میرزا اولنگ؛ از فاجعه‌یی که جلوگیری نشد!

گزارشگر:احمدعمران - ۲۱ اسد ۱۳۹۶

آنچه که در میرزا اولنگ اتفاق افتاده، بدون تردید فاجعۀ بشری است. طالبان و داعش به صورت هماهنگ در این منطقه از افغانستان جنایاتی را مرتکب شدند، که تنها نمونه آن را در اشویتس و جزایر کولاگ می توان دید. گزارش های منتشر شده از میرزا اولنگ نشان می دهند که گروه های تمامیت خواه mandegar-3و تکفیری هیچ اصلی را به عنوان انسانیت به رسمیت نمی شناسند. اطلاعات اولیه نشان می دهند که دولت اگر تلاش می کرد و مساله را جدی می گرفت، فاجعه میرزا اولنگ اتفاق نمی افتاد، همان طور که اگر چنین ارادۀ در مورد تیوره و یا هرنقطه دیگر افغانستان وجود می داشت. میرزا اولنگ نشان داد که به همان میزان طالبان و داعش افرادی در نهاد های امنیتی نیز مقصر وضعیت اند. طالبان و داعش اگر به صورت سیستماتیک دست به جنایت زده اند، ولی عده یی دیگر در دستگاه های امنیتی کشور در بلند ترین سطح به دلایل نامعلوم از چنین رویدادی جلوگیری نکرده اند. گفته می شود که از روزها قبل از وقوع فاجعه، هشدارهای لازم در مورد آن چه که اتفاق خواهد افتاد، داده شده بود. مسوولان سرپل ادعا می کنند که جدیت مساله را به نهاد های امنیتی و شورای امنیت ملی خبر داده بودند ولی این که چه دلایلی برای دست کم گرفتن این هشدارها وجود داشته هنوز توضیحی وجود ندارد. رییس جمهوری پس از آن که فاجعه میرزا اولنگ اتفاق افتاد، اعلام کرد که انتقام آن را می گیرد ولی حتا همین موضوع در حد شعار باقی مانده است. وقتی مسوولان امنیتی از ورود به میرزا اولنگ خبر می دادند، گزارشگران رسانه ها روایتی متفاوت از منطقه داشتند. گفته می شود که حتا میان اعلام ورود به میرزا اولنگ تا رسیدن واقعی نیروهای امنیتی به منطقه کم از کم ۲۴ ساعت تفاوت وجود داشته است. آیا آن گونه که برخی ها ادعا می کنند، در به وجود آمدن فاجعۀ میرزا اولنگ قصد سیاسی وجود داشته است؟ هنوز نمی توان در این مورد با قاطعیت سخن گفت ولی بدون شک نشانه های وجود دارند که راه به چنین تحلیلی می برند. عده یی از تحلیل گران باور دارند، ارگ ریاست جمهوری با وجود اطلاع کافی از وضعیت وخیم سرپل و منطقه هزاره نشین میرزا اولنگ در این ولایت، برای وارد کردن فشار بر مخالفان سیاسی خود، اجازه داد که نیروهای داعش و طالبان به ساده گی وارد منطقه شوند و دست به وحشیانه ترین جنایات بزنند. اگر این حدس گمان ها صحت داشته باشند، معادلات زیادی در کشور دچار دگرگونی می شوند. دیگر نمی توان نسبت به اقدام های دولت که می تواند از شهروندان کشور حفاظت کند، مطمین بود. دیگر نمی توان از جلوگیری از رخ داد های مشابه سخن گفت. دیگر نمی توان نسبت به عملکرد غیرجانبدارانه نهاد های امنیتی ابراز شک نکرد. در این که نیروهای امنیتی کشور برای دفاع از کشور آماده اند، هیچ جای شک و نگرانی وجود ندارد ولی آیا به همان میزانی که آن ها اراده برای مبارزه با دشمنان دارند، رهبران حکومت نیز چنین اراده یی دارند؟ این جاست که باید نسبت به اتفاق های به وقوع پیوسته مشکوک بود و به ساده گی از کنارآن ها رد نشد. رد شدن از فاجعۀ میرزا اولنگ به معنای وقوع دوباره آن است، به معنای آن است که به صورت تعمدی بگذاریم این فاجعه در منطقه دیگر از افغانستان تکرار شود. وقتی در سرآغاز این نوشته فاجعه میرزا اولنگ با اشویتس در آلمان نازی و جزایر کولاگ در شوروی سابق مقایسه شد، دلیل روشن آن این بود که نسل کشی مشهود در میرزاولنگ این شباهت را آشکار می سازد. در میرزا اولنگ نیز چونان زندان اشویتس و اردوگاه موسوم به جزایر کولاگ نسل کشی واقعی صورت پذیرفت. آن هم در عصری که جهان تلاش می کرد که از هر گونه راسیسم و نژاد پرستی خود را برهاند.  نوع و ابعاد جنایتی که در میرزا اولنگ اتفاق افتاده شاید به اندازه اشویتس و جزایرکولاگ نباشد ولی بدون شک از بعد اخلاقی به همان اندازه جنایتی ضد بشری است. آنانی که میرزا اولنگ را به سوگ نشاندند زیرهیچ ایدیولوژی و فکری نمی توانند پنهان شوند. امروز نیز برای تبیین وضعیت و آن چه که در سرپل اتفاق افتاده، نیاز به دیدگاه های هانا آرنت در کتاب ابتذال شر داریم. جنایاتی از این دست حتا نمی توانند به صورت فردی مسوولیت آور نباشند. نمی توان مدعی شد که به دلیل یک امر ناشناخته بزرگ و یا به دستور فرماندهان و رهبران در جنایتی به این هولناکی شریک ورزیده ایم. فرد فرد آنانی که فاجعه میرزا اولنگ را رقم زده اند مسوولیت این جنایت بزرگ را به عهده دارند. فرد فرد آنانی که به دلایل سیاسی از وقوع این فاجعه جلوگیری نکرده اند، مسوول این فاجعه انسانی شناخته می شوند. میرزا اولنگ فریاد مظلومیت در زمانۀ است که از حقوق بشر سخن گفته می شود. میرزا اولنگ در کشوری و شرایطی اتفاق می افتد که از شانزده سال به این سو، جامعه جهانی برای تحقق ارزش های حقوق بشری و مردم سالارانه سالانه میلیارد ها دالر را هزینه کرده است. داعش و طالبان در برابر چشمان بشریت جنایاتی از نوع اشویتس و جزایر کولاگ را مرتکب می شوند. چگونه این جنایات دیده نمی شوند و هیچ واکنشی در خوربر نمی انگیزند؟ رییس جمهوری فقط پس از وقوع جنایات هولناک طالبان و داعش فقط به جمله مندرس و فاقد مفهومی چون” انتقام می گیریم” پناه می برد و ناتو نسبت به چنین حوادثی ابراز نگرانی می کند. کل آن چه که برای جلوگیری از این گونه حوادث صورت می گیرند، همین جملات کلیشه یی فاقد معناست. رییس جمهوری برای شانه خالی کردن از بارمسوولیت می گوید که” تاکتیک جنگ مخالفان مسلح تغییر کرده است و به همین دلیل آن ها موفق می شوند که جنایاتی از نوع میرزا اولنگ و یا تیوره را انجام دهند. آیا واقعا چنین است و یا رییس جمهوری توضیح دیگری برای همان جنایات همیشه گی ” برادران ناراضی” ندارد؟

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.