مسعود شناسی/۲۰/ قهرمان ملی در اندیشۀ شاعران

گزارشگر:هارون مجیدی/ سه شنبه 4 میزان 1396 - ۰۳ میزان ۱۳۹۶

مجموعۀ «قهرمان ملی در اندیشۀ شاعران» در سال ۱۳۸۹ خورشیدی از نشانی واحد انتشارات بنیاد شهید مسعود به چاپ رسیده است. این مجموعه که به کوشش سعید جامی تدوین شده، در دو هزار نسخه و ۱۳۵ برگ لباس چاپ به تن کرده است. مجموعۀ «قهرمان ملی در اندیشۀ شاعران» چهل و mandegar-3سه شعر که سرودهای بیش از شاعر است را در خود جا داده است.
در مقدمۀ آن آمده است که این مجموعه، اشعار شاعرانی است که رشادت‌ها و شهامت قهرمان ملی کشور را به تصویر کشیده‌اند، شاعرانی‌که هر کدام با شور و شعف زایدالوصفی قلم و اندیشه را یک‌جا ساختند تا از انسانی بسرایند که قهرمان عرصه‌های پیکار و ابتکار بود، در پیکار به مصاف دشمنان دین و میهن می‌شتافت، رویین تنی می‌شد که در رزمگاه نبرد شاهرگ شکست می‌برید و در بزمگاه بالنده‌گی شگفتی‌ها می‌آفرید و موانع را از سر راه خود بر می‌داشت و پای بر نردبان پیروزی می‌گذاشت.
محمد آصف رحمانی، روح‌الامین امینی، محمد یعقوبی، اسدالله فرهاد، رویا شریفی، علی داودی، نایل لاجوردین شهری، قدسی، اسماعیل خراسانپور، محمد جلال چیمه، شبگیر پولادیان، عبدالحی شبگیر، محمد علی سپانلو، خلیل‌الله خلیلی، احمد نواز بختیار، عزیز آریافر، عبدالاحد تارشی، رحمت‌الله بیژنپور، محمدافسر رهبین، عبدالغفور آرزو، مهین بانو ترکمان اسدی، سالارعزیز پور، نپتون رووفی، عزیزالله ایما، رازق فانی، علیرضا عسکری، فهیم فرند، سیدفضل احمد پیمان، جاوید فرهاد، سید علی صالحی، عبدالقهار عاصی، احمد ضیا رفعت، شمس الحق آریانفر، سید اسحاق دلجو حسینی، سید عمر شهید و نیلاب رحیمی، شاعرانی اند که شعرهای شان در این مجموعه آمده است.
شناسۀ مجموعۀ «قهرمان ملی در اندیشۀ شاعران» را با نقل شعری از مهین بانو ترکمان اسدی-شاعران ایرانی که در برگ‌های ۷۷ تا ۸۱ آن به نشر رسیده، به پایان می‌برم.
شیر درۀ پنجشیر
کنون گاه آن است ایرانیان
بدین سوگ بندیم یک‌سر میان
به آیین پیشین ایران زمین
به پاس چنان راد مرد گزین
همه جامۀ سوگواری به تن
بپوشیم یک‌سر به هر انجمن
به آیین سوگ سیاوش به زار
بنالیم بر داور کرد گار
به یاد آوریم از گه باستان
از آن مرز فرخنده کابل‌ستان
که رستم از آن تخمه آمد پدید
چنان شیر مردی به دوران که دید؟
مر آن شیر غرندۀ پنجشیر
همان شاه مسعود، مرد دلیر
از آن دوده بودی همو یادگار
که تابان بدی در دل روزگار
بلند آسمان بر زند بر زمین
همی بود با روسیه در نبرد
به جنگ اندرون کار شیران بکرد
که گفتند شیری است در پنجشیر
که آرد همین دشمنان را به زیر
سر انجام آورد کشور به جای
به یاری یاری ده رهگشای
رهانید میهن، ز روسی نژاد
زمانه بسی دارد از او به یاد
چو کشور از این سان فتادش به چنگ
نیازرد کس را دلاور نهنگ
گنه کرده بخشید و، آمد به جای
به فر جهاندار نیکی فزای
برآن بود کان کشور سر فراز
بگیر ره دانش و کام و ناز
و لیکن زنا پاک مرز جنون
به پا شد یکی گرد و آمد غروب
گروهی که خوانی ورا طالبان
بر آمد از این بی هنر مردمان
نکوهیده مردان تازی نژاد
که گیتی زنیر نگشان پاک باد
به یاری ایشان به پا خاستند
چو اهریمنان لشکر آراستند
گرفتند سر تا سر آن مرز را
همان مرز فرخنده با ارز را
جزا از درۀ پنجشیر بزرگ
که بودی در آن شیر مرد سترگ
که روباه هر چند باشد دلیر
نیازد همی چنگ، بر جای شیر
همین طالبان، این بد اندیشه‌گان
همین ژاژگویان، جفا پیشه‌گان
همه شهر و ده یک به یک سوختند
زبس آتش کین بر افروختند
نماندست یک خانه در آن به پای
نه باغ و نه ایوان و کاخ و سرای
همان خاک محراب با فرودین
پدر و مادر رستم با فرین
زبیداد تازی و از طالبان
به پای آمد آن کشور دلستان
بسی مردمان کشته، افکنده خوار
بسی کودکان را شده دل فکار
همان شاه مسعود تنها به جنگ
جهان کرد بر کام دشمن، شرنگ
گهی تا لقان و گهی بامیان
تهی کرد ز اهریمن بدگمان
چو دانست اهریمن خیره سر
که بر مرد جنگی پرخاشگر
نیازست این گونه یازید دست
نشاید مر آن شیر شرزه شکست
نگر تا چه سان نزد مسعود راه
بجستند و رفتند در پیشگاه
تن خویش با آتش مرگبار
بیاراسته مرد تازی تبار
به سان گزارشگری چیره دست
شدندی بدان بارگاه نشست
چو نزدیک مسعود آمد فرود
بپرسید چندی پاسخ شنود
بدین گفت و گو آهن آتشین
بشد پخش و، لرزید روی زمین
همه خانه گردید زیر و بر
دو تازی به دوزخ نهادند سر
همان نیز مسعود روشن روان
روان برآمد سوی آسمان
به نامردی، تازیان این چنین
بکشتند فرزانه ی تیز بین
تو ای شاه مسعود آزاده مرد
که بودی همه ساله اندر نبرد
روان تو پشت سپاه است و بس
که چون تو نبودست فریاد رس
همه رزم را یک به یک، در کنند
بن طالبان از زمین بر کنند
روان تو شادان و نامت به جای
بماناد تا هست گیتی به پای

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.