احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمد محق/ شنبه 13 جوزا 1396 - ۱۲ جوزا ۱۳۹۶
هیچکس از مادر با روحیۀ خشونت و با ذهنیت انتحاری به دنیا نمیآید. کسی که آماده میشود از جانش دست بکشد و همزمان جان صدها انسان دیگر را هم بگیرد، بیآنکه از تصور چنان مصیبتی بر دیگران تردیدی در او پیدا شود، او دورۀ گذار پرسشبرانگیزی را از سر گذرانده است. این دورۀ گذار از کجا شروع میشود و چگونه به پیش میرود؟
ذهنیت انتحاری، جانمایهاش نفرت است. نفرت از چه زمانی و چگونه در وجود او کاشته میشود؟ بذر نفرت به روزهای بسیار نخست بر میگردد، نه به روزهای بسیار پسینی که عضویت یک گروه افراطی را پیدا کرده است. روزهای نخستین آن روزهایی هستند که خشتبنای آگاهی او نسبت به انسانهای دیگر نهاده میشود، در خانه، مکتب، مسجد یا اجتماع. وقتی که او به جای خوشبینی نسبت به عموم انسانها و معذور شمردن خطاکاران، از آغاز به وجود دو نوع آدمی باور پیدا میکند، یکی آدمهای بد و بدکار و دیگری آدم نیک و نیکوکار. در این تقسیمبندی، آدم بد کسی است که کافر است و یا مومن معصیتکار و آدم نیک تنها کسی است که مومنی است صالح و اهل طاعت. دو گانه مسلمان/کافر و دو گانه صالح/فاسق که یکی سزاوار کینه و نفرت و دیگری سزاوار خوبی و محبت است، پایۀ شکلگیری آگاهی اولیۀ کودک و نوجوان نسبت به انسانهای دیگر است.
این آگاهی اولیه در آن سنین بخشی از ضمیر ناخودآگاه او میشود و در برداشتهای بعدیاش از جامعه و از جهان تأثیر مستقیم میگذارد. اگر در دوران شروع به آموزش رسمی در مکتب یا مدرسه، تاریخ به مثابۀ میدان تقابل آدمهای مومن و کافر برایش نشان داده شود، ضمیر خودآگاه و ضمیر ناخودآگاهش هردو بر پایۀ نفرت استوار میشوند. هنگامی که وارد سنین نوجوانی میشود و میخواهد شخصیت مستقل خود را پیدا کند، اگر در معرض تبلیغاتی قرار بگیرد که مایۀ اصلی آن را تقسیم جهان به دو اردوگاه خیر و شر تشکیل میدهد و به این تبلیغات باور کند، او به صوت بالقوه یک آدم انتحاری است.
آنچه میتواند این قوه را به فعلیت آورد و او را رهسپار میدان عملیات سازد، قرار گرفتن در معرض تبلیغات جماعتی است که برای آن چارچوبهای نظری، مصادیق عملی و عینی نشان بدهد و او را قانع سازد که این جامعه، این حکومت، این حزب و یا این طیف از آدمها، مصداق همان کافر یا فاجر و فاسق هستند و چون این چنین هستند؛ مستحق کشتن و نابودیاند. برای آنکه احساسات او به قوت برانگیخته شود؛ کافی است چند کلیپ تصویری از مسلمانان میانمار یا فلسطین به او نشان داده شود، بهویژه تصاویری که در آن، تعرض به زنان مسلمان حکایت شده باشد، حتا اگر بخشهایی از تصاویر و یا همۀ تصاویر ساختهگی باشد. همچنان چند کلیپ صوتی آتشین از چند سخنران عرب یا عجم که جوامع امروز را منحرف از اصول صحیح اسلام و همدست با کافران معرفی کند.
چون نظام تعلیمی ما از ایجاد تفکر انتقادی عاجز است و شخص را با ذهنیتی پرورش نمیدهد که توان سنجش میان راست و دروغ و میان ادعا و حقیقت را داشته باشد. او به آسانی تحت تأثیر آن تبلیغات قرار میگیرد. او در اصل به مثابۀ یک انسان، میخواهد زندهگی خوبی داشته باشد و عنصری مفید و نیکوکار باشد، اما به دلیل آن ذهنیتی که از خردسالی در او شکل گرفته و در مراحل بعدی غلیظتر شده است؛ فکر میکند عنصر صالح بودن راهش این است که بدان و بدکاران را از بین ببرد. او خود قربانی فرهنگ غلط و تربیت نادرست شده و زندهگیاش را برباد میدهد و با آن، زندهگی دهها و صدها انسان دیگر را.
اگر روند آگاهی به کودکان و نوجوانان بر پایۀ دوگانههای مسلمان/کافر و صالح/فاجر باشد و از همان آغاز، آگاهی با حس نفرت ضمیمه گردد؛ نتیجۀ منطقیاش رفتن به طرف انتحار است. کسی که قربانی این تربیت غلط میشود، از مریخ نیامده است؛ یک داعشی ممکن است فردا یکی از اعضای خانوادۀ من و شما باشد، مگر اینکه شیوۀ آگاهی دادن و شکل دادن به احساسات کودکان و نوجوانان ما اصلاح شود، نظام تعلیمی ما بازسازی شود و از آموزههای عارفان مسلمان در تربیت دینی بهره بگیریم. از همه مهمتر این است که ارزشهای مدارا، تساهل و تسامح، کثرتگرایی و دیگرپذیری به خطوط قرمزی تبدیل شوند که نه منابر، نه رسانهها، نه نشریات، نه مدارس، نه مکاتب و نه دانشگاهها حق تخطی از آنها را داشته باشند. باید با نفرتپراکنی به مثابۀ تهدید مستقیم به منافع ملی برخورد شود و این موضوع در دکترین امنیت ملی گنجانیده شود و بر این خطوط اجماعی ملی پدید بیاید. بدون آن، دیو انتحار دست از سر این جامعه برنخواهد داشت.
Comments are closed.