احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:شنبه 27 جوزا 1396 - ۲۶ جوزا ۱۳۹۶
بخش سیودوم/
سودجویی
در جنگهای کابل، سالهای ۱۳۷۱ – ۱۳۷۴ خورشیدی، رادیو تلویزیون دولتیِ افغانستان، برق نداشت و برای فعال ساختنِ دستگاههای فرستندۀ پلچرخی تیل خریداری میشد.
تیلِ این دستگاهها را امنیت ملی تأمین میکرد؛ اما چون نظارت و بازپرسی وجود نداشت، اکثر مواد تهیهشده به سرقت میرفت. یکروز که برای پُر کردن ذخیرههای دستگاهِ پلچرخی به آن محل رفته بودم، متوجه شدم که تیلهای زیادی که آورده میشود، در ذخیرهگاه بزرگِ تیل، اصلاً قابل رؤیت نیست. یکتن از کارمندانِ این دستگاه به من گفت: هر روز اکمالات میشود، اما کنترل نیست. همهروزه تیل توسط مسوولین، از ذخیرهها کشیده شده و در بازار فروخته میشود.
بزکشی
سال ۱۳۷۴ خورشیدی، کارمند ارزیابی و نشر تلویزیون دولتی بودم و بعد از چاشت میخواستم برای اجرای وظیفۀ شبانه طرفِ تلویزیون بروم. با موترهای شهری روانۀ تلویزیون شدم که گلبدین حکمتیار راکتهای خود را به کابل حواله کرد. یکی از این راکتها به شهر، در منطقۀ مارکیت (کارته آریانا) اصابت کرد و شماری را کشته و زخمی ساخت.
من فاصلۀ کمی با این حادثه داشتم. زمانی که نزدیک واقعه رسیدم، مردم کشتهها و زخمیها را انتقال میدادند.
با غم و اندوه از آنجا گذشتم و به تلویزیون دولتی رسیدم. نشرات را مطابقِ جدول داده شده از طرف مدیریت آماده کردم.
تلویزیون دولتی ساعت ۶ آغاز میشد و ساعتِ ۱۱ شب ختم میشد. نشرات را با تقبیح و زشت خواندنِ اعمال گلبدین شروع کردم. هنوز ساعتی نگذشته بود که جلال محمودی مدیر ترانسپورتِ آن زمان، کستی را آورد و گفت: این فلم بزکشی فهیمخان است که در نشراتِ امشب باید نشر شود.
گفتم: خوب است، بگذار نشرش میکنم.
خبرهای ساعت ۷ شب نشر شد و یک آهنگ میهنی، و به تعقیبِ آن نیز تبصرهیی از آژانس باختر به نشر گذاشته شد. بعد از ساعت ۷ شب، بهترین وقت نشرات تلویزیون دولتی بود، زیرا در بین دو خبر فارسی و پشتو قرار داشت و از بینندههای زیادی برخوردار بود.
هنوز دقایقی نگذشته بود که به تلیفون نشرات زنگ آمد و کارمندان تخنیکی گفتند که خودت را کسی کار دارد.
پشت تلیفون رفتم، صدای جلال محمودی (جنرال جلال) بود که میگفت: “بیگانه صاحب چرا بزکشی فهیمخان را نشر نکردی؟ فهیمخان منتظر است!”
آن زمان جنرال فهیم قسیم، رییس عمومی امنیت ملی افغانستان بود.
در جوابِ محمودی گفتم: «بهخدا شرم است، امروز دهها راکت به شهر کابل اصابت کرد و هنوز مردم جنازههای خود را دفن نکردهاند، ما چگونه وجدان داریم که در این روز ماتم، خوشی و بزکشی کنیم؟»
جلال چیزی نگفت و تلیفون را گذاشت.
ساعت ۸:۴۵ شب بود. تازه فلمی را به نشر گذاشتم که شمسالحق آریانفر که آنزمان رییس عمومی رادیو تلویزیون بود، به دهلیز آمد و مرا خواست و بعد از سلاموعلیک به من گفت: خوب است در نشر بلد شدی و حالا تنها نشرات میکنی.
بعد از لحظاتی سکوت، ادامه داد: از ریاست امنیت شکایت شده که کدام برنامۀ مهم را نشر نکردهای. گفتم: بلی، بزکشی فهیمخان را نشر نکردم.
دوباره خطاب به آریانفر گفتم: «رییس صاحب خودت فکر کن؛ امروز دهها خانواده بر اثر اصابت راکتهای گلبدین، تکهتکه شدند و هنوز خانوادهها جسد بستهگانِ خود را نیافتهاند، شرم نیست که ما بزکشی را نشر کنیم؟… بهخدا مردم لعنتمان میکنند!»
رییس عمومی رادیو تلویزون آقای آریانفر، در مقابل این سخنان واکنشی نشان نداد و گفت: حال زمان نشرش هم تیر شده است.
Comments are closed.