احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:روحالله بهزاد - ۲۹ اسد ۱۳۹۶
شماری از پژوهشگرانِ مسایل تاریخی میگویند، مردم افغانستان فارغ از موضوعات قومی، مذهی و زبانی، همه باهم منسجم شدند و سالروز استقلال افغانستان را رقم زدند.
آنان همچنان به این باور اند که امانالله خان تلاش کرد تا افغانستان را در عرصههای مختلف حیات از یک جامعۀ سنتی به سوی جامعۀ مدرنِ مشابه جوامع غربی متحول سازد، اما تلاش او در این عرصه نافرجام ماند.
در این میان، اما شماری از کارشناسان باور دارند که حقایق تاریخی، مبنی بر استقلال افغانستان همیشه از جانب “حاکمان قبیلهگرا و نویسندهگان وابسته به آنان، مورد دستبرد و دگرگونی قرار گرفته است”.
امین فرهنگ، پژوهشگر مسایل تاریخی در گفتوگو با روزنامۀ ماندگار میگوید: در به دست آوردن استقلال افغانستان چهار عامل عمده نقش داشته است: ایجاد زیربنای ذهنی و فکری که توسط کسانی مانند محمود طرزی مطرح شد. دوم، عامل سیاسی بود که تصویر گرفتن استقلال از سوی امانالله خان گرفته شد. عامل نظامی و خیزش ملت افغانستان دو عامل دیگری است که به باور آقای فرهنگ، نقش خیلی برجستهیی در به دست آوردن استقلال افغانستان داشت.
او در ادامۀ این گفتوگو میگوید: در به دست آمدن استقلال افغانستان عامل ملت یا مردم افغانستان خیلی برجسته است؛ زیرا مردم فارغ از موضوعات قومی، مذهی و زبانی، همه باهم منسجم شدند و این رستاخیز را به موفقیت رساندند.
این تاریخنگار در پیوند به اهمیت اصلاحاتِ امانی بر فضای سیاسی گذشته و امروز افغانستان بیان داشت: “دورۀ اصلاحات امانالله خان را می توان در سه مرحله مشاهده کرد. مرحلۀ نخست از سال ۱۹۱۹ و جلوس امانالله به عنوان شاه افغانستان تا سال ۱۹۲۴ که حاوی استقلال افغانستان، شکلگیری قانون اساسی و حدود ۵۰ نظامنامه میشد. مرحلۀ دوم، از ۱۹۲۴ تا ۱۹۲۸ بود که در اثر تحریک انگلیس پادشاه مجبور شد از یک سلسله اصلاحات حذر کند و مرحلۀ سوم، رفتن به کشورهای اروپایی و برگشت به افغانستان و انجام اقدامات عجولانهیی که قابلِقبول جامعۀ وقت افغانستان نبود و موجب فروپاشی حکومتش شد”.
آقای فرهنگ استعفای امانالله خان و عدم مبارزهاش را بزرگترین اشتباه امانالله خان میداند و تأکید میکند: استعفای امانالله سبب شد که اصلاحات دورۀ او به سرانجام نرسد.
از سویی هم، محمد اکرام اندیشمند، از تاریخنگاران دیگر کشور بر این باور است که امانالله خان تلاش کرد تا افغانستان را در عرصههای مختلف حیات از یک جامعۀ سنتی به سوی جامعۀ مدرنِ مشابه جوامع غربی متحول سازد، اما تلاش او در این عرصه نافرجام ماند.
آقای اندیشمند میافزاید: شگفتآور این است که علیرغم تفاوت زمانی ۹۸ ساله، هنوز بخش غالب جامعۀ افغانستان در عرصۀ نوگرایی و مدرنسازی در همان جایی ایستاده است که ۹۸ سال قبل ایستاده بود.
به گفتۀ او، شاه امانالله خان به ترقی و پیشرفت افغانستان علاقۀ مفرط داشت و به ویژه او میخواست این پیشرفت همراه با استقلال باشد. شاید او با اهمیتی که به استقلال سیاسی افغانستان قایل بود، این استقلال را با بهای بسیار سنگینی به دست آورد.
به باور آقای اندیشمند: به رسمیت شناخته شدنِ تسلط و تصرف انگلیسها تا مرز دیورند و چشم بستنِ امانالله خان از آنسوی مرز دیورند و از دست دادن هژده لک روپیۀ کمک سالانۀ انگلیسها برای دولت افغانستان، دو بهای سنگین بود که امانالله خان در بدل به دست آوردن استقلال سیاسی افغانستان پرداخت.
در این میان، بصیر کامجو یکی دیگر از پژوهشگران مسایل تاریخیِ کشور، دیدگاه کاملاً متفاوتی در پیوند به استقلال افغانستان دارد. او بر این باور است که “حقایق تاریخی، مبنی بر استقلال ۱۹۱۹ افغانستان همیشه از جانب حاکمان قبیلهگرا و نویسندهگان وابسته به آنان، مورد دستبرد و دگرگونی قرار گرفته است”.
آقای کامجو میافزاید: افزون بر پیامدهای ناگوار جنگ جهانی اول در اروپا و جهان، این جنگ زمینه را برای انقلاب روسیه مهیا ساخت، امری که بر آیندۀ جهان تأثیر گذاشت و از چین تا کوبا به انقلابهای سوسیالیستی دامن زد و از سویی، زمینهساز تبدیل شوروی به یک ابرقدرت جهانی شد. ابرقدرتی که یک سر جغرافیایی سیاسی آن در اروپا و سر دیگر آن در همسایهگی امریکا و سمت جنوبی آن با آسایی میانه هم سرحد بود. همین پیدایی ابرقدرت شوروی سبب شد که در سیاست استعمار کهنه و نو بریتانیا در جهان و بهویژه در هند برتانوی و افغانستان، جبراً تغییرات بس بزرگی رونما گردد.
آقای کامجو اضافه کرد: دولت بریتانیا با آموزش سیاسی و تاریخییی که از سالهای ۱۶۰۰ میلادی به بعد، از هند برتانوی و افغانستان بهدست آورده بود و بهویژه کسب تجارب تازۀ او از جنگ جهانی اول که پیامدهای آن موجب فروریختن پیدرپی دیوارهای کهنۀ استعمار، پیدایی و تقویۀ جنبشهای آزادیخواه ملی در کشورهای مختلف جهان گردیده بود، کشور بریتانیا را ناچار ساخت تا در سیاستهای منطقهیی خویش در حوزۀ مرکزی و جنوبی آسیا، تجدید نظر کند.
به عقیدۀ این تاریخنگار: “چون هند برتانوی بزرگترین منبع مالی کشور بریتانیای کبیر را تشکیل میداد و نگهداری و دفاع از جغرافیای سیاسی این کشور در برابر تهاجم احتمالی اتحاد شوروی، یکی از الویتهای سیاسی و حیاتی بریتانیا به شمار میرفت، به این اساس بود که کشور بریتانیا برای تأمین منافع ملی درازمدت خویش، هند برتانوی را نسبت به افغانستان در سایۀ رغبت سیاسی خویش آگاهانه بپذیرد. بریتانیا با این گزینش، کشور افغانستان را به صفت سپر دفاعی هند برتانوی در برابر تهاجمات دولت شوروی قرار میدهد، زیرا موقعیت جغرافیایی سیاسی افغانستان منحیث کشور حایل میان دو ابرقدرت جهانی، برای دولت بریتانیا خیلی با اهمیت و با ارزش بود”.
بصیر کامجو اظهار داشت: بناً دادن استقلال و خودمختاری از جانب انگلیسها برای دولت شاه امانالله خان، ضمن اینکه سپاهیان افغانستان در نبردهای (تل-پکتیا) و جلالآباد، شکست خورده بودند، تصادفی نبوده، بلکه یک اقدام دوراندیشانه برای تداوم بقای سیاست استعماری بریتانیا در هند برتانوی بوده است و نه داشتن اشتیاق اخلاقی به استقلال و آزادی کشوری به نام افغانستان؛ زیرا اگر بریتانیا استقلال افغانستان و خودمختاری قشری را به دولت امانالله خان بخشش نمیداد، در آن صورت هر تهاجم اتحاد شوروی به کشور افغانستان بسان مستعمرۀ انگلیس، در حقیقت اعلان جنگ شوروی، مقابل بریتانیا بود و بریتانیا با تحقق چنین راهبرد سیاسی، موفق شد که افغانستان را مانند منطقۀ حایل همچو سپر جنگی در برابر شورویها قرار دهد و خود در آرامش خاطر، مصروف دستبرد و اختلاس، چپاول و غارت دارایی مردم هندوستان گردد.
Comments are closed.