نگــاهــی به ترجمه انگلیسی رباعیات خیام/ یادداشتی بر برگردانِ اشعار خیام از نجف دریابندری

گزارشگر:چهار شنبه 27 ثور 1396 - ۲۶ ثور ۱۳۹۶

بخش دوم و پایانی/

mandegar-3روایت صادق هدایت در «ترانه‌های خیام» همان است که آقای امامی ‌انتخاب کرده، ولی محمدعلی فروغی آن را به صورتی که گفتیم، آورده است. این روایت کمابیش متروک است، اما علت متروک شدنِ آن ظاهراً این بوده است که کاتبان و خواننده‌گان عامی ‌«هیچ نمانی» را به معنای «هیچ معطل نشوی» می‌گرفته‌اند، و در نتیجه بیت به نظرشان مغشوش می‌آمده، و آن را به صورتی که در ترجمۀ آقای امامی‌ آمده است، درآورده‌اند. واقعیت این است که «ماندن» به عنوان فعل متعدی و به معنای گذاشتن و به‌جا گذاشتن و رها کردن در ادبیات فارسی بسیار به‌کار رفته است و شواهدی از این کاربرد را در لغت‌نامۀ دهخدا می‌بینیم، مانند نمونه‌های زیر:
«بیازرد از بهر شاه تو را/ بماند افسر و گنج و هم گاه را» و «نه شنگل بمانم نه خاقان نه چین/ نه گردان و مردان توران‌زمین» از شاهنامۀ فردوسی، یا «تو را دربند و در زندان بماندند / مرا بیمار در گرگان بماندند» از ویس و رامین فخر گرگانی، و «دنیا را به طالبان دنیا مکانده‌ام و عقبا را به طالبان عقبا رها کرده‌ام» از تذکره‌الاولیای عطار.
کلمۀ «تا»هم در این مصرع البته به معنای زنهار و هشدار است. این کاربرد هم امروز غریب می‌نماید، ولی نمونه‌های آن در شعر فارسی فراوان است، مانند این بیت حافظ: «وقت را غنیمت دان آن‌قدر که بتوانی/ حاصل از حیات ای جان یک دم است تا دانی.»
اشکال دیگر روایت مشهور این بیت در کلمۀ «نیاز» است که چنان‌که اشاره شد، در ترجمۀ انگلیسی به معنای نذر یا مزدی که بابت دعا و تفال می‌پردازند گرفته شده است. در این روایت معلوم نمی‌شود که منظور از این «دوراهه» چیست و انسان چرا بر سر این دو راهه چیزی را نیاز می‌کند، و اگر کرد، چرا باید برای برداشتن آن برگردد. این مشکل در روایت قدیم‌تر بیت پیش نمی‌آید. معنای سادۀ بیت این است که این دنیا دوراهه‌یی است که یک راهش آز یا حرص است و راه دیگرش نیاز یا احتیاج، و انسان در این دو راه نباید چیزی از خودش به‌جا بگذارد. نباید چیزی بیاندوزد – چون غرض از اندوختنْ برداشتن است، و حال آن‌که بازگشت و برداشتی در کار نخواهد بود.
نکتۀ دیگری که این تعبیر نیاز به معنای احتیاج را تایید می‌کند این است که آز و نیاز به عنوان دو مفهوم مقابل و دو صورت از زنده‌گی در ادبیات ما بسیار به کار رفته است، مانند دو نمونۀ زیر در شاهنامه:
«چه سود بسی است این چنین آز/ که از بیش‌تر کم نگردد نیاز» و «نگر تا نگردد به گرد تو آز/ که از آورد خشم و بیم نیاز» و موارد فراوان دیگر در آثار دیگران. بنابراین طبیعی است که خیام هم این تقابل را در رباعی خود آورده باشد، به ویژه آن‌که در غیر این صورت ناچار شویم «از روی نیاز» را که قاعدتاً همان «بر اثر احتیاج» است، به معنای «به عنوان نیاز (نذر)» تعبیر کنیم.

۹٫
قومی‌ متفکرند در مذهب و دین
قومی ‌به گمان فتاده در راه یقین
می‌ترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بی‌خبران راه نه آنست و نه این

Some are preoccupied with matters of religion
And some are beset by doubt on their course of conviction
I fear the day when a divine voice may call out
You ignorant people, true course is neither of your two ways

«متفکر بودن در» چیزی به معنای تردید کردن و متحیر شدن در آن چیز است، نه به معنای فکر کردن دربارۀ آن؛ بنابراین مصرع اول این رباعی می‌گوید قومی‌ در مذهب و دین تردید دارند و قومی‌ هم به گمان خودشان در راه یقین «که همان مذهب و دین باشد» افتاده‌اند. به این ترتیب، تقابل میان تردید و یقین مقدمۀ بیت بعدی است، و در مصرع آخر همین تقابل با کلمات آن و این بیان شده است، و در واقع بدون این مقدمه بیت دوم بی‌معنی می‌شود. در ترجمۀ انگلیسی «قومی‌متفکرند در مذهب و دین» به این معنی گرفته شده است که: قومی ‌فکرشان مشغول مذهب و دین است، یا دارند درباره مسایل دینی فکر می‌کنند. مصرع دوم هم به این صورت درآمده است که قوم دیگری در راه یقین دچار تردید شده‌اند. بگذریم از این‌که به «به گمان افتادن» تا آن‌جا که نگارنده می‌داند هرگز به معنای تردید کردن نیامده است، در ترجمۀ انگلیسی اصولاً آن تقابل لازم میان تردید و یقین وجود ندارد و از بیت دوم رباعی، معنای محصلی به‌دست نمی‌آید.

۱۰٫
از من رمقی به سعی ساقی مانده است
وز صحبت خلق وفایی مانده است
از بادۀ دوشین قدحی بیش نماند
از عمر ندانم که چه باقی مانده است

A last gasp remains in me thanks to the saki s care
And infidelity is all that remains in people
A mere cup remains from last night s wine
And what remains of my life,I do not know.

در مصرع دوم منظور شاعر این است که آن‌چه از صحبت خلق برای من باقی مانده، بی‌وفایی آن‌هاست. درست است که fidelity در زبان انگلیسی به معنای وفاست و infidelity به معنای بی‌وفایی؛ ولی این دو کلمه به معنای دین و ایمان و بی‌دینی هم بسیار به کار می‌روند، و در حقیقت معنای نخستینِ آن‌ها همین است. بنابراین اگر قرینۀ روشنی خواننده را هدایت نکند، معنای مورد نظر دست‌کم مبهم خواهد بود. در ترجمۀ مترجم از آن‌چه در مردم باقی مانده است سخن می‌گوید، و حال آن‌که منظور خیام چیزی است که از صحبت مردم برای او باقی مانده است. پس معنای ظاهری ترجمۀ انگلیسی این است که بی‌ایمانی تنها چیزی است که در مردم باقی مانده است. به عبارت دیگر، شاعر از بی‌وفایی مردم شکایت می‌کند و در ترجمۀ شعر او از بی‌ایمانی آن‌ها؛ روشن است که این با مشرب خیام سازگار نیست.

۱۱٫
این قافلۀ عمر عجب می‌گذرد
دریاب دمی ‌که با طرب می‌گذرد
ساقی غمِ فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله که شب می‌گذرد

The caravan of life is fast on the march
Seize your moment of fun, for it is a carnival.
Oh saki, why worry over what our companions may do?
Set fort cups, for the night is on the march too.

بیت اول رباعی فارسی می‌گوید این قافلۀ عمر دارد به سرعت می‌گذرد، پس در این گذر آن دمی ‌را که با طرب همراه است، باید دریافت. ترجمۀ انگلیسی به این معنی است که قافلۀ عمر به سرعت می‌گذرد، پس دم را دریاب، چون که این قافله نوعی کارناوال است، یعنی با طرب می‌گذرد. لازم به گفتن نیست که این برداشت هم با مشرب شاعر بدبینی مانند خیام نمی‌سازد.

۱۲٫
صبح است دمی‌ با می‌ گلرنگ زنیم
وین شیشه نام‌وننگ بر سنگ زنیم
دست از امل دراز خود باز کشیم
در زلف دراز و دامن چنگ زنیم

Morning is here; let’s finish the wine
Let’s dash our bottle of shame against a rock
Let’s leave our far- fetched dreams behind
To finger long tresses, and the strings of the lyre

بیت اول رباعی فارسی می‌گوید: صبح است، بیایید نفسی با شراب سرخ بکشیم، یا جرعه‌یی شراب سرخ بنوشیم، و نگران نام و ننگ نباشیم. نام و ننگ طبعاً دو مفهوم مقابل اند، و نظر شاعر این است که هر دو را باید مانند شیشه بر سنگ بزنیم. ترجمۀ انگلیسیِ این بیت می‌گوید، صبح است بیایید شراب را تمام کنیم و شیشۀ ننگ خود را روی سنگ بکوبیم. منظور از «شیشۀ ننگ» روشن نیست، تعبیری که از آن بر می‌آید این است که شیشۀ خالی شرابی که خورده‌ایم مایه ننگ است و باید آن را از میان ببریم. منظور شاعر البته این نبوده است.

۱۳٫
روزی است خوش و هوا نه گرم است و نه سرد
ابر از رخ گلزار همی ‌شوید گرد
بلبل به زبان پهلوی با گل زرد
فریاد همی‌ زند که می ‌باید خورد

It s a lovely day, neither too hot nor too cold
Coulds regularly refresh the flowers in the field and the nightingale calls out in secret Pahlevi to the
Carousing time! It s carousing time!

مصرع اول بیت دوم در ترجمۀ انگلیسی می‌گوید که بلبل با زبان رمزی یا پنهانی پهلوی، خطاب به گل زرد فریاد می‌زند که می ‌باید خورد. زبان پهلوی، برخلاف زبان دری، زبان تودۀ مردم بوده است و همه آن را می‌فهمیده‌اند، چنان‌که اشعار عامیانه را غالباً «فهلویات» می‌نامیده‌اند. پس شاعر می‌گوید که بلبل به زبان رسا و روشن «فریاد همی ‌کند که می‌ باید خورد». وانگهی، اگر زبان پهلوی زبان رمزی یا پنهانی است، بلبل قاعدتاً نباید آن را فریاد کند.
۱۴٫
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین یک دم عمر غنیمت شمریم
فردا که از این دیر کهن درگذریم
با هفت‌هزارساله‌گان سر به سریم

Come my friend. Let s forget the cares of tomorrow
And instead enjoy this moment of our life
For tomorrow when we have left this ancient abode
We shall be equal to all the seven thousand year olds!

مصرع آخر ترجمۀ انگلیسی می‌گوید: ما با پیران هفت‌هزارساله برابر خواهیم بود، ولی منظور شاعر این است که ما با کسانی که هفت‌هزارسال پیش از این درگذشته‌اند برابر خواهیم بود، یعنی وقتی که مردیم فرقی نمی‌کند که تازه درگذشته باشیم یا هفت‌هزارسال پیش از این.

۱۵٫
برخیز و محور غم جهان گذران
خوش باش و دمی ‌به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران

Get up and forget the cares of the ephemeral world,
Enjoy yourself and spend your brief moment in fun,
For if the world were faithful by nature,
Your turn would not come before others.

بیت دوم روایت انگلیسی می‌گوید: اگر این جهان وفایی داشت، به تو پیش از دیگران (before others) نوبت نمی‌رسید. به عبارت دیگر، چون جهان بی‌وفاست به تو پیش از دیگران نوبت می‌دهد. واقعیت این است که نوبت ما پس از دیگران می‌رسد، و شاعر هم همین را می‌گوید: اگر جهان به دیگران وفا می‌کرد، آن‌ها زنده می‌ماندند و پس از آن‌ها نوبت زنده‌گی به تو نمی‌رسید.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.