احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:گفتوگو کننده: هارون مجیدی/ شنبه 18 سنبله 1396 - ۱۷ سنبله ۱۳۹۶
اشاره: محمد حسین سعید از نظامیانِ فرهنگی افغانستان است که از سالهای شروع جهاد همدوش دیگر مجاهدان رزمیده است. خاطرات بیشماری از شهید احمدشاه مسعود و دورۀ جهاد و مقاومت ملی مردم افغانستان دارد. بخشی از خاطراتش پیش از این از طریق روزنامۀ ماندگار و شبکههای اجتماعی به نشر رسیده است. برای دانستن فعالیتهایش در جبهۀ مقاومت و خاطراتش، پرسوشنیدی انجام دادهایم که میخوانید.
*در آغاز گفتوگو اگر از زندهگی خودتان بگویید، در کجا و چه زمانی به دنیا آمدید و در چه رشتهیی درس خوانده اید؟
نامم محمد حسین و نام خانوادهگیام سعید است. در سال ۱۳۴۳ در بازارک پنجشیر به دنیا آمدم. تا صنف دهم در لیسۀ بازارک درس خواندم و پنج ماه پس از تجاوز شوروى در سال ١٣۵٩ به جبهۀ پنجشیر پیوستم. شهادتنامۀ فراغت از صنف ۱۲ را از لیسۀ مجاهدیه به دست آوردم، اما اشتیاق به اکمال تحصیل همچنان در من باقی مانده بود تا اینکه در زمان حکومت مجاهدان دانشگاه کابل بازگشایی شد. شامل دانشکدۀ حقوق دانشگاه کابل گردیدم و بعد از سقوط کابل به دست طالبان، به مأموریت رسمی در تاجیکستان توظیف گردیدم. در آنجا در دانشگاه ملی دولتی تاجیکستان، تحصیلات خود را تا اخذ دیپلوم ماسترى ادامه دادم و اکنون نیز عنوانجوى (کاندیدای دکترا) در رشتۀ حقوق اکادمی علوم تاجیکستان میباشم.
*از نخستین آشنایی و دیدارتان با شهید احمدشاه مسعود بگویید و اینکه قهرمان ملی افغانستان را در نخستین دیدار چگونه یافتید؟
نخستین دیدار من با احمدشاه مسعود در تابستان سال ۱۳۵۹ خورشیدی، در پی نوشتن مقالهیی بود که برای پیام مجاهد فرستادم که در آن وقت مسوول آن انجینر اسحق بود. اگر چه آن مقاله اقبال چاپ نیافت، اما این اقبال را نصیب من کرد که آمرصاحب مرا به حضور خواست و مورد تشویق قرار داد. در نخستین دیدار او را دوست و رفیق یافتم. با وجود آنکه از من بیشتر از ده سال بزرگتر بود، نسبت به او بیشتر احساس یک دوست را داشتم، تا رابطه یک مادون با یک رییس و فرمانده را. این از صفات عجیب او بود که هر کس فکر میکرد با او رفاقت خاص دارد. این برداشت، به معنای سادهلوحى طرف مقابل نبود؛ بلکه خداوند واقعاً برای او ظرفیت بیانتهای محبت و رفاقت عطا کرده بود.
*در چه بخشهای با جبهه و شهید احمدشاه مسعود همکار بوده اید؟
چنانکه یادآور شدم، رابطۀ ما با نوشتن یک مقاله به هفتهنامۀ پیام مجاهد آغاز شد. مدتى را نزد داکتر عبدالحى الهى درس فلسفۀ اسلامى و تفسیر آیات جهاد خواندیم و در یک گروه فرهنگىِ تازه تأسیس جبهه به نام «جهاد دعوت» توظیف شدم و ضمن آن، به یک گروه تبلیغى پیوستم که در رأس آن، حاجی صدیق متایى بود و در ترکیب آن یحی مسعود برادر آمرصاحب، معینالدین سنگری، شاعر، جانگُل خان، حشم سعد و دیگران بودند. ما پنجشیر را تا شمالی با تبلیغ و دعوتِ قریهبهقریه گشتیم. سال ۱۳۶۰ خورشیدی، جبهۀ پنجشیر صاحب یک رادیو شد و من در آن رادیو گویندهگی مىکردم که برنامههای آن را بیشتر انجینر اسحق تهیه و مدیریت میکرد و در نبود او، محمدیونس قانونی که تازه از کابل آمده بود و مأمور نیازالله آمر جهاد دعوت قرارگاه دره مدتی آن را گردانندهگی کردند؛ اما سال ۱۳۶۱ خورشیدی، سال تغییر اساسی در سرنوشت من بود که سلاح به دست گرفتم و در قطعۀ ضربتی بازارک که قومندان آن محمد عظیم قیام بود، شامل شدم و در همان سال قومندان قریه خود شدم و در دفاع مسلحانه از پنجشیر در مقابل حملات قواى شوروى سهم گرفتم. در ورود شهید احمدشاه مسعود به شمال، جزء همراهان او بودم و در جنگهای آزادسازی مناطق شمالشرق کشور از زیر سلطۀ شوروی، سهم گرفتم و در آن جریان دوبار زخم برداشتم. وقتی قطعات اردوی چریکی در شمال شکل، گرفت آمر اوپراسیون قطعۀ قوماندان پناه بودم که قطعۀ مرکزی نامیده میشد. با آمدن به کابل، وقتی قوماندان پناه به حیث قومندان فرقۀ ۲ جبلالسراج تعین شد، من به جاى او قومندان قطعۀ مرکزى شدم. با باز شدن دانشگاه کابل و گذراندن امتحان ورودی کانکور به دانشکدۀ حقوق کامیاب شدم و از قوماندانی استعفا دادم .
*ویژهگیهای شهید احمدشاه مسعود از نظر شما کدامها اند؟
یکی از ویژهگیهای آمرصاحب به نظر من، ثبات او در اخلاق و اندیشه بود. با وجود آنکه قدرتمندترین فرمانده افغانستان بود، از نظر اخلاقى پاک ماند، زیرا او همواره خود را یک مبارز راه خدا و مردم میدانست، نه ارباب مردم؛ اما هنر استثنایى او در جمع مبارزان مسلمان، پُل زدن میان آرمان و واقعیت بود. این امتیازی بود که او را قهرمان ملى و شخصیت مورد احترام جهانیان ساخت. از نظر من، او یک استراتیژیست بزرگ نظامی در سطح جهان بود و یک سیاستمدار عملگرا و فرمانده کمنظیر؛ اما شاید تجربۀ او در مدیریت دولتی ناکافی بود. به فرهنگ و ادبیات علاقه و ذوق فراوان داشت و همواره مشوق اهل قلم بود. در اواخر عمر بیشتر فرصت یافت تا ادبیات و به ویژه شعر را مورد مطالعه و ارزیابى قرار دهد. این بخش استعداد او برای ما قبلاً کمتر شاخته شده بود.
*شهید احمدشاه مسعود میخواست چگونه حکومتی به در افغانستان حاکم باشد؟
حکومتی مىخواست بر پایۀ ارزشهای اسلامی و مبتنی بر آرای مردم.
*کتابهای زیادی در پیوند به زندهگی و کارنامۀ شهید احمدشاه مسعود به نشر رسیده است، به نظر شما بهترین کار کدام و از آنِ چه کسانی است؟
کتابهایی که از نظر من تاکنون گذشته اند، مهمترین آنان از حیث سندیت تاریخی کتابِ مردی استوار و امیدوار به افقهای دور، مجموعۀ مصاحبههای او است که به واسطۀ مهندس توریالی غیاثی و احمدشاه فرزان گردآوری و چاپ شد و کتابِ مسعود و جهاد نوشتۀ صالح محمد ریگستانی و نیز کتابهاى تحلیلى دیگر همانند نوشتههاى عبدالحفیظ منصور و دیگران.
*جناب سعید! در این بخش لطفاً چند خاطرۀتان از شهید احمدشاه مسعود را با خوانندهگان روزنامۀ ماندگار تقسیم کنید.
وقتی اولینبار با او دیدم، در قریه دشتک- کوه منجهور در زیر یک درخت در بالای یک گلیم کهنه با هم نشستیم که از پشم بز بافته شده بود. در آنجا تصادفاً یک زندانی فراری را دستگیر کرده بودند و نزد او آوردند. ظاهراً آن جوان متهم به جاسوسی به شورویها بود. آمرصاحب با او با ملایمت صحبت کرد و از هویت و زادگاهش پرسید و از سطح سواد و معلومات دینىاش و غیره… یکی از حاضران بیحوصله شد و پیشنهاد کرد که متهم را به دستش بسپارند تا او را پشت چهارمغز به نورستان بفرستد (کنایه از اعدام)، اما آمرصاحب با نیشخند پیشنهاد او را رد کرد و گفت: «وطندار! سرِ دست بسته، هرکس میخواهد غازی شود»، کنایه از اینکه کشتن اسیر به معنای شجاعت وجوانمردی نیست.
*چرا خاطراتتان را در کتابی چاپ نکرده اید؟
خاطرات من در زمان اتفاق افتادنشان جزء حوادث و واقعات روزمره و عادی به نظر مىآمدند و همسان و شاید تکرار خاطرات دیگران اند. به نظر من، خاطرات وقتی اهمیت پیدا میکنند که ما از آن زمان و حوادث دورتر شویم و در مقایسه به زمانِ دیگر، آن را مرور و بررسی کنیم. راستش استقبال نسلهای بعدی که شاهد آن اتفاقات نبودند، مرا به نوشتن تشویق کرد و امیدوارم با تکمیل این مجموعه، به چاپ آن توفیق بیابم.
*پیامتان برای جوانانی که در پی شناخت درست از کارنامه و فکر قهرمان ملی اند، چیست و چه راههایی برای شناخت درست از عملکرد، فکر و کارنامۀ شهید احمدشاه مسعود وجود دارد؟
پیام من به جوانان این است که جهادگران و مقاومتگران را سیا و سفید نبینند؛ به ویژه مىخواهم به اخلاصمندان آمرصاحب تذکر دهم که مسعود را نباید مانند رامبو در فلمهاى اکشن امریکایی تصور کنند که به تنهایی خود تمام دشمنان را نابود کرد؛ بلکه او جز دهها هزار جوان مبارز در افغانستان بود که زندهگی خود را وقف وجایب دینى و میهن کردند. بعضی شهید شدند و بعضی زنده ماندند، اما نه آنانی که شهید شدند معصوم بودند و نه آنانی که زنده مانده اند. همانطور که گناه امروزشان را نمیشود به خاطر جهاد دیروزشان نادیده گرفت، همچنان بیانصافی است که به خاطر خطاهای امروزشان، خدمات دیروزشان را انکار کنیم، بلکه باید با تحلیل عمیق و منصفانۀ رویدادها و شخصیتهاى دورۀ جهاد و مقاومت، ارزشهاى متعالى انسانى مانند، شجاعت، آزادهگى، اخلاص و ایثار و مبارزه به خاطر عدالت را در نسلهاى بعدى زنده سازند.
*سپاسگزارم از اینکه برای این پرسوشنید فرصت گذاشتید، بهروز باشید.
Comments are closed.