احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





در کتمان آفتاب/ نقدگونه‌یی بر تاریخ معاصر افغانستان، اثر ابراهیم عطایی

گزارشگر:عبدالحفیظ منصور/ سه شنبه 27 سرطان 1396 - ۲۶ سرطان ۱۳۹۶

بخش دوم و پایانی/

mandegar-3ص ۴۶۸: «… حضرت در مسجد پل خشتی خطبه می‌خواند- در خارج مسجد در روی سرک لباس‌های مردم از تنِ آنان کشیده می‌شد.»
نقد: وقتی وجدان از فعالیت بیفتد، هر چیز را می‌توان گفت.
ص ۴۶۹: «… در مورد اعضای کابینه دولت موقت به ریاست حضرت صبغت‌الله مجددی آمده است: حکم‌بیگ وزیر شهرسازی، سید سلیمان گیلانی وزیر خارجه و مولوی عبدالکریم وزیر شاروالی.»
نقد: عبدالحفیظ بیگ وزیر شهرسازی، سید سلمان گیلانی وزیر خارجه و فضل‌کریم ایماق شهردار کابل نه وزیر شاروالی!
ص ۴۶۹: «… کابینۀ حضرت چنان وسیع بود که در تاریخ گذشته مانند آن را ندیده بود.»
نقد: این کابینه ۱۷ وزیر داشت که از نگاه وسعت بی‌مانند خوانده شده، اما کابینه دوره نجیب به صدارت خالقیار ۲۸ وزیر و معاون صدراعظم داشت که با سه وزیرمشاور به ۳۱ تن می‌رسید.
ص ۴۷۱: «… شهباز احمدزی وزیر تجارت و یحیی نوروز وزیر امنیت که وزارت‌های آن‌ها در منطقه تحت نفوذ هزاره‌ها بود …»
نقد: وزارت امنیت در مقابل وزارت خارجه قرار دارد، این منطقه زیر نفوذ حزب وحدت قرار نداشت.
ص ۴۷۲: «… در کودتای هماهنگی، مسعود به کوه تلویزیون بالا شده، کابل را هدف توپ و راکت قرار داد.»
نقد: آیا در برابر کودتاگران نمی‌ایستاد و با آن‌ها به مقابله نمی‌پرداخت؟
ص ۴۷۶: «… وقتی حضرت مجددی از ارگ خارج می‌شد… در دروازه ارگ دو لاری که مملو از سامان‌آلات نفیسه ارگ بود، به دستور مسعود برگردانده شد…»
نقد: واقعیت ندارد، دروغ است.
ص ۴۷۶: «… ربانی و شورای قیادی، امر تأسیس محکمه اختصاصی را صادر نمودند…»
نقد: ربانی و شورای قیادی عفو عمومی را اعلان داشتند؛ به لغو محکمۀ اختصاصی فرمان دادند و تا اخیر بدان پابند ماندند.
ص ۴۷۷: «… مجددی در سال‌های شصت از زندان آزاد شد، فوراً از وطن برآمده به امریکا و از آن‌جا به دنمارک رفت و ریاست مرکز تحقیقات اسلامی به وی سپرده شد. این یک موسسه کاملاً امریکایی بود.»
نقد: این موسسه مربوط لیبیا بود و توسط معمر اقذافی رهبری می‌شد.
ص ۴۷۸: «… مجددی به پنج زبان … چنان تکلم و نوشته می‌کند، گویا که زبان مادری وی باشد.»
نقد: این گفته، از مبالغه هم فراتر است.
ص ۴۸۰: «… شورای قیادی و ربانی از طریق رادیو گلبدین را ملحد … خواندند.»
نقد: این ادعا کاملاً بی‌اساس است. در آن زمان من رییس آژانس باختر بودم، همه اخبار دولتی را بنا بر مأموریتی که داشتم، از نظر می‌گذراندم.
ص ۴۸۰: «… جنرال دوستم رهبر جنبش شمال به سعودی و امریکا سفر نمود در آن‌جا به وی دستور داده شد تا در مقابل شورای حل و عقد ربانی از سبوتاژ خودداری کند.»
نقد: جنرال دوستم قبل از شورای حل و عقد، نه سفری به سعودی داشت و نه ملاقاتی با مقامات امریکایی انجام داده است.
ص ۴۸۱: «… در شورای حل و عقد دوکان‌داران روستایی کابل، حمالان و دست‌فروشان را جمع کرده بودند.»
نقد: این مطلب از جنسِ حرف‌های پروپاگندچیان است و جای آن در برنامه چای‌خانه تلویزیون طلوع است، نه صفحات تاریخ.
ص ۴۸۸: «… رهبران مجاهدین … در مدینۀ منوره در حرم حضرت پیامبر و سپس در مکۀ مکرمه در مقابل کعبۀ شریفه قسم خوردند تا مواد این معاهده را صادقانه عملی نمایند.
نقد: در آن سفر، من در ترکیب هیأت مجاهدین بودم، چنین کاری صورت نگرفت.
ص ۴۸۶: «… تماس‌های زیادی بین حکمتیار و دوستم و سپس بین عبدالعلی مزاری و حشمت‌الله مجددی فرزند صبغت‌الله مجددی برقرار گردید.»
نقد: حشمت‌الله مجددی برادر صبغت‌الله مجددی است، نه پسرش.
ص ۴۸۷: «… در هرات یک جلسه متشکل از افغانان خارج و داخل را ترتیب داد، تا آنان حکومت ربانی را تأیید نمایند.»
نقد: برعکس، آن جلسه به مقصد تحویل‌دهی قدرت از استاد ربانی به داکتر محمد یوسف برگزار شده بود، اما جریان مختل گردید.
ص ۴۹۱: «… مسعود هیچ‌گاه از وزارت دفاع دست نکشید.»
نقد: آقای وحیدالله سباوون چه کاره بود؟ این‌که مسعود کابل را ترک گفت و به جبل‌السراج رفت، برای چه بود؟
ص ۴۹۲: «… ربانی در تخار کانتینرها را گذاشته بر یکی نوشت وزارت معارف، در لوحۀ کانتینر دیگر نوشته بود، وزارت داخله …»
نقد: هزاران نفر دم‌ودستگاهِ استاد ربانی را در تخار دیده‌اند، دست‌کم مردم تخار شاهد اند، با این‌گونه حرف‌ها چیزی ثابت نمی‌گردد و حاصلی به‌دست نمی‌آید.
ص ۴۹۶: «… مسعود تحت نفوذ طاهر بدخشی قرار داشت… او در مفاهمه با شوروی‌ها از آنان کمک می‌گرفت و راه را باز می‌گذاشت… مسعود برعکس گلبدین، یک شخص آزاد و عیاش است. می‌گویند که وی جام سکندر را از موزیم کابل برده و در آن آب می‌نوشد.»
نقد: واقعاً در ردِ این ادعا درمانده و بیچاره شدم!
ص ۴۹۸: «…۶۰ هزار انسان در کابل گشته شد.»
نقد: من در آن سال‌ها رییس آژانس باختر بودم و هر روز گزارش‌های شهر را تهیه و به نشر می‌سپردم. این ارقام بسیار مبالغه‌آمیز و دور از واقعیت است. آقایان سناتور محمدعلم ایزدیار، سلطان‌احمد بهین مدیر در وزارت خارجه، عبدالصبور رحیل نویسنده، صدیق‌الله توحیدی عضو انجمن رسانه‌ها و عبدالخلیل مینوی رییس پیشین آژانس باختر در آن‌زمان در آژانس باختر کار می‌کردند. هر پنج تن از شخصیت‌های فاضل و آگاه اند. می‌شود از آن‌ها هم این مسأله را جویا شد.
ص ۴۹۸: «… بعد از کشته شدن رسول، برادران او هر یک جنرال ملک و غفار پهلوان به سلطه دوستم خاتمه دادند.»
نقد: غفار پهلوان از سرپل است و رسول از فاریاب، این دو هیچ پیوند نسبی با یکدیگر ندارند.
ص ۴۹۹: «… در اثر جنگ شهرهای دیگر نیز شکل مغاره‌ها را به خود گرفته‌اند که دود سیاه رنگ آن‌ها تغییر داده است.»
نقد: کدام شهر؟ در کدام شهر به جز کابل، این‌همه جنگ و آتش شده است. از این نوشته‌ها نسل‌های بعد چه‌قدر می‌توانند اغفال شوند.
ص ۵۰۰: «… هزاره‌ها بر فرق مردم میخ کوبیدند.»
نقد: برای تبلیغات دوران جنگ، شاید پخش این‌گونه مسایل خوب باشد، ولی برای درجِ آن در صفحاتِ تاریخ به سند و شاهد نیاز است، لطفاً یکی را ارایه دهید!
ص ۵۰۲: «… تمام لابراتوار اکادمی علوم به پاکستان انتقال داده شده که مسوول آن شورای نظار مسعود است.»
نقد: کدام لابراتوارها؟ در کدام دوره اکادمی صاحب این‌همه لابراتوارِ قابل انتقال بوده است؟
ص ۵۰۳: «… موزیم کابل، آرشیف ملی و گالری ملی نیز سرقت شدند.»
نقد: موزیم در اثر جنگ‌ها تخریب و غارت شد. اما آرشیف ملی و گالری ملی که نزد دولت اسلامی بود، دست نخورد و هنوز آثارش برجاست.
ص ۵۰۳: «… تفنگداران شورای نظار کتابخانه عامه را چور و آثار قیمتی آن را به پول ناچیز فروختند.»
نقد: کتابخانه عامه تا اخیر مصون ماند و ریاست آن را غلام فاروق نیلاب رحیمی به عهده داشت.
ص ۵۰۴: «طی یک راپور که از نزد غارتگران به‌جامانده بود، ۱۳ هزار عدد آثار قبل التاریخ، ۴ هزار سکه، ۸۰ مجسمه برنز و عاج ظروف چینی باستانی و ظروف بلوری که از موزیم کابل دزدیده شده بود، در آن درج بود.»
نقد: موزیم کابل به چه میزان اثر تاریخی را در خود جا داده بود که از آن‌میان این‌ها به غارت رفتند و فهرست‌شان به جاماند؟
ص ۵۰۵: «… در آرشیف ملی اسناد قیمتی وجود داشت که اعضای شورای نظار و جمعیت آن را نیز بالای تاجران پاکستانی به فروش رسانیدند.»
نقد: آرشیف ملی هیچ صدمه‌یی را متحمل نگردید، تمام اسناد آن محفوظ بود و است.
ص ۵۱۷: «… مسعود چند صد تن از تفنگ‌داران شورای نظار را به هرات فرستاد. به آنان گفته شد به هر اندازه که در راه چور نمودند، اموال آنان ذریعه طیاره از شیندند به کابل نقل داده خواهد شد.»
نقد: هرچه در افغانستان باقی مانده، به همت تفنگداران شورای نظار است؛ آن‌ها از کشور در برابر پاکستان حراست کردند، آن‌ها از مال و ناموس مردم پاسداری کردند، آن‌ها از هویت تایخی و آثار باستانی افغانستان دفاع کردند، آن‌ها اسلحه و تجهیزات‌شان را به هیچ‌کس نفروختند،… چرا برای مقابله با اجیران پاکستانی به هرات نرفته باشند؟
ص ۵۲۳: «… سه موتر (لاری) دالر و کلدار استاد ربانی را انجنیر ایوب وزیر آب و برق … بار نمود، در راه یک موتر آن را مسعود گرفت و متباقی به استاد ربانی داده شد.»
نقد: بر اساس این ادعا، مسعود و ربانی از رهگذر اقتصادی باید در وضعیت خوبی قرار می‌داشتند. می‌دانید یک لاری دلار چقدر پول است؟ و آن‌هم در آن زمان!
ص ۵۳۰: «… قتل عام دشت لیلی به‌صورت عموم جامعه را متأثر نمود.»
نقد: اما بیشتر از آن، قتل عام شهر مزارشریف، یکاولنگ، بامیان و سوختاندن کوهدامن!
ص ۵۳۸: «… مذاکرات عشق‌آباد به توافق مسعود صورت گرفت، زیرا در همان‌وقت استاد ربانی با آواز خود در رادیو گفت: در مورد مذاکرات عشق‌آباد با ما هیچ مشوره نشده است و نه از آن خبر داریم. این کار شخص مسعود است.»
نقد: در مذاکرات عشق‌آباد، آقای یونس قانونی به نماینده‌گی از دولت شرکت ورزید که در رأس آن، استاد ربانی قرار داشت و هرگونه تبصره بیرون از آن، حرفِ بی‌اساس است. آن‌چه گفته آمد، مشتی از خروار است. اگر با جزییات به این متن پرداخته شود، اثری بزرگ‌تر از خودِ کتاب به‌دست خواهد آمد. نویسنده‌گانی که چنین می‌نویسند، کارشان یا از روی جهالت است و یا از سرِ عناد و خصومت. هرچه بر سرِ خود می‌آورند، بیاورند؛ جای اندوه و افسوس این است که کسانی فریبِ القاب و عناوینِ اکادمیسین، کاندید اکادمیسین و نظایر آن را می‌خورند و به نوشته‌های آن‌ها استناد می‌جویند و بدین‌گونه هم خود را به ورطۀ خطا می‌اندازند و هم در حقِ دیگران ستم روا می‌دارند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.