در مســیر پیروزی

گزارشگر:حامد علمی - ۲۵ قوس ۱۳۹۱

بخش هفتادوچهارم
بعدها افشا گردید که چهار تن دیگر در ارتباط با دست داشتن در قتل مولوی جمیل‌الرحمن از طرف مقامات سرحدی پاکستان به کمک اعضای جماعت‌الدعوت در شهرک مرزی باجور دستگیر شدند. این چهار تن عبارت بودند از: عبدالرحمن صالح از یمن، سعدالله شریف از عربستان سعودی، الیاس حیدر از عراق و عادل حسن از مصر.
داکتر حق‍‌شناس در اثر گرانسنگ خویش به کشته شدن مولوی جمیل‌الرحمن اشاره نموده گفته است که «انگیزه این قتل و آن‌هم توسط یک مرد بیگانه قطعاً روشن نشد، لیکن به اساس ارتباط و درگیری‌هایی که وی با حزب اسلامی داشت، زمزمه به راه افتاد و حزب مذکور مورد اتهام قرار گرفت.» (۴۲)
داکتر حق‌شناس، سخنرانی جانشین مولوی جمیل‌الرحمن را نقل قول کرده می‌نویسد: «مولوی جمیل‌الرحمن با قاتل سابقه آشنایی داشت و شهودی در دست نیست که ارتباط وی را با گروه مجاهدین حکمتیار به اثبات برساند. در قتل وی دست‌های داخلی و خارجی هر دو دخیل می‌باشد و دشمن در انتخاب عرب برای اجرای این کار چهار هدف داشت: یکی این‌که رسیدن تبعه خارجی به جمیل‌الرحمن آسان بود؛ دوم با انجام این کار به‌دست یک عرب، شناسایی مجرم اصلی مشکل می‌باشد؛ سوم جدا نمودن برادران عرب از جهاد افغانستان؛ و چهارم ایجاد سوءتفاهم و دشمنی با اعراب، که این خود باعث می‌شود تا کمک اعراب به جماعت‌الدعوت الی قرآن و السنت،  قطع گردد. (۴۳)
اما یکی از نویسنده‌گان متعهد به حزب اسلامی افغانستان ادعا دارد که اعراب می‌خواستند تا مولوی جمیل‌الرحمن و انجنیر گلبدین حکمتیار را یک‌جا به قتل برسانند: «زمانی که در کنر میان جماعت اهل حدیث به رهبری مولوی جمیل‌الرحمن و حزب اسلامی حکمتیار جنگ در گرفت و موجب کشته شدن جمعی از مسلمانان گردید، تنی چند از مجاهدین عرب تصمیم گرفتند تا جمیل‌الرحمن و حکمتیار را به‌صورت هم‌زمان به قتل رسانند. کسی که مامور قتل حکمتیار بود، نتوانست به وی دسترسی یابد؛ در حالی که جمیل‌الرحمن با ضرب گلوله یک مجاهد عرب در خار مرکز باجور ایجینسی کشته شد.» (۴۴)
با کشته شدن مولوی جمیل‌الرحمن، گسترش نفوذ جماعت‌الدعوت به کندی مواجه شد. اگرچه این گروه یکی از علمای برجسته به نام مولوی سمیع‌الله را به رهبری خویش انتخاب کردند، اما تا سرنگونی حکومت داکتر نجیب، این گروه نتوانست درخشش پیشینه‌اش را باز یابد.
به این ترتیب، نه تنها گروه جماعت‌الدعوت تضعیف شد؛ بلکه مجاهدین کنر نیز بعد از چند جنگ گروهی، مضمحل شدند و تا سرنگونی حکومت کابل، نتوانستند در صحنه نظامیِ افغانستان تبارز چندانی داشته باشند.

زد و خوردهای پراکنده
اگرچه واقعات تخار و کنر، زخم‌های خونین جهاد افغانستان در مقطع زمانیِ خروج نیروهای شوروی و سقوط حکومت داکتر نجیب بود؛ اما این تنها زد و خوردهای داخلی مجاهدین در آن مقطع نیست، بلکه مخاصمات گروهی در نقاط دیگر افغانستان چون قندهار، هلمند و افغانستان مرکزی نیز جریان داشت.
مخاصمات و زد و خوردهای داخلی در سایر نقاط کشور مانند تخار و کنر شدت و وخامت نداشت، اما لازم می‌بینم که در این‌جا به گونه مختصر آن‌ها را ذکر کنم…

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.