احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:سه شنبه 31 اسد 1396 - ۳۰ اسد ۱۳۹۶
چند هفته است که رسانهها از استراتژی جدیدِ امریکا در جنوب آسیا و افغانستان ـ که تصمیمگیرندۀ نهایی آن، آقای ترامپ خواهد بود ـ خبر میدهند، اما تا هنوز این استراتژی و جزییاتش بهصورتِ موثق اعلام نشده است. در آخرین مورد، رسانهها از پایان گفتوگوها و رایزنیهایِ کمپ دیوید خبر دادند و گفتند که روز دوشنبه/ ۲۱ اوت استراتژی تازۀ ایالات متحده در قبال افغانستان اعلان خواهد شد. اما اعلام این استراتژی، دوباره به شبِ ۲۱ اوت موکول شد.
مسلماً کیفیتِ این استراتژیِ جدید برای میلیونها شهروند امریکایی که پول مالیاتِ آنها هزینۀ جنگ در افغانستان را تأمین میکند، حساس و شنیدنی خواهد بود، اما برای مردم افغانستان با توجه به تجاربِ شانزدهسالۀ حضور امریکا در این کشور، استراتژی جدید چیزی در ادامۀ همان بازیها و استراتژیهایِ قبلی تلقی میشود.
شاید برخی از سیاستمداران و تحلیلگرانِ حکومتی با آبوتابِ فراوان از سرنوشتسازی این استراتژی برای افغانستان سخن بگویند، اما چرخۀ حوادث در کشور بهروشنی نشان داده که امریکا و همپیمانانِ غربیاش از یک کلاناستراتژی واحد، ثابت و لایتغیر در افغانستان تبعیت میکنند و آن همانا تعقیب و تأمین منافعِ سیاسی و اقتصادیِ جهانِ غرب است. طبیعتاً در این کلاناستراتژیِ بهشدت واقعگرایانه، مردم افغانستان و هستوبودشان زیاد محلی از اعراب ندارد.
با این حساب، باید حکومت افغانستان بدون تعارف بپذیرد که هیچ کشوری محضِ آبادی و آرامی افغانستان، خود را به زحمت نینداخته و نمیاندازد، این منافع ملی است که یک ابرقدرت را هزارانکیلومتر دورتر از مرزهایش درگیر میسازد. با قبولِ آگاهانه و ریشهدارِ این واقعیت است که حکومت میتواند با اتکا به اصل «خودیاری»، منافعِ خود را از خلالِ منافعِ قدرتهای بزرگ بیرون بکشد و نیروهایش را در مسیر اهدافِ ملی بسیج کند.
استراتژی تازۀ امریکا در قبال افغانستان هرچه باشد، متکی بر منافع ملیِ این کشور و دغدغههای بیشمارِ شهروندانش خواهد بود. امریکا چه در افغانستان بماند، چه از آن خارج شود، چه بر میزانِ هزینههایش در کشورِ ما بیفزاید و چه از آن بکاهد، در قلبِ این اقدامات فقط و فقط بیشینهسازیِ قدرت و منفعتِ این کشور نهفته است. با این حساب، ذوقزدهگی در این مورد زیاد موجه به نظر نمیرسد. بهخصوص اینکه بر اثرِ همین ذوقزدهگیهای بیجا بود که سیاستمدارانِ افغانستانی تنوانستند از حضور شانزدهسالۀ جهان در افغانستان بهرۀ لازم را ببرند.
پیشبینی شده است که استراتژی تازه، به سود طرح معاون و مشاور امنیت ملیِ امریکا طراحی شده و قرار است ایالات متحده چندهزار نیرویِ دیگر را در چهارچوب نیروهای حمایتِ قاطع به افغانستان بفرستد. نیروهای حمایت قاطع بدون آنکه مستقیماً در جنگ با گروههای مخالفِ دولت افغانستان شرکت ورزند، نیروهای دولتی را در زمینۀ تأمین تجهیزات و آموزش مهارتهای جنگی کمک میرسانند.
اگر مهمترین بخش استراتژی تازه برای افغانستان همین باشد، نهتنها هیچ هیجانی برای مردم فقیر و جنگزدۀ ما خلق نخواهد کرد که هیچ امیدوارییی نیز برای حکومت به ارمغان نخواهد آورد. مسلماً با افزایش چندهزار نیروی کمکی، هیچگاه سرنوشت جنگ و ناامنی در افغانستان دگرگون نخواهد شد. حتا اگر ایالات متحده همانند گذشته دهها هزار نیروی نظامیاش را به افغانستان گسیل کند، بازهم هیچ انقلابِ مثبتی در اوضاع کشور رونما نخواهد شد.
از آنجا که جنگ و تروریسم در افغانستان پدیدههایی چندبعدی و چندریشه هستند، استراتژی تازه برای افغانستان زمانی میتواند انقلاب و یا امیدواریِ فراوان خلق کند که ایالات متحده در آن ابعاد اقتصادی، فرهنگی، منطقهیی و فرامنطقهیی را لحاظ کرده باشد و فقط در بعد نظامیِ جنگِ افغانستان مصروف و محدود نگشته باشد.
از آنجا که به تجربه میدانیم که دیگر امریکا نه توانِ این اندازه از هزینه را در جنگ افغانستان دارد و نه علاقهاش را، به دولتِ موجود پیشنهاد میکنیم که بهجای اتکا به قدرتِ امریکا و حمایتهای بیرونی، نخست از سیاستهای قومگرایانه و تفرقهآمیز دست بشوید و در تلاش تحقق وحدت ملی به معنای واقعی برآید؛ دوم به بسیجِ منابع و ظرفیتهای داخلی چشم بدوزد و سوم با تدوین استراتژی ملیِ داخلی و خارجیِ کارا، بازیهای جهانی در محور افغانستان را نهتنها خنثا، بلکه از آنها فرصتهای استثنایی خلق کند.
Comments are closed.