بازی‌های پیچیده در بدخشان

گزارشگر:عبدالمنان دهزاد/ دو شنبه 7 حمل 1396 - ۰۶ حمل ۱۳۹۶

بعد از یک مدت بدخشان رفتم، ولایتی که روزگاری معّرفِ فرهنگ و ادبیات بود و در گذشته اسمش با صلح و ثبات گره خورده بود، اما امروز آب و هوای دیگری دارد؛ افراط‌گرایی مذهبی به عنوان نیروی با‌لقوه و هموار کنندۀ راه خشونت و تروریسم از یک‌سو و حضور سنگینِ طالبان به عنوان نیروی بالعفلِ افراط‌گرایی در اکثریت نقاط بدخشان از سوی دیگر، امیدهای مردمان این ولایت را منتهی به ناامیدی کرده است. فعلاً افراط‌گرایی مذهبی در بدخشان همه کارۀ میدان است، امروز دیگر در بدخشان خبری از عالمان قدیم نیست، آنان یا از این جهان رفته‌اند و یا از خطابه و موعظه افتاده‌اند و میدان مذهبی را به تازه واردانِ پاکستان داده‌اند؛ تازه واردانی که به جز تکفیر و گذشته‌گرایی «ذهنی و عینی» راهِ دیگری را به رسمیت نمی‌شناسند. این تازه واردان در بلندترین فاز رویایی برپایی امارت طالبان و یا داعش را در سر می‌پرورانند و برای بردن بدخشان به این سمت لحظه شماری می‌کنند. اینان هmandegar-3رچیزی که از جنس تاریخ، فرهنگ و ارزش‌های انسانی که مربوط به این جغرافیا باشد را مردود و نافی دین و ایمان دینداران می‌دانند. به عنوان نمونه، در بهار سال جاری همه از مذهبی تا سلفی به یک صدا «جشن نوروز» و بهار طبیعت را کفری و مجوسی خواندند و کسانی که سال نو را به یک دیگر تبریک می‌گویند را کافر گفتند. اینان در زیر سایۀ نظام به صورت گسترده فعالیت کرده و مردم را بر ضد نظام کنونی دعوت می‌کنند، در نظر آنان کسانی‌ که در این نظام کار می‌کنند کافر و مزدور یهود و نصارا هستند.
طالبان بدخشان از پاکستان و رهبران طالبان در آن کشور دستور می‌گیرند؛ اما خود را برای مردم «مجاهد» معرفی کرده اند تا «طالب»؛ چون هنوز هم در میان مردم بدخشان روحیۀ ضد طالبانی وجود دارد. به همین ترتیب، مردمانی که در مناطق زیر ادارۀ طالبان به سر می‌برند؛ به هر دلیلی آنان را طالب نمی‌دانند. این درحالی است که طالبان بدخشان سال پار نامۀ ملاعمر را در نماز عید به مردم خواندند. بعدها معلوم شد که ملاعمر دوسال پیش از این «نامه» فوت کرده است.
هم اکنون بیش از صد جنگ‌جوی خارجی که اغلب از کشورهای «ازبیکستان، تاجیکستان، ایغور چین، چیچین و پاکستان و…» با امکانات گستردۀ مالی در بدخشان حضور دارند. اینان به گونۀ قاچاقی به بدخشان آورده شده و بعدها خانواده‌های‌شان با آنان پیوستند و هم اکنون در «درۀ خستک» مسکن گزین شده اند. درآمد مالی به اصطلاح این جهادگران خارجی در بدخشان هم یک‌سان نیست، گفته می‌شود که طالبان ازبیکستانی و چیچنی و پاکستانی زنده‌گی بسیار مجلل دارند و کمتر از دالر امریکایی چیزی دیگری را به رسمت نمی‌شناسند، اما برخی دیگرشان بویژه طالبان تاجیکستانی زنده‌گی فوق العاده فقیرانه دارند و حتا گاهی مجبور می‌شوند که از مردم محل نفقۀ خانوادۀ شان را مطالبه کنند تا از گشنه‌گی نمی‌رند. پول‌هایی هم که به دست‌رس طالبان ازبیکستان قرار می‌گیرد، از ازبیکستان به فیض‌آباد منتقل می‌شود و از این طریق به دست آنان می‌افتد. یکی از فرماندهان تبعۀ ازبیکستان در جواب سوالی که این همه پول را شما از کجا بدست می‌آورید، در حالی که دوستان دیگرتان (تاجیکستانی‌ها و…) به نان خوردن محتاج اند؛ گفته است که تاجران ما در ازبیکستان این پول‌ها را جمع می‌کنند و به فیض‌آباد انتقال می‌دهند و از آن‌جا به دست ما می‌رسد. خانواده‌های طالبان خارجی نیز به گونۀ رسمی از طریق جادۀ کابل-بدخشان به این ولایت توسط موترهای لوکس و اغلباً دولتی منتقل می‌شوند و گفته می‌شود که در برابر انتقال هر‌ نفر خارجی از کندزبه بدخشان حداقل هزار دالر امریکایی اخذ شده است.
جنگ بدخشان نه تنها تبدیل به منبع درآمد برای همه شده است، بلکه زنده‌گی خیلی‌ها را نیز سر و سامان داده است. از برخی نماینده‌گان بدخشان در پارلمان گرفته تا فرماندهان بازنشستۀ قدیم، قاچاق‌بران مواد مخدر و حتا برخی فرماند‌هان برحال امنیتی، ولسوال‌ها و شهردارهای برحال نیز در این ولایت از این جنگ سود می‌برند و از تۀ دل تداوم این جنگ را خواهان اند. گفته می‌شود که فرماند‌هان امنیۀ برخی ولسوالی‌ها به صدها نیروی مسلح غیر قانونی در اختیار دارند. بارها دیده شده است، همین که دستور تبدیلی این فرمانده از مرکز به جای دیگری صادر می‌شود، دیری ناگذشته در این شهر همه چیز تغییر می‌خورد. این فرمانده به مجردی که به جای دیگری رفت، به افراد زیر دستش دستور می‌دهد که در نبود او شهر را ناامن کنید تا به وساطت مردم دوباره به این شهر باز گردم. همین که شهر برای چند روزی از ادارۀ فرمانده جدید برآمد، مردم دوباره به حکومت مراجعه کرده و خواهان بازگشت مجددِ همان فرماندۀ قدیمی می‌شوند. این بازی تاکنون چندین‌بار در چندین شهرستان بدخشان تکرار شده است. امنیت ملی که نسبت به هر نهاد دیگری در چنین وضعیت مسوولیت عمدۀ را به‌دوش دارد، در این بازی‌ها یک طرفِ قضیه نیست. نیمِ کارمندان امنیت بدخشان با دولت هستند و نیمِ دیگرش هم با دولت و هم با طالبان. یعنی اگر این نهاد تصمیم می‌گیرد که در میان طالبان نفوذ کند و فردی را جهت کار و فعالیت به جمع آنان می‌فرستد، فرد فرستاده شده، پیش از رسیدنش به جمع طالبان گزارش‌اش از سوی برخی کارمندان امنیت به طالبان می‌رسد. همین که او به محل رفت، با اسناد به دست طالبان می‌افتد و کشته می‌شود.
به همین ترتیب نیروهای ارتش ملی هم در این ولایت که به دفاع از مردم بدخشان استخدام شده اند، بیشترین وقت‌شان را در چانه‌زنی با فرماند‌هان طالبان می‌گذرانند. در این چانه‌زنی‌ها برزگ‌ترین خواست شان از طالبان این است که وقتی سربازان نیروهای ارتش را بازداشت می‌کنید، به دیگرش کار نداریم، تلاش کنید که سربازان «پشتو زبان» را نکشید، چون پدران اینان مثل شما در جنوب مصروف جهاد با کفار هستند. اینان گویا مجبوراً به این ولایت فرستاده شده اند.
به هر رو، در این بازی‌ها مردم محل هم بی‌تقصیر نیستند، اکثریت آنان نیروهای خفتۀ طالبان در منطقه هستند و از تۀ دل برای پیروزی آنان دعا می‌کنند. حتا در بدخشان کسانی را شاهد بودم که پدر و برادرش توسط طالبان در جنوب کشور شهید شده است؛ اما خودشان به ساز طالبان می‌رقصند و پیوسته با آنان در ارتباط هستند و برای آنان سرود سبز می‌خوانند. این گروه در میان اکثریت مردم بدخشان مشروعیت عام و تام دارند؛ مشروعیتی که مجاهدان در سال‌های جهاد بر ضد نیروهای ارتش سرخ داشتند. طالبان بدخشان هم یک‌دست نیستند، آنان به گروه‌‌های گونه‌گون تقسیم شده اند و این گروه‌ها از سوی هرکس ایجاد شده است. حتا شماری از فرماند‌هان امنیۀ بدخشان نیز از کاروان عقب نمانده و یک گروه را طالب ساخته اند تا در روز مبادا حمایت‌شان کنند.
به هر تقدیر، به نظر می‌رسد که آوردن صلح و ثبات در این ولایت در جود مقامات محلی این ولایت کار ساده‌یی نیست. چون اکثریت مقامات محلی در بدخشان جزء از مشکل کنونی به شمار می‌روند. به هررو، «آنانی که می‌خندند، خبر هول‌ناک را نشنیده اند.»

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.