احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد ذکی خاورنیا/ یک شنبه 1 اسد 1396 - ۰۱ اسد ۱۳۹۶
بخش دوم/
غنوشی از بارزترین چهرههای جنبش اسلامیِ تونس و از معروفترین اسلامگرایانِ معاصر در جهانِ عرب در دو دهۀ اخیر به حساب میآید. وی از جمله کسانی است که نامشان با عصر بیدارگریِ اسلامی در افریقا گره خورده و سهم عمدهیی در بنیانگذاری جنبش اسلامی معاصر در تونس ایفا کرده و یکی از منادیانِ برقراری وحدت در جهان اسلام میباشد. وی به اثر تجربههای علمی و عملییی که در عرصههای سیاست و اجتماع دارد، گاهی اندیشههایی را طرح میکند که برای دیگران قابل هضم نیست، به همین لحاظ مورد بیمهری جریانهای سلفی تکفیری و گروههای افراطی و برخی مذهبیون قرار میگیرد. به همین لحاظ، خواستم تا به معرفیِ وی و اندیشههای اصلاحطلبانۀ او بپردازم تا بتوانیم وی را همانگونه که هست، بشناسیم و از اندیشههای نابش برای رهایی از مشکلاتی که دامنگیر ما و جامعۀ ماست، استفاده کنیم.
شرح حال راشد غنوشی
راشد غنوشی در سال ۱۹۴۱م در الحامه شهری در ولایت قابس در جنوب شرقی تونس و در خانوادهیی مذهبی دیده به جهان گشود و در دوران کودکی زیر نظر پدرش، قرآنکریم را حفظ کرد. وی پس از گذراندن دورۀ تحصیلات ابتدایی خود در زادگاهش، راهی قابس و پس از آن عازم پایتخت شد تا تحصیلاتِ خود را در الزیتونه به پای اکمال رساند.
با به پایان رسانیدن تحصیلات مقدماتی، برای ادامۀ تحصیلات عالی به قاهره رفت و در آنجا شیفتۀ دیدگاهها و تجربۀ جمال عبدالناصر شد. یک سال و نیم در آنجا ماند و پس از آشفتهگی در روابط سیاسی مصر و تونس، قاهره را به مقصد سوریه ترک گفت و در سال ۱۹۶۸م در آن کشور نخستین مقطع تحصیلات عالی را در رشتۀ فلسفه به پایان برد. وی سپس برای ادامۀ تحصیل به دانشگاه سوربن فرانسه رفت و همزمان با ادامۀ تحصیل در فرانسه، فعالیتهای اسلامی خود را میان دانشجویان عرب و مسلمانِ آنجا شروع کرد و در همانجا با جماعت «دعوت و تبلیغ» آشنا شد.
اما به دلایل خاص خانوادهگی نتوانست دورۀ دکترایِ خود را به پایان برساند، به همین دلیل تحصیل در اروپا را رها کرد و در اواخر دهۀ ۶۰ به تونس بازگشت و به عنوان استاد فلسفه در کشور مشغول به کار شد. در کنار تدریس، وی فعالیتهای خود را اینبار در تونس و در میان دانشجویان و دانشآموزانِ مقطع متوسطه دنبال کرد و این دانشجویان و دانشآموزان بعدها هستۀ نخستین جنبش النهضۀ تونس را تشکیل دادند.
غنوشی زمانیکه به کشور خود آمد و فعالیتهای خود را شروع کرد، در قدم اول با گرایشهای سکولاریستی رژیم بورقیبه مخالفت ورزید و در خطابههای خود خواستار اجرای نمونۀ حکومت اسلامی در تونس شد.
غنوشی پس از مدتی با «عبدالفتاح مورو» و «حمیده النیفر» و «صلاحالدین جورشی» که از اسلامگرایان تونس بودند، آشنا شد که هستۀ اولیۀ «جمعیت پاسداران قرآنکریم» را تشکیل میدادند. وی پس از آشنایی با آنها، همکاری با جمعیتِ مذکور را شروع کرد.
گسترش فعالیتهای وی در «جمعیت پاسداران قرآنکریم» باعث شد که در سال ۱۹۷۰م جمع غفیری از مردم در حلقات درسی وی در مسجد «سیدی یوسف» حضور یابند. اکثر افراد شرکتکننده در این جلسات، دانشجویان جوانی بودند که در آکادمی ابنشرف در مقطع لیسانس شاگرد غنوشی بودند.
از آغاز دهۀ شصت میلادی، حکومت تونس توانست تمام وابستهگان به مدرسۀ زیتونه را به خود جذب و همراه کند؛ به همین لحاظ نسل جدید جنبش اسلامی تونس به رهبر غنوشی به شیوخ زیتونه ایراد میگرفتند و آنان را نسلی میدانستند که امانت الهیِ خود را حفظ نکرده و در مورد کشور کوتاهی کرده و آن را به سکولارها تحویل داده بودند.
تقصیر شیوخ زیتونه باعث شد تا جوانان بهخصوص آنانیکه گرد غنوشی جمع شده بودند، دیگر به مدرسۀ زیتونه به عنوان الگویی که از آن تبعیت شود، نگاه نکنند و به اندیشمندانِ دیگری مانند اقبال، مودودی، سید قطب، محمد قطب، حسن البنا، مصطفی سباعی، مالک بن نبی، و ابوالحسن ندوی، چشم بدوزند؛ زیرا هدف این جوانان، مبارزه بر ضد سکولاریسم و فساد بود که متأسفانه شیوخ زیتونه دل و گُردۀ چنین کاری را نداشتند.
غنوشی با انتشار ماهنامۀ «المعرفه» در اوایل سال ۱۹۷۰م نخستین گام برای تشکیل جنبش اسلامی تونس را برداشت و در این راه با مشکلات و ناهمواریهای زیادی دستوپنجه نرم کرد و پای او حتا به چوبۀ دار هم رسید، اما سرانجام به بیرون از کشور تبعید شد.
وی در سال ۱۹۸۰م برای نخستینبار زندان سیاسی را تجربه کرد و پس از رهایی از زندان، به کشورهای حاشیۀ خلیج فارس، ایران سودان و لبنان سفر کرد.
بازگشت او به تونس در سال ۱۹۸۱ موجب دستگیری مجددِ او به دلیل فعالیتهای اسلامی- سیاسی شد و اینبار وی به ۱۱ سال زندان محکوم شد، اما با به قدرت رسیدن بن علی در سال ۱۹۸۷م از زندان آزاد شد.
وی هنگامی که از زندان آزاد گردید، دوباره به فعالیتهای سیاسی شروع کرد و پس از شکل دادن هستۀ نخستین النهضه، روزنامهیی را تحت عنوان «الفجر» منتشر کرد که حمادی الجبالی دبیر کل کنونی جنبش، آن را اداره میکرد. اما زمانیکه جنبش وارد مبارزات انتخاباتی شد و ۱۷% آرای انتخابات پارلمانی سال ۱۹۸۹م را از آنِ خود کرد، رژیم بن علی به سرکوب و ممنوعیت فعالیتِ جنبش النهضه اقدام نمود.
این موضوع باعث شد تا در سال ۱۹۸۹م غنوشی تونس را به قصد الجزایر و در سال ۱۹۹۱م به سوی لندن ترک کند، درحالیکه دادگاه نظامی تونس، وی و دیگر رهبران حزب را در سال ۱۹۹۲م به اتهام توطیه علیه رژیم به حبس ابد محکوم کرد.
غنوشی پس از سپری کردن بیست سال مهاجرت در غرب، در سال ۲۰۱۱م پس از سرنگونی رژیم بن علی به کشورش تونس برگشت و جنبشِ وی پس از کسب مجوز فعالیت، به عنوان یک حزب وارد عرصۀ سیاسی تونس شد و در انتخابات مجلس موسسان این کشور، که در ۲۳ اکتبر برگزار شد، توانست از ۲۱۷ کرسی ۹۰ کرسی را به خود اختصاص دهد.
وی برخلاف سنت دیرینۀ سیاستمداران جهان اسلام، پس از پیروزی در انتخابات، خود و نزدیکان و همحزبانِ خود را برای احراز مناصب حکومتی معرفی نکرد و همواره این موضوع را برای مرد دومِ حزب النهضه به نام الجبالی گوشزد میکرد.
به این ترتیب، غنوشی در انتخابات مجلس مؤسسان خود را نامزد نکرد، همانگونه که اعلام کرد که برای انتخابات ریاستجمهوری نیز نامزد نخواهد شد.
در میان احزابی که احزاب سیاسیِ اسلامگرا در تونس خوانده میشوند، حزب النهضه را باید جنبشی بیمانند خواند. خود غنوشی جنبش خود را «حزب اسلامی دمکراتیک» میخواند و او خود را برخلافِ آنچه مخالفانش وی را توصیف میکنند، فردی تندرو یا مبلغ مذهبی در معنا و مفهوم قدیمیِ آن نمیداند.
غنوشی رابطۀ تنگاتنگی با جماعت اخوانالمسلمون مصر دارد و از زمانی که از تبعید بازگشته، تلاش کرده جنبش خود را به عنوان حزبی معتدل شبیه حزب عدالت و توسعۀ ترکیه معرفی کند.
او گفت که خواهان تشکیل تونسی آزاد و مستقل و شکوفاست که در آن، زن و مرد و سکولار و بنیادگرا از حقوق برابر و مساوی برخوردار باشند «چون تونس از آنِ تمام تونسیهاست». همانگونه تأکید کرد، حجاب را برای هیچیک از زنانِ تونسی اجباری نخواهد کرد.
«حمادی الجبالی»، دبیرکل حزب النهضه اعلام کرد که جنبش مقرر کرده که نیمی از کرسیهای خود در مجلس مؤسسان را به زنان فعال جنبش، چه محجبه و چه غیرمحجبه، اختصاص دهد و عملاً سعاد عبدالرحیم، به عنوان یکی از برجستهترین شخصیتهای زنِ غیرمحجبۀ تونس، توسط حزب برای احراز یکی از پستهای دولتِ جدید نامزد شد.
همچنین حزب النهضه اعلام کرد که با احزاب و جریانهای سیاسیِ دیگر همکاری خواهد داشت؛ به گونهیی که الجبالی اعلام کرد که حزب، «منصف المرزوقی» دبیرکل حزب یا «مصطفی بن جعفر» دبیرکل اتحاد دمکراتیک برای کار و آزادیها را که دو چهرۀ چپگرای میانهرو هستند، برای احراز پست ریاستجمهوری معرفی میکند.
به هر حال، غنوشی با تعقیب چنین راه و رسمی توانست محبوبیتِ زیادی میان مردم کسب کند و کشور تونس را از آفتهای زیادی که در کمینش بود، نجات دهد.
اینک پیش از وارد شدن به اصل بحث، میخواهم به بیان مراحلِ تفکرِ وی بپردازم تا خوانندهگان گرامی بتوانند بدینوسیله با اندیشههای وی خوبتر آشنا شوند.
مراحل سیر فکریِ غنوشی
به جرأت میتوان گفت که غنوشی در طرحها، اندیشهها و تأملاتش با دیگران تفاوت دارد، به گونهیی که در عقل خویش میانِ اندیشۀ انقلابییی که از مکتب اعتدال اسلامی سرچشمه میگیرد با آرامش بینظیر در تعاملش با پروندههای پیچیده، جمع میکند؛ به همین لحاظ هیچگاه از صحنۀ فکری در تمام مراحلِ آن ناپدید نشده است. وی در انقلابیگریاش متأثر از اندیشمند اسلامی ابوالاعلی مودودی و سید قطب بوده و خوانندۀ خوبِ اندیشههای مفکر جزائری مالک بن نبی نیز میباشد. با پیروی از این اندیشهها توانسته است میان اندیشۀ انقلابی و راه و رسمِ آرام عملی همگونی ایجاد کند.
غنوشی از جمله تجددگرایانِ انگشتشماری است که توانستهاند اندیشۀ اسلامی را از موضع دفاعی به موضع تعامل بکشانند. او در زندهگی علمی، فکری و عملیِ خود چهار مرحله را پشتِ سر گذاشته است، که بر اسلامگرایان و تجددطلبان لازم است آن را مورد توجه قرار داده و از آن عبرت گرفته و به کُنه اسرارِ عظمتِ این اندیشمند و تواناییهای او آگاه شوند.
مرحلۀ اول: در جستوجوی هویت و بیداری
در میانههای قرن بیستم، غنوشی خود را در دنیایی مملو از اندیشههای متضاد یافت؛ اندیشههای غربی که تمام دانشگاهها و رسانهها را از آنِ خود کرده بود و اندیشۀ ملیگراییِ عربی که پیروانِ زیادی به خود جلبوجذب نموده بود و اندیشۀ اسلامی که از زیرِ آوارها با تلاشهای شخصیِ برخی از اندیشمندان در مصر و سوریه و مغرب و هند بیرون کشیده شده بود.
در میان اینهمه اندیشۀ متراکم، غنوشی درحالیکه خود در مصر بهسر میبرد، میپرسد: «راهحل چیست و پناهگاه فکری کجاست؟» او نخست، حرکتِ خود را با ناسیونالیسم عربی شروع میکند و به این باور است که بیداری از ذاتِ عربها برمیخیزد؛ اما پس از مدتی به این حقیقت پی میبرد که راه بیداری باید از فلسفۀ وجودییی شروع شود که ناسیونالیسمِ عرب دارای آن نیست. غنوشی تنها در پی جستوجوی اندیشۀ قومی نبود، بلکه میخواست از این اندیشههای متراکم، پاسخ این پرسشها را بیابد:
«چگونه امتی میتواند هویت تاریخیِ خود را حفظ کند؟ و برای نجاتِ هویت چه باید کرد؟
راه بیداری همهگانی این امت در چیست؟ و آیا این امت میتواند دوباره به راه تمدنیِ خود برگردد؟»
این پرسشها تا همین لحظه از جمله پرسشهای محورییی است که فکر غنوشی را مشغول ساخته است؛ به همین منظور وی زمانیکه در سوریه بهسر می بُرد، به اسلام فکری و حرکتی روی آورد و با بزرگان اندیشۀ اسلامی مانند مصطفی سباعی و محمد مبارک و دیگران ملاقات کرد.
در همین لحظههای تاریخی سیر فکریاش، گمشدۀ خود را یافت، به سوی اسلام با اشتیاق و اخلاص روی آورد و به این باور شد که رهایی فکری از مصیبتهای امت، در اسلام است و راه برای احیای مجدد امت، نیاز به ایجاد شعور همهگانییی دارد که همزمان بتوان توسط آن با جمود فکری و فقهی و با استعمار و دنبالهروانش مبارزه کرد.
مرحلۀ دوم: پایهگذاری فکری
در اواخر سالهای شصت و ابتدای سالهای هفتاد قرن بیستم میلادی، پس از طی مراحل فکری مشقتباری که از تونس شروع شد و هدف از آن، دریافت پاسخ به پرسش هویت و کشمکش تمدنی بود. این سفر با رسیدن به سرزمینهای مصر و شام به پایان رسید؛ جایی که کشمکشهای فکری و تمدنی به اوج خود رسیده بود، و با تجربۀ تلخ و در عین حال سودمند سفر به فرانسه ـ کشوری که در حقیقت مرکز تمدن، رهبری و استعمار دانسته میشد ـ و برگشت دوباره به زادگاهش تونس که ظاهراً از استعمار فرانسه آزاد شده بود اما از نگاه زبانی، فکری و فرهنگی هنوز در دامنِ آن قرار داشت. در این مرحله، غنوشی با جمعی از نخبهگان دست به تأسیسِ عمل اسلامییی زد که هدف از آن اعادۀ هویت برای سرزمین زیتونه بود. بدون شک که چنین کاری، خواهان تلاشهای بزرگی است که از عهدۀ آن نهادهای جهانی میتواند برآید، اما غنوشی و همراهانِ خردمند و جوانان تونس، این مسوولیتِ بزرگ را متحمل شده و با گذشت زمان کوتاهی، توانستند اندیشۀ اسلامی را در دلهای نوجوانانی زنده کنند که غربزده شده بودند و یا در شرفِ غربزدهگی بودند. در همین مرحلۀ مهم، غنوشی کتابهای باارزشی را صادر کرد که میتوانست از هویت پاسداری کرده و موضعگیری سالمی در کشمکشهای تمدنی داشته باشد. نسل جوان این مرحله با کتابهای «طریقنا الی الحضاره» و «نحن والغرب» و کتاب مهمِ دیگری زیر نام «القدرعند ابن تیمیه» آشنا شدند.
غنوشی تنها مرد اندیشه نبوده و نیست. گرچه به کارهای فکری اولویت زایدالوصفی قایل هست و به این باور است که شروعِ درست و موفقانه آن است که از عالم افکار و اندیشهها سرچشمه بگیرد؛ اما وی مردِ عمل و حرکت و پلانگذاری نیز بود و هست، به گونهیی که با رفیقان فکریِ خود به تأسیس جماعت میانهرو اسلامی زیر نام «الاتجاه الاسلامی» دست زد که هدف از تأسیس آن، احیای مجدد اسلام در دل شهروندانِ تونسی مسلمانی بود که سالها زیر فشارِ غربیسازی هولناکی قرار گرفته بودند.
Comments are closed.