احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:مهدی عاطف راد/ شنبه 30 ثور 1396 - ۲۹ ثور ۱۳۹۶
بخش نخست/
ارسطو با نگرش منطقی به پدیدهها، همهچیز را قانونمند و نظمپذیر میدانست. او نخستین اندیشمندی بود که کوشید قوانین و اصول آفرینش ادبی را کشف و تدوین کند، شناخت آفریدههای ادبی را به قاعده و نظم درآورد و اسلوبها و موازینی برای سنجش و داوری آنها ایجاد کند. به همین دلیل، این آموزگار نخست را به حق باید بنیانگذار و پدر شیوۀ منطقی نقد و نظریهپردازیِ ادبی دانست.
مهمترین اثر بهجا مانده از ارسطو در زمینۀ ادبیات و نقد ادبی، رسالۀ “فن شعر” است. البته ارسطو آثار دیگری نیز در زمینۀ نقد ادبی داشته که یا بهطور کلی از بین رفته و از آنها جز نامی بهجا نمانده، یا تنها بخشهای ناچیزی از آنها باقی مانده است، مانند رسالههایی”دربارۀ شاعران” و رسالهیی “دربارۀ ابداعات”.
همین رسالۀ “فن شعر” هم که از ارسطو به یادگار مانده، بنا بر بعضی قراین ناقص است و ناتمام، و به احتمال زیاد بخشهایی از آن از بین رفته است. ظاهراً مباحث اساسی این رساله یادداشتهایی بوده که ارسطو برای منظم ساختن اندیشههای خودش مینوشته و نگاه میداشته تا به موقع از آنها در یک رسالۀ جمعبندیشدۀ مدون استفاده کند. اما از آنچه بهجا مانده نیز به روشنی میتوانیم برداشت و دریافتِ ارسطو از مباحث ادبی را بفهمیم، به اندیشههای او دربارۀ نقد ادبی و ادبیات پی ببریم، و قدرت تجزیه و تحلیل منطقیِ ارسطو و مهارتِ او در ارایۀ قیاسها و استقراءهای خردمندانه را دریابیم.
رسالۀ “فن شعر” دارای بیستوشش بخش کوتاه است. چهار بخش نخستِ آن به تعریف شعر میپردازد و دربارۀ رابطه میان شعر و تقلید، منشاء و انواع شعر و انواع تقلید بحث میکند. بخش پنجم مقدمهیی است بر سه موضوع کمدی، تراژدی و حماسه. در بخشهای شش تا بیستودو به تعریف تراژدی و مشخصات آن میپردازد و مباحثی را دربارۀ اندازه و یگانهگی کردار، کردارهای ساده و پیچیده، دگرگونی و بازشناخت، اقسام بازشناخت، اجزای تراژدی، ترس و شفقت در تراژدی، اندیشه و گفتار در تراژدی، اجزای گفتار، تراژدی و عقدهگشایی، سیرت اشخاص داستان، و اوصاف گفتار شاعرانه طرح میکند. سه بخش از آخرین بخشهای رسالۀ “فن شعر” دربارۀ حماسه است، و در این سه بخش پس از بررسی ناقص و کوتاهی دربارۀ شعر حماسی، به بررسی شعر حماسی هومر، به عنوان نمونه میپردازد. در آخرین فصل رساله نیز به مقایسۀ بین تراژدی و حماسه پرداخته، با استدلالی منطقی ثابت میکند که تراژدی بر حماسه برتری دارد و از آن عالیتر است. یک فصل از رساله نیز به پاسخگویی به بعضی از اشکالات منتقدان اختصاص یافته و در آن ارسطو خطاهایی را که در فن شعر ممکن است روی دهد، بررسی و تجزیه و تحلیل کرده است.
یکی از انگیزههای اساسی ارسطو در نگارش رسالۀ “فن شعر” پاسخ دادن به ایرادها و انتقادهایی بوده که افلاطون از دیدگاه اخلاق و دانش بر شعر و ادبیات وارد کرده بود، و رد شبهات مطرح شده از طرف او بود. افلاطون شعر را از جهت اخلاقی زیانآور و ویرانگر میدانست و از دیدگاه معرفتشناسانه آن را دور از حقیقت و فاقد ارزش علمی میپنداشت. او ارزش زیباییشناسانۀ ادبیات را در نظر نمیگرفت یا ناچیز میشمرد و بهجای آن از دیدگاه ارزش اخلاقی به ادبیات نگاه می کرد.
ارسطو برای پاسخ دادن به این شبهات و انتقادات، رسالۀ “فن شعر” را به رشتۀ تحریر درآورد. از دید ارسطو، ادبیات اعم از نثر و نظم و شعر، همچون سایر هنرهای دیگر، بر مبنای دو شالودۀ اساسی بنیان گرفته است؛ یکی از این شالودهها، طبیعت تقلیدگر ذهن و روح انسان است و دیگری، نیاز طبیعیاش به توازن، هماهنگی و ریتم است.
ارسطو بر این عقیده است که انسان بهطور غریزی تقلیدگر است و از تقلید ماهرانۀ صورتها و سیرتها لذت میبرد:
«شاهد این دعوی، اموری است که در عالم واقع جریان دارد. چه موجوداتی که چشم انسان از دیدن آنها ناراحت می شود، اگر آنها را خوب تصویر نمایند، از مشاهدۀ تصویر آنها لذت حاصل میشود..»
(رسالۀ فن شعر ـ ترجمۀ دکتر عبدالحسین زرینکوب ـ بخش ۱)
همچنین ارسطو گرایش به هماهنگی و توازن را در انسان سائقهیی طبیعی و غریزی میداند و معتقد است که ترکیب این دو گرایش طبیعی، سبب پیدایش شعر و ادبیات شده است.
ارسطو بر این نظر است که تقلید انواع گوناگون دارد. از دید او، تقلید ممکن است به صورت روایت موضوع از زبان دیگری باشد، یا آنکه موضوع را از زبانِ خود گوینده و بیدخالت شخص راوی نقل کند، و یا ممکن است تمام اشخاص داستان را در حال حرکت و عمل تصویر نماید. و همین تفاوتهای موجود در انواع تقلید است که منجر به پیدایش انواع شعر شده است.
ارسطو عقیده دارد که تکامل هجوسرایی منجر به پیدایش سبک و اوزان خاصی در ادبیات شد که آن را “اوزان ایامبیک” نامیدند و تکامل بعدی آن، سبب پیدایش کمدی در ادبیات شد. و تکامل ستایشسرایی منجر به “اوزان هروییک” شد که تکامل بعدی آن، به پیدایش حماسه انجامید، و سپس شاخهیی از حماسهسرایی به گونهیی خاص رشد کرد و به پیدایش تراژدی منجر شد: «و چون تراژدی و کمدی پدید آمد، شاعران هر یک بر وفق طبع و مذاق خویش یکی از این دو شیوه را در پیش گرفتند، بعضیها بهجای آنکه شعر ایامبیک بسرایند، سرایندۀ کمدی شدند و برخی بهجای آنکه شعر هروییک بگویند، گویندۀ تراژدی گشتند.» (رسالۀ فن شعر ـ بخش۴)
ارسطو کمدی را تقلید اطوار شرمآوری میداند که موجب ریشخند و استهزاء میشود، و با وجود عیبها و زشتیهایی که در آن هست، اما از آن گزندی به کسی نمیرسد.
همچنین او تراژدی و حماسه را تقلید موزون از احوال و اطوار مردمان بزرگ و جدی میداند، با این تفاوت که حماسه بر خلاف تراژدی، همواره وزن واحدی دارد و شیوۀ بیان آن، نقل و روایت است. سپس ارسطو به تعریف تراژدی میپردازد و آن را چنین تعریف می کند: «تراژدی تقلید است از کار و کرداری شگرف و تمام، دارای درازی و اندازۀ معین، به وسیلۀ کلامی به انواع زینتها آراسته، و آن زینتها نیز هر یک به حسب اختلاف اجزای مختلف، و این تقلید به وسیلۀ کردار اشخاص تمام میگردد، نه اینکه به واسطۀ نقل و روایت انجام پذیرد و شفقت و هراس را برانگیزد تا سبب تزکیۀ نفس انسان از این عواطف و انفعالات گردد.» (رسالۀ فن شعر ـ بخش ۶)
مهمترین اجزای تراژدی از دید ارسطو، این شش جزء هستند که تراژدی از آنها ترکیب مییابد و ماهیتش توسط آنها حاصل میگردد. این اجزا عبارتاند از: افسانۀ مضمون، سیرت، گفتار، اندیشه، منظرۀ نمایش، آواز.
ارسطو مهمترین وظیفۀ تراژدی را ترکیب کردن و درهمآمیختن افعال و اعمال میداند و معتقد است که تراژدی تقلید کردار و زندهگی و نیکبختی و بدبختی است، و نیکبختی و بدبختی، هر دو از نتایج و آثار کردار و رفتار میباشند و غایت و مقصود زیستن، کیفیت عمل است نه کیفیت وجود، و بهروزی و تیرهروزی مردمان به سبب کردارها و اعمال آنهاست و برخاسته از سیرتها و خصلتهایشان.
ارسطو افسانه و مضمون داستانیِ تراژدی را بر سیرت و خصلت اشخاص نقشپرداز در تراژدی مقدم میداند و اندیشه را در مرحلۀ سوم قرار میدهد. ارسطو سیرت را چنین تعریف می کند: «سیرت آن امری است که شیوۀ رفتار، یعنی همان طریقهیی را نشان میدهد که چون برای انسان مشکلی پیش آید آن طریقه را اختیار میکند و یا از آن طریقه اجتناب مینماید و به همین سبب در سخنانی که گوینده را در آن کمترین امکان اختیار طریقه یا اجتناب از طریقهیی نیست، هیچ اثر خصلت و سیرت وجود ندارد؛ اما اندیشه در هر سخن که دلالت بر بودن یا نبودن چیزی میکند، یا به بیان فکری کلی میپردازد، وجود دارد.» (رسالۀ فن شعرـ بخش ۶)
گفتار در مرحلۀ چهارم قرار دارد و منظور از گفتار عبارت است از تبیین فکر به وسیلۀ الفاظ، و صفات و مختصات آن. پس از گفتار، آواز قرار میگیرد و در آخرین مرحله ترتیب منظرۀ نمایش، که اگرچه در عامه تاًثیر بسیار دارد، اما دورترین امور از فن شعر است و کمتر از هر جزء دیگر به صناعت شعر تعلق دارد.
به نظر ارسطو، افسانههایی که مضمون تراژدی را میسازند، برای اینکه زیبا و هنرمندانه جلوه کنند، باید از نظم و ترتیب خاصی بین اجزا برخوردار باشند و متناسب و هماهنگ باشند و دارای اندازۀ معقول و به هنجار باشند.
حد زمانی که ارسطو برای تراژدی مجاز میشمرد، به میزانی است که در طی آن رشتهیی از رویدادها که به صورت احتمالی یا ضروری در پی هم میآیند، قهرمان داستان را از شور بختی به شیرینکامی یا از بهروزی به تیرهروزی بکشاند.
از دید ارسطو، افسانه و داستان تراژدی باید از وحدت کردار برخوردار باشد و وحدت کردار به این معنا است که اعمال و رفتارهایی که قهرمان تراژدی مرتکب میشود، با یکدیگر در ارتباطی منطقی و تنگاتنگ باشند و کل واحد و منسجمی را تشکیل دهند.
ارسطو وظیفۀ تراژدینها را نه نقل درست و وفادار به واقعیت رویدادها، آنطور که در عالم واقع رخ دادهاند، بلکه روایت امور به آن شیوه که ممکن است و میتواند اتفاق بیافتد، میداند و از این نظر مقام شاعر تراژدین را بالاتر و والاتر از مقام مورخ، و شعر را فلسفیتر از تاریخ میداند، زیرا: «شعر بیشتر حکایت از امر کلی میکند، در صورتی که تاریخ از امر جزیی حکایت دارد.» (رسالۀ فن شعر ـ بخش ۹)
و بر این اساس، ارسطو به این برداشت اساسی میرسد که شاعر بیشتر باید افسانهساز باشد تا سازندۀ سخنان موزون، و جوهر ادبیات افسانهسازی و قصهپردازی است، نه سخنسرایی و نظمپردازی.
ارسطو تقلید صرف، بیتفسیر و بینتیجۀ تراژدی را از کردارهای تام کافی نمیداند.
بر انگیزش ترس و شفقت یکی از مهمترین وظایف و اهداف ادبیات از دیدگاه ارسطو است. ترس و شفقت ممکن است محصول منظرۀ نمایش باشد یا ممکن است که از ترتیب رویدادها پدید آید. به نظر ارسطو، ترس و شفقتی که از ترتیب حوادث به وجود میآید، ارزشمندتر و موثرتر است و این البته هنر بزرگی است که کار هر کسی نیست و تنها از عهدۀ شاعران بزرگ برمیآید.
ترس حاصل از تراژدی نباید دهشتناک باشد، بلکه باید شفقتانگیز و ترحمآفرین باشد و اگر داستان تراژدی بر اساس رخ دادن قتل و جنایتی ساخته و پرداخته شده باشد، باید شرح ماجرا ایجاد ترسی همراه با شفقت کند. به عنوان مثال:
«برادر برادری را یا پسر پدر را به هلاکت میرساند یا مادر فرزند را یا فرزند مادر را هلاک میکند یا هر یک از اینها نسبت به دیگر کس در صدد ارتکاب جنایتی دیگر از اینگونه برمیآید و البته اینگونه موارد است که شاعر آنها را برای موضوع تراژدی باید بجوید و برگزیند.» (رسالۀ فن شعر ـ بخش ۱۴)
کردارهای تراژیک معمولاً ناروا و ناعادلانه و زشت هستند. این گونه کردارها ممکن است آگاهانه، ارادی و تعمدی باشد، یا نادانسته و ناخواسته و غیر تعمدی. و بهترین نوع کردار تراژیک آن است که: «شخص نادانسته مرتکب عملی شود، و بعد از ارتکابش بر آن خطای خویش واقف گردد.» (رسالۀ فن شعر ـ بخش ۱۴)
از نظر ارسطو کردارهای تراژیک کردارهایی هستند که تغییر و تحول سرنوشت قهرمان در آن به وسیلۀ “دگرگونی و بازشناخت” انجام پذیرد و همچنین لازم است که چنین تحولی از اصل و بنیان خود افسانه پدید بیاید، به گونهیی که یا به حکم ضرورت یا به حکم احتمال نتیجۀ منطقی وقایع قبلی باشد، نه اینکه تنها به دنبال رویدادهای دیگر و بدون ارتباط تنگاتنگ و ارگانیک با رویدادهای پیشین رخ دهد.
ارسطو دگرگونی را عبارت میداند از تبدل و تحول وضع فعلی به ضد آن، و بر این نظر است که این دگرگونی باید به حکم ضرورت و یا بر حسب احتمال پیش آید. او برای بازشناخت انواع گوناگونی قایل میشود و آن را به چند دسته تقسیم میکند: بازشناخت به وسیلۀ نشانههای مریی موروثی یا اکتسابی.
بازشناختهایی که مطابق سلیقه و ذوق شاعر ابداع شده باشند و نه موافق آنچه در اصل وقایع داستان بوده است .
بازشناختی که با یاد آوری حاصل میشود، یعنی دیدن چیزی یک حس پیشین و فراموش شده را به یاد میآورد .
بازشناختی که از روی قیاس حاصل میشود.
بازشناختی که مبنای آن اعتماد شاعر بر قیاسی کاذب است که گمان میکند برای خواننده یا بیننده پیش میآید.
از میان این بازشناختها، نوع اول و دوم را ارسطو فاقد ارزش هنری و ضعیف میداند. اما افسانه به جز دگرگونی و بازشناخت، جزوِ مهم دیگری هم دارد که ارسطو آن را “واقعۀ دردانگیز” مینامد و چنین تعریفش میکند:
«واقعۀ دردانگیز کرداری است که سبب هلاکت یا موجب رنج میگردد. مانند مرگ در صحنۀ نمایش، شکنجه، جراحات و نظایر آن.» (رسالۀ فن شعر ـ بخش ۱۱)
Comments are closed.