احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:غلامالدین کلانتری - ۱۲ ثور ۱۳۹۶
بخش دوم
اختلاف در زمان صحابه
عهد صحابه از وفات پیامبر علیهالسلام در سال یازدهم هجری آغاز شد و در اواخر قرن اول هجری پایان یافت.
در این زمان سلطۀ تشریعی توسط بزرگان صحابه معرفی میشد.
این زمان، زمان تفسیر تشریع و گشوده شدنِ باب استنباط در مسایلی است که نص وجود ندارد. بزرگان صحابه
آرای زیادی در تفسیر نصوص احکام قرآن و سنت دارند که در تفسیر و تبیین نصوص، مرجع پنداشته میشود.
همچنان فتاوای بسیاری از بزرگان صحابه در مسایلی که نص وجود ندارد، صادر شده که اساس اجتهاد و استنباط را تشکیل میدهد. مشهورترین آنها در مدینه: خلفای راشدین، زید بن ثابت، ابی بن کعب، عبدالله بن عمر، عائشه رضیالله عنهم بود. عبدالله بن عباس در مکه، علی بن ابیطالب و عبدالله بن مسعود در کوفه، انس بن مالک و ابوموسی اشعری در بصره، معاذبن جبل و عباده بن صامت در شام، عبدالله بن عمروبن عاص در مصر، و جمع دیگری که فتاوای زیادی از آنها برجای مانده است.
نخستین جرقۀ اختلاف بعد از وفات پیامبر علیهالسلام در سقیفۀ بنیساعده بر سرِ تعیین خلیفه روشن شد که به
خلافت ابوبکر صدیق منتج گردید. مردم با ابوبکر صدیق بیعت کردند و وحدت مسلمانان حفظ شد. بعد از شهادتِ خلیفۀ سوم و آغاز اختلاف علی و معاویه رضیالله عنهم، عصر خلفای راشدین پایان یافت. این اختلافات مسلمانان را به سه گروه تقسیم کرد:
۱ ـ اهل سنت و جماعت (جمهور مسلمانان)
۲ ـ شیعه
۳ ـ خوارج.
اختلافات سیاسی و ظهور سه گروه مذکور، اثرات و پیامدهای فراوانی بر زندهگی امت اسلامی و بهویژه فقه اسلامی برجای گذاشت. پیامدها و اضرار این اختلاف تنها به پارچه شدنِ مسلمانان به سه گروه و زیانهای مادی برخاسته از اختلاف منحصر نماند، بلکه زیان خطرناکِ دیگری نیز سربلند کرد که آن، اختلاف در آرا و اختلاف در دین بود.
عقدههای ناشی از اختلاف در دلها تراکم کرد، برخی دیگری را تکفیر میکرد و برخی بر دیگری با سوءظن مینگریست. آخرالامر شمشیرها آخته شدند و شعلههای جنگ زبانه کشید. امویها راه خشونت و استبداد را در پیش گرفتند که احیاناً منطق قوت به عنوان یکی از اصول حکومتداری مورد استفاده قرار میگرفت.
بدینگونه با گذشت زمانی نه چندان دور، گروههای سهگانۀ ایجادشده، اصول و فروع ِفقهی ساختند و اعمال و
رفتارشان را با شاخوبرگِ احکام فقهی توجیه کردند.
هرگاه واقعهیی برای خلیفۀ اول پیش میشد، روش ایشان طوری بود که نخست به کتاب الله مراجعه میکرد، اگر نصی در آن موضوع وجود میداشت، بر مبنای آن حکم میکرد. اگر حکم آن را در کتاب الله نمییافت، به سنت رسولالله مراجعه میکرد. اگر موضوع را در سنت مییافت، به آن حکم میکرد. در غیر آن، از مردم میپرسید: «آیا در این مورد حکم پیامبر علیهالسلام را میدانید؟» گاهی مردم میگفتند: چنین فیصله کرده است. اگر در آن نیز سنت را پیدا نمیکرد، بزرگان صحابه را جمع میکرد و با آنها مشوره مینمود. اگر رأی آنها به امری مستقر میشد، به آن حکم میکرد.
خلیفۀ دوم نیز همان روش ابوبکر صدیق را در پیش گرفت. اگر موضوع را در کتاب و سنت نمییافت، میپرسید: «آیا ابوبکر در این مورد حکمی و فیصلهیی دارد؟» اگر حکمی وجود میداشت، همان حکم را صادر میکرد. در غیر آن، علمای صحابه را فرامیخواند و موضوع را به مشورۀ آنها میگذاشت. اگر به رایی اجماع میکردند، به آن حکم میکرد.
عبدالله بن ابییزید میگوید: هرگاه ابن عباس از امری پرسیده میشد، به کتاب الله مراجعه میکرد. اگر در کتاب
الله وجود نمیداشت و پیامبر علیهالسلام آن را گفته بود، همان را میگفت. اگر در کتاب الله و سنت رسولالله
نمیبود، آنچه ابوبکر و عمر گفته بودند، همان را میگفت. در غیر آن، به رای خود اجتهاد میکرد. بنابراین، در
این عصر، مصادر فقه چهار چیز بود: کتاب، سنت، اجماع و قیاس.
زمانیکه قلمرو مسلمانان گسترش یافت و در هر شهر یک نفر یا دو نفر بودند که در مسایلی که نص وجود نداشت، فتوا صادر میکردند و نصوص را تفسیر و تبیین مینمودند؛ اختلاف در آرا به میان آمد.
اسباب این اختلاف عبارت بود از:
۱ ـ بیشترین نصوص احکام در قرآن و سنت قطعیالدلاله نیست، همانگونه که به یک معنی دلالت میکند،
احتمال دلالت به معنای دیگری را نیز دارد. الفاظ مشترکالمعنی، الفاظ عام، مطلق و غیره وجود دارند
که فهم نص سبب اختلاف میگردد.
۲ـ سنت تدوین نشده بود.
۳ ـ نیازهایشان و محل زیستشان متفاوت بود؛ مسایلی که ابن عمر در مدینه با آن مواجه میشد، از نیازهای
ابن مسعود درکوفه متفاوت بود. اختلاف محیط در تقدیر مصالح و انگیزههای تشریع احکام متفاوت بود.
بنا بر اسباب فوق، فتاوای صحابه در یک واقعه به گونههای مختلف صادر شد و هرکدام دلایلی برای
توجیه فتوایشان نیز دارند. این حالت زمینۀ شکلگیری دو مدرسۀ فقهی اهل حدیث و اهل رای را در مدینه
و کوفه مساعد ساخت که اثرات بسیار مهمی در زندهگی امت اسلامی برجای گذاشت.
نشأت مدرسۀ اهل حدیث و اهل رای
طوریکه گفته شد، پراکنده شدنِ اصحاب پیامبر علیهالسلام در شهرهای مختلف، حرکت علمییی را در هر شهری ایجاد کرد که روش و دیدگاه آن با روش و دیدگاه اصحاب در سایر شهرها متفاوت بود. این امر سبب گردید که بهطور طبیعی دو مدرسۀ فقهی در حجاز و عراق شکل بگیرد. مدرسۀ اهل حدیث در مدینه و مدرسۀ اهل رای در کوفه.
عمربن الخطاب رضیالله عنه، عبدالله بن مسعود را به کوفه فرستاد تا به مردم کوفه اسلام را بیاموزد. حرکت عبدالله بن مسعود گسترده بود و مدرسهیی را بهوجود آورد که بذرهای مدرسۀ اهل رای در کوفه کاشته
شد. ابن مسعود در فکر، استنباط و رای در اموریکه در آنها نص وجود نداشت، از روش حضرت عمر پیروی
میکرد.
وجود دو مدرسه، هرگز به معنای این نیست که فقهای عراق حدیث را حجت نمیدانستند و فقهای مدینه در تشریعشان از اجتهاد به رای استفاده نمیکردند؛ بلکه پیروان هر دو مدرسه متفق بودند که حدیث یا سنت حجت شرعی الزامآور است و اجتهاد بالرای یا قیاس، حجت شرعی در اموری است که نص وجود ندارد.
فقهای عراق به مقاصد شارع و مبنای تشریع توجه بیشتری مبذول مینمودند و احکام شرعی را معقولالمعنی
میدانستند که هدف آن، تحقق مصالح مردم است. لذا باور داشتند که احکام شرعی، هدفِ واحدی را دنبال مینماید و لابد تعارض و تباین در نصوص و احکام آن وجود پیدا نمیکند. ایشان با همین مبنا نصوص را میفهمیدند و نصی را بر نصِ دیگری ترجیح میدادند و در مسایلی که نص وجود نداشت، استنباط میکردند. روی همین، در
اکثر وقایعی که نص وارد نشده بود، قلمرو بیشتری برای قیاس یا اجتهاد به رای قایل میشدند.
فقهای حجاز توجه بیشتری به حفظ احادیث و فتاوای صحابه مبذول داشتند و در تشریعشان، فهمشان را بر مبنای عبارت آثار بنا نهادند و آن را بر حوادثِ پیشآمده تطبیق کردند، بدون اینکه در علل احکام بحثی داشته باشند.
هرگاه فهمشان از نص به اقتضای عقل موافق نمیبود، باکی نداشتند و میگفتند: نص همینگونه است. بنابراین، به قیاس یا اجتهاد به رای جز در هنگام ضرورتهای جدی، توجه نمیکردند.
مثال: حدیث: «أن فی کل أربعین شاه شاه، وأن صدقه الفطر صاع من تمر أو شعیر، وأن من رد الشاه المصراه بعد احتلاب لبنها رد صاعا من تمر.»
فقهای عراق این احادیث و امثال آنها را در پرتو معنای معقول و مقصد شارع به بحث میگرفتند؛ یعنی بر مالک چهل گوسفند واجب است که یک گوسفند یا معادل آن را برای فقرا بدهد. کسی که صدقۀ فطر میپردازد، یک صاع خرما یا معادل آن را بپردازد. یعنی هدف شارع کمک به فقراست که اگر خود جنس یا معادل آن پرداخته شود، مقصد شارع برآورده شده است. درحالیکه فقهای مدینه به اصل حدیث عمل میکردند که باید یک صاع خرما که در حدیث آمده ،پرداخته شود و معادل آن برایشان قابل قبول نبود.
عوامل شکلگیری مدرسۀ اهل رأی در عراق
گسترش مدرسۀ اهل رای در عراق به چهار عامل برمیگردد:
۱ـ تأثیرپذیری از صحابی جلیل عبدالله بن مسعود، که از روش عمر رضیالله عنه پیروی میکرد و از فیصلهها
و اجتهادات حضرت علی رضیالله عنه در زمان خلافتش اطلاع داشت.
۲ـ حدیث در عراق نسبت به حجاز کمتر بود.
۳ـ عراق با مدنیت فارسی احتکاک و پیوند عمیق داشت؛ لذا طبیعتاً حوادث و مسایل متعددی عرض وجود
میکرد که نیاز به اعمال رای و قیاس داشت.
۴ـ عراق مسکن شیعه و خوارج و شاهد فتنههای مهیبی بود؛ برای تأیید مذاهب و افکار
سیاسی، حدیث وضع میشد. بنابراین، فقهای عراق برای عدم وقوع در احادیث موضوع، به احادیث کمتر استناد
میکردند. احادیث مورد اعتمادشان کمتر بود و شرایط سختی برای قبول حدیث داشتند. این امر آنها
را به اجتهاد بهرای در مسایلی که نص وجود نداشت، فراخواند.
عوامل شکلگیری مدرسۀ اهل حدیث در حجاز
مدینۀ منوره به عنوان دارالهجره، مهبط وحی و محل صدور قول و فعلِ پیامبر علیهالسلام، از جایگاه ویژهیی
برخوردار بود. در مدینه خلفای راشدین زیستند، مهد سنت، منبع حدیث و مسکن صحابه بود. این امور، اسبابی
میشد که اهل مدینه بیشتر بر روایت و آثار تمسک داشته باشند و مدرسهیی شکل بگیرد که از علم و فقه بزرگانی مانند عبدالله بن عمر و زید بن ثابت رضی الله عنهم سیراب میشد. ابن عمر به پیروی شدید آثار پیامبر علیهالسلام معروف بود. بعد از او سعید بن مسیب، آثار و فتاوای صحابه را جمعآوری و حفظ کرد. روی این اسباب، در مدینۀ منوره مدرسهیی شکل گرفت که بعدها به مدرسۀ اهل حدیث معروف شد.
هرگاه پیروان مدرسۀ اهل حدیث از امری پرسیده میشدند، اگر آیه یا حدیثی را در پاسخ آن موضوع میدانستند، به آن فتوا میدادند. در غیر آن توقف میکردند. تا جاییکه شعبی یکی از پیروان مدرسۀ اهل حدیث میگفت: اگر کسی چیزی از اصحاب رسولالله آورد بگیرید، و اگر کسی چیزی از رای خویش گفت، آن را دور بریزید.
Comments are closed.