احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:یک شنبه 5 سنبله 1396 - ۰۴ سنبله ۱۳۹۶
بخش ششم/
درویزه از شخص دیگری به نام عبدالله یاد میکند که از موضع هزاره بوده، به سبب جرمی که مرتکب شده بود (زنی را شنگری برده بود) بینی او را سوراخ کردند. عبدالله به کشمیر فرار کرد و از آنجا به میان مردم مندر درآمد. به گفتۀ درویزه که با او مباحثه داشته، مذهب او نیز رفض بوده است. درویزه از شخصِ دیگری به نام حسین بن پیرکی – از آهنگران دلازک در میان مردم یوسفزایی – نام میبرد که دعوای سیادت نموده، ولی در محاجه با درویزه ناتوان گشته است.
درویزه مدعی است که کسی در کشمیر رافضی بوده، در آن هنگام درویزه نیز در آنجا مشغول تحصیل بوده و حسب عادت با آن شخص مباحثه کرده، چندانکه علما و حکام را علیه او برانگیخته، تا او را زنده در گور کردند. اما روز دیگر همان شخص را در بازار دیدند! این را به استدراج و مکر تعبیر کردهاند. (ص ۲۲۰)
ملا عزیز لغمانی تحت تأثیر ملا ولی به شعوذهای جن مغرور گشته، در معرفت ذات و صفات خدا نیز دچار لغزش شده است. ملا رحمتالله دانشمند باغیان که از اتک بوده، ابتدا به ورع اشتهار یافته، سرانجام با همه در افتاده، و به قول درویزه همۀ اهل اسلام را کفر میدانسته به جز اتباع خود را. درویزه با او نیز در افتاده، تا او را به کیچ مکران فراری داده بود. ملا مصری برجی متهم بر آن است که در حواشی کتاب خود، مفتریات را ثبت میکرده. نعوذ بالله من فساده.
ملا رکنالدین که افغانان او را ملا نصرالدین مینامند، مرتبۀ غیب جن را مرتبۀ کلی و مقصود اصلی تصور میکرده، و درویزه از ایمان بردن او مأیوس بود.
ملا نور کاکیانی مغرور مرتبۀ جن است و مایل به مذهب رفض و الحاد بود و عداوت علما میورزید. سوال به الحاح مینمود. افغانان این نوع مردم را شیخ کامل میگویند نعوذ بالله من جهالته.
ملک مته خان الیاسزایی از قبیلۀ نسوزایی به طریقۀ سنت و جماعت برگشته و قبایل خویش را نیز بدین شیوه درآورده است. در زمان درویزه در قبیلۀ عایشهزایی، شخصی از اهل سنت یافت نمیشد. همینگونه در مردم بارکشاهزایی از قبیلۀ دولتزایی نیز اهل صلاح دستیاب نبوده، هکذا در قبیلۀ سدوزایی و مردم موسیخیل هیچ اهل صلاح نبوده؛ همچنان در میان سرداران مردم مهمندزایی نیز هیچ شخصی از اهل صلاح معلوم نشد، مگر علی بن ابراهیم الیاسزایی و میرویس خان.
چهار- کفرنامۀ آخوند
برخی از اصول کلی در مشرب آخوند:
• مکشوف خرد از ازل تا ابد آن است که قوام دین حضرت خیرالبشر علیه من الصلوه افضلها و من التحیات اکملها، بعلوم الشرعیه بل به انواع علوم است که تا آنان زبان دلایل عقلی و نقلی را کما حقه دریافته باشند. تا عوام انام را از ملحدان و مبتدعان روزگار خلاصی داده باشد. (ص ۳)
• محض نظر کردن در تصنیف نامعلوم عین خطا باشد.
• مصنف کشفالمحجوب یعنی علی هجویری از جملۀ عارفان نیست: درکتابی که او تصنیف کرده، اقوال ناموجه و مخالف کتب سنت و جماعه است.
• در تفسیر یعقوب چرخی سخنی از سخنان روافض یافتم. پرسیدم، کاتب آن سیّد خراسانی بود و دانستم که کار اوست. چه سید علی ترمذی گفته: عجایب دنیا از سه چیز بیرون است: سنی بودن سیّد، سخی بودن ملا، و مصلی بودن قلندر.
کفرنامه
• عقیده بر این که داوود (ع) موم را با خداع موم کرد، کفر است؛ چون پیامبر را متهم به ارتکاب گناه کبیره کرده. (ص۷۰)
• هرکه گفتن و شنیدن سرود کرد، وی قرآن را فسوس کرد و کتاب خدایتعالی فسوس گرفتن موجب عذاب است، و شادی از لهو و فسوس وصف کافر است. (و من الناس من یشتری لهو- الحدیث)
در این مضمون کتابهای ائمۀ سلف و خلف مملو اند از روایات تحریم غنا و ملاهی و رقص. پس در رسالهیی که خلاف اینها یافته شود، از آن احتراز کلی باید نمود تا ایمان را به باد ندهی.
• اهل هوا و فرقۀ عناد در این ایام شهرت تام یافته و مبادا که اصناف مردم بدیشان اقتدا کنند و به تصنیف ایشان، و به اولاد ایشان اقتدا کنند و کافر شوند نعوذ بالله من ذالک که ایشان کافر مطلق اند. (ص۱۰)
• در این روزگار تیره اکثر پیران و مریدان خود را به سبب خوض در این علم (تصوف و سلوک) بلا ادای شروط آن (مهمترین آن اجازۀ پیر کامل)، به حد کفر رسانیدهاند و عوامالناس را از راه راست محمدی بیرون برده اند. (ص ۱۷)
• اما متمردان این روزگار در میان یکدیگر مبایعت بر غرور و تضمین کنند و هر دو کافر گردند، هم پیر و هم مرید، در این باب «من آمن فقد کفر» کلامی مشهور است.
• آنکه بر سجادۀ آبا و اجداد نسباً بنشیند یا به القای شیطانی و هوای جسمانی آوازی شنود و یا خوابی بیند، خود را پیر و پیشوا گویاند، این ضال و مضل باشد. در این وادی بسیارند که به حد کفر رسیدهاند.
درویزه به سخن گفتنِ جن معتقد است ولی غیبگویی را کفر میداند (ص ۳۰)؛ «زیرا که اعتقاد علم غیب مر غیر خدای را کفر باشد».
با این حال، درویزه به فرزند شیخ شرفالدین پانی پتی، کراماتِ اثر نکردن تیغ نسبت میدهد، و آن جای زخم تیغها را در دست پدرش میبیند، درحالیکه شیخ در خانه بوده، «چون این را اظهار کرد، از آن حال پشیمان شد، آب طهارت طلبیده و وضوی جدید ساخته، بعد از ادای دوگانه، سر بر زمین نهاد و رحلت نمود تا شهرت من در دنیا پیدا نگردد». (ص ۲۸)
اقامت علم حقیقت بیاقامت شریعت زندقه است، و اقامۀ علم شریعت بیاقامت حقیقت نفاق است.
• حکایت سپردن طفلی به کنیزکی از سوی شیخ یوسف افغانی و سوختن طفل و زیر لگد گذاشتن کنیزک و گفتن کسی که «آن را از حق انگار؛ گفت چون انگارم چون به وی سپرده بودم». نعوذ بالله من ذالک الکفر الصریح، چونکه انکار تقدیر کفر باشد. (ص ۳۶)
• اهل حلول بر انواع اند اما کفر همۀ ایشان انور و اظهر است. مگر طایفهیی که ظاهر ایشان مشتغل به شریعت باشد و باطن به ضلالت، چه کفر ایشان در لباس شریعت مستور است، هرکسی بر آن مطلع نخواهد شد و این نوع را زندیق گویند.
• آنان که گویند هیچگاه عالم ولی نشده نعوذ بالله من الکفر الصریح، بر این عقیده مغرور و از علمای روزگار و اقوال و افعال و مواعظ و نصایح ایشان منکر اند، و خود را کافر میسازند.
• چنانکه بعضی گویند خدا را دیدم، و بعضی گویند که از ائمۀ دین – بل از خلفای راشدین – در گذشتم در مرتبه؛ نعوذ بالله من الکفر الصریح، بعضی گویند از پل صراط در گذشتیم، مأمون گشتیم هکذا کفر بیحد را دین ساخته و مرتبه شناخته عوام انام را کافر میسازند. من قال انا فیالجنته فقد آمن و من آمن فقد کفر. (ص ۴۶)
• فضیلت دادن ولی را بر خلفای راشدین کفر باشد، چه فضیلت ایشان به نص ثابت شده و انکار این ترتیب کفر است. ان افضل الخلق بعد الانبیا و الرسل و الملائکه ابوبکر ثم عمر قم عثمان ثم علی رضی الله تعالی عنهم، ثم بعدا اهل البیت رسول الله، ثم الذین اشهد لهم بالجنه، ثم اهل بدر، ثم اهل الحدیبیه، ثم الصحابه ثم …
• کسانی که به ظاهرْ صلاحِ خود را و اتباعِ خود را آرایند، اما بندهگان هوا باشند و شب و روز در طلبِ دنیا گردند، و بر در اهل دنیا آمد و شد وِرد خود سازند. اگر روزی چند بیخوابی و گرسنهگی و تشنهگی کشند، مرتبۀ رابطه با جن ایشان را کشف شود، جنی گردد، تبعیت جن و اخبار اینها را جایز دانند، کافر گردند و پریخوانی کفر باشد.
• طایفهیی که آلات ملاهی و رقص و سماع را ورد و اوراد خود ساختهاند تا شهر به شهر گردند و حکام دنیا بدان صید کنند و بعضی از اینها قایل به حِل آن معمولات مزجورات باشند، اینها کافر اند. (ص۴۷)
• کسانی که بر سجادۀ جهل و ضلالت نشسته، صیت پیری و پیشواییِ خود را به اطراف عالم خواهند برسانند، مردم جماعهگرد او فرود آیند، اما نه خدا را شناخته و نه رسول خدا را و نه مسالۀ شریعت و نه ایمان و نه باور، بل پیر را مأمون از خوفِ خاتمه و ضمین خود دانند از اهوال قیامت… بدان و آگاه باش که ایشان کافر مطلق اند. (ص ۴۸)
اتباع پیران بر اقسام اند:
قسمی که به تحقیق حال ایشان رسیده و به خلوص اعتقاد ایشان معتقد گشته، کافر مطلق گشتهاند. چه گاهی او را خدا و گاهی پیغمبر و گاهی مهدی و غیر ذالک خوانند. قسمی دیگر، قیامت را قایلاند و لیکن گمان فاسد برآن بستهاند که پیر را مطلق بهشتی دانند و بیعت او را نجات از دوزخ دانند به اعتماد آنکه پیر ما مطلق بهشتی است، ما را نیز خواهد رهانید. اینها نیز کافر مطلقاند، چه زوال خوف از مومن زوال ایمان او باشد.
• آنکه هم شریعت را بهجا آورد و هم دل به سودای آنانی که طاغی و یاغیاند دارد، چه گمان برد که مگر ایشان را نجات خواهد داد. این قوم نیز اهل نار اند. (ص ۵۰)
• کسانی که اتکا بر عظام رمیم و غرور نامستقیم ورزند و آن سادات اند، که طریقۀ عمل صالح پس پشت انداخته و با اعتماد بیدلیل معتمد نسب گشته خود را ناجی دانند، بل مردم خواص و عوام عالم را ضمین گردند… در این مضمون کلمات کفر و الحاد اکثر مِن اَن یَحصی بر زبان رانند، هم خود را کافر سازند و هم معتقدان این معانی را. (ص ۵۰)
• کذب و نفاق دانستن این قول رسول که به بنیهاشم گفت: لا املک لکم من الله شیئا (یعنی قدرت ندارم از برای شما از خدای تعالی هیچ چیزی) کفر است. (ص۵۱)
• در رد البدع آورده است که بنده به گناه کردن کافر نشود، اما به خوار و سبک داشتن گناه کافر میشود. درویزه این فتوا را با استناد به قصهیی در تکریر خطای پیر روشان گفته است. آنانی که مردم را بدان عقیده خوانند که حجت ظاهر و باطن را به سوی پنج تن پاک دارید که حقْ محبت بدین جانب است؛ هذا بدعه سیئه والاصح انها کفر.
• باور به اینکه چیزی از جانب خدا آمده، حضرت رسالتپناه اهل بیت را در تحت آن درآورده و خلفای ثلاثه را در زیر آن نمانده، نعوذ بالله من ذالک، افترای محض بر خدا و رسول خدا بندند و کافر اند. (ص ۵۵)
• اگر کسی سادات را امت نداند، کافر گشته باشد. (تعداد قابل ملاحظهیی از کسانی که در تذکرهالابرار نام برده شده، یا سید اند و یا به قول درویزه دروغ میگویند.)
• بعد از خاتمالنبیین دعوای پیغمبری کفر باشد.
• کسانی که آواز دیو و پری شنوند و یا خوابی بینند، دعوایی پیری و مریدی کنند که ما مأموریم بدین کار از مِن عندالله و یا ما را پیغمبر علیهالسلام برین امر کرد… این جمله از القای نفسانی و اغوای شیطانی است که این ضعیف را کافر ساخته و سبب کفر عوامالناس گردانیده. (ص ۶۸)
• این قول مشایخ را که «من لاشیخ له فالشیطان شیخه»: کسی که پیشوا ندارد شیطان پیشوای او خواهد بود، قولِ رسول خدا دانستن، شایان کفر گرداند(ص۶۱). مقبول خلق مردود حق، مردود خلق مقبول حق میباشد. (ص ۶۸)
• فی التمهید و یقبل تو بتهم جمیعا الا الاباحیه و الغالیه و الشیعه من الروافض و القرامه و الزنادقه من الفلاسفه لا یقبل توبتهم بحال من الاحوال و یقبل بعدالتوبه به هو قبل التوبه. پس این طایفهها را پیش از توبه بکشند و بعد از توبه نیز بکشند؛ چه این نوع مردم از اعتقاد فاسد خویش نتوانند برگشتن و کفر صریح را نتوانند ماندن.(ص۷۳-۷۴)
• بدان که مذهب صوفیان و فقیهان و متابعت از آنان، یکی است و مخالفت میان ایشان نیست، هرکه مخالفت گوید افترا میکند و دین خدای را برهم میزند. (ص ۷۴)
Comments are closed.