاکرات عضو کند و یا اینکه لابیگرِ خوبی بین پاکستان و چین باشد و یا چندین نشستِ غیررسمی با حضور بزرگانی که عموماً از انتخاباتِ گذشته ناراضی بودند، در مسکو و ازبکستان دایر کند و نیز اینکه شدیداً از عبدالرشید دوستم در شمال افغانستان حمایت کند و نیز اینکه چندین مرتبه کمکهای نظامی معنادار به ارتش افغانستان صورت دهد. تیمهای مسکو در این اواخر با ظهور ترامپ که شعارِ معامله با پوتین سر داده است، گویا برنامۀ احتمالی و جایگزین روی دست گرفتهاند که نیاز و وابستهگیِ او را به تیمهای ایرانی کم میکند. تأسیس اتاقهایی برای عملیاتهای استراتژیکِ نفوذ و یارگیری بین طالبان شمال افغانستان توسط شیوخ واقعی و پوشالی ازبک و تاجیکتبار آغاز شده است و محاسبۀ روسها حول این محور است که در صورتیکه ایران توسط ترامپ در آیندۀ نزدیک زیر فشارِ فزاینده قرار گیرد و تحرکاتِ ایران در افغانستان محدود گردد، بتوانند مستقلاً در عرصۀ مدیریتِ جنگی در افغانستان علیه محور امریکایی ایستادهگی کنند.
امروز مصادف است با خروج ارتش سرخ شوروی، اما اینکه این خروج دوباره بازگشتی به افغانستان داشته باشد یا خیر، بستهگی به سیاستهای امریکا و ناتو در افغانستان و نیز نیت و برنامۀ کلانِ پیمان ناتو در قبال آسیای مرکزی دارد. حضور “زمانمند”ِ ایالات متحده در افغانستان از جمله کلیدواژههای مهمِ ادبیاتِ روسیه خواهد بود. گرچه قبل از روسها، حضور “تعریف شده”ی امریکا از جمله خطوط اصلیِ سیاست خارجی ایران در قبال افغانستان بوده و از سویی پیششرط طالبان برای مذاکرات با دولت کابل، خروج نیروهای امریکایی بوده است؛ باید دید با همۀ این فشارها، ترامپ خلاف معمول مانند سلفِ خود اوباما، تصمیم به ازدیاد نیروهای نظامیِ خود در خاک افغانستان میگیرد و یا نه اینکه با راهاندازی جنگِ نرم پیچیده و فراگیر علیه روسیه که بیشتر در سطح جنگِ کلاسیک فعالیت دارد، میتواند پیروز میدان نبرد با تیم نظامی ترامپ باشد. و اینکه آیا روسیه علاقه دارد با گردآوریِ گروههای جهادییی که علیه خودش جنگیدند و او را شکست دادند، به نبرد و جهاد با امریکا بپردازد و معادله را بعد از سه دهه، معکوس کند؟
اینها سوالاتِ اساسییی اند که پاسخِ خود را در دو سالِ پیشِ رو خواهند یافت.
Comments are closed.