چرا بر علمای دینی باید سخت گرفت؟

گزارشگر:عبدالکبیر ستوده/ سه شنبه 16 جوزا 1396 - ۱۵ جوزا ۱۳۹۶

بعد از هر حملۀ انتحاری و انفجاری، از سوی طالبان و داعشیان و…، موجی از اعتراض‌ها و انتقادها علیه علمای دینی به راه انداخته شده و می‌شود که چرا سکوت کرده‌اند، چرا علیه تروریستان موقف‌گیری جدی نمی‌کنند و چرا علیه طالبان و داعشیان و… حرف نمی‌زنند؟ این اعتراض‌ها و انتقادها، اما به هیچ گرفته شده‌اند، یا بد فهمیده شده‌اند و یا نکوهش شده و مبالغه‌آمیز تعبیر شده‌اند. عدۀ گفتند که این اعتراض‌ها از سوی یک مشت افراد هرزه و یاوه‌گو صورت می‌پذیرد، عدۀ دیگر هم گفتند که این اعتراض‌ها و انتقادها، از سر بدخواهی و دشمنی با علمای دینی و دین است، عدۀ هم تعبیرها و تحلیل‌های دیگری داشتند. عدۀ دیگر اما تأکید کردند که علمای دینی، امنیت ندارند و زنده‌گی‌شان به کُلی در خطر است و تروریستان هر زمانی که بخواهند به ساده‌گی آنان را ترور می‌کنند. حکومت هم در خصوص تأمین امنیت علمای دینی نه‌تنها که ناتوان است، بلکه اصلاً بی‌توجه است. تعداد زیادی از علمای دینی را عملاً ترور کردند و به گروگان گرفتند و… بنابراین، ما نباید بر علمای دینی سخت بگیریم و تمام سنگ بدنامی حملات تروریستی را بر سر علمای دینی بشکنیم و آنان را مسوول بدانیم.

بنده محرومیت‌ها، محدودیت‌ها و ممنوعیت‌های علمای دینی را به خوبی درک می‌کنم و این نکات را در مقاله‌یی زیر نام «عالمان دینی و اعمال عمله‌های استبداد دینی» به خوبی برشمرده و بیان کرده و از همین دریچه به دست نشر سپرده‌ام. اما در این مقاله، به نفع معترضان و منتقدان علمای دینی استدلال خواهم کرده تأکید خواهم کرد که این اعتراض‌ها و انتقادها اصلاً هوابندانه، بدخواهانه، سخت‌گیرانه و تخریب‌گرانه نیست و باید شنیده شوند و جدی گرفته شوند.

اولین نکته این است که اعتراض مردم و انتقاد مردم از علمای دینی ما، نشانۀ این است که مردم از علمای دینی خود انتظار دارند و همین انتظار داشتن، علامت این است که مردم بالای علمای دینی خود اعتماد دارند، برای آنان ارزش قایل‌اند و نقش آنان را در این مورد بی‌بدیل می‌دانند. شاید چند نفر بدخواه هم باشد که از علمای دینی شکایت و بدگویی کنند، اما در کُل، مردم به علمای دینی احترام دارند و به دیدگاه‌های آنان اهمیت می‌دهند. بنابراین، در این اعتراض‌ها و انتقادها، نه بی‌احترامی است، نه بدخواهی، نه دشمنی، نه تخریب، نه توهین و…؛ تنها حرف مردم این است که “چرا عدۀ به‌نام خدا و به‌نام دین خدا مردم را سلاخی می‌کند، زنده‌گی‌شان را به باد می‌دهند، آبروی‌شان را به زمین می‌زنند و دارایی‌ها مادی و معنوی‌شان را به تاراج می‌برند، اما علمای دینی ما که هم خداشناسی‌شان و هم دین‌شناسی‌شان از این تروریستان بهتر است، سکوت کرده‌اند و نظاره‌گرِ استبداد دینی‌اند؟ مگر نکند که خداوند همان باشد که طالب و داعش می‌شناست و می‌گوید و دین اسلام همان باشد که طالب و داعش می‌فهمد و به آن عمل می‌کند؟!

نکتۀ دیگر این است که گروهای تروریستی، به‌نام خدا و از آدرس دین خدا دست به چنین کارهای می‌زنند و اعمال خود را مشروعیت دینی می‌دهند. همین نکته، عموم مردم را محق می‌سازد که از علمای دینی خود انتظار موقف‌گیری واضع و صریح داشته باشند و در صورت برآورده نشدن انتظارات‌شان، بر علیه علمای دینی اعتراض و انتقاد کنند. چرا مردم ما از علمای دینی خود نمی‌خواهند که علیه قاچاق‌بران انسان، قاچاق‌بران سلاح، قاچاق‌بران مواد مخدر، اختطاف گران، راهزنان، و… موضع‌گیری کنند؟ چرا مردم ما در این موارد بر علمای دینی نمی‌شورند و اعتراض نمی‌کنند؟ دلیلش این است که هم مردم و هم مرتکبان این جرایم می‌دانند که اعمال‌شان جرم است و دارند کار بدی می‌کنند. اما طالبان و داعشیان می‌گویند که جهاد می‌کنند، اعمال‌شان مشروع است، کار بدی نمی‌کنند و برای این کارهای‌شان دلیل دینی هم می‌آورند و به قرآن کریم و احادیث پیامبر استناد می‌کنند. این‌جا بیشتر از همه از علمای دینی انتظار می‌رود که فعالانه وارد میدان شوند و دیدگاه دین مقدس اسلام را بازگو کنند تا مردم بدانند حقیقت چیست و خدا با کیست؟. دقیقاً همین نکته است که مردم را در برابر سکوت علمای دینی در این مورد خشمگین می‌سازد و به اعتراض وامی‌دارد. علمای دینی ما دربارۀ «نظریۀ تکامل داروین» دیدگاه اسلام را بیان می‌کنند، اما دربارۀ قتل بی‌رویۀ انسان‌های دوروبر خود سکوت می‌کند؟ آیا این خشم‌آور نیست؟

بحث دیگر این است که در این کشورِ ماتم‌زده، امنیت هیچ‌کسی تأمین نیست. نه عالمان دینی ما امنیت دارند، نه معلمان مکاتب، نه استادان دانشگاه‌ها، نه اندیشمندان، نه روشن‌فکران، نه اهل مطبوعات، نه اهل رسانه‌ها، نه فعالان جامعۀ مدنی و نه هیچ‌کس دیگری. حکومت هم امنیت هیچ کسی را به صورت درست تأمین نکرده است. اگر همه مثل علمای دینی ما به خاطر امنیت خودشان سکوت کنند، چه کسی علیه قرائت ذلیلانه و اعمال ظالمانۀ طالبان و داعشیان و… قلم بزند و قدم بر دارد؟ آیا این علمای دینی ما به اندازۀ یک دهقان و یک دست‌فروش و یک بیوه‌زن، همت و شجاعت ندارند که حرف حق را بگویند و بر بیدادگری‌های یک مشت جنایتکار بشورند؟

گیریم که علمای دینی ما به خاطر حفظ جان خود سکوت و محافظه‌کاری کنند، آیا مردم ما حق ندارند از خود بپرسند که اگر علمای دینی ما به خاطر جان و امنیت خود در همین یک مورد محافظه‌کاری می‌کنند، چه دلیلی وجود دارد که در تمام مباحث دینی این محافظ‌کاری و مصلحت‌اندیشی و نفع‌پرستی را نداشته باشد؟ مگر نه این است که اگر کسی بتواند به خاطر حفظ جان خود در یک مورد حقیقت را کتمان کند و حق را نگوید، این شخص می‌تواند به خاطر منافع خود، بالای حقایق زیادی پای بگذارد؟ اگر این‌طور باشد، پس مردم ما به کدام عالم دینی اعتماد کند و مطمین باشند که این عالم دینی حق را می‌گوید و محافظه‌کاری و منافع‌پرستی نکرده است؟ در آخر، آیا نگفتن حقیقت اعتبار علمای دینی ما را بیشتر از بین می‌برد یا اعتراض و انتقاد به حق مردم از سکوت آنان؟

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.