حـزب اسلامی و زبان فارسـی

گزارشگر:احمــد عمران/ چهار شنبه 22 سنبله 1396 - ۲۱ سنبله ۱۳۹۶

از روزی که گلبدین حکمتیار رهبر یکی از شاخه‌های حزب اسلامی وارد کابل شده، افزون بر دیگر صحبت‌های غیرمسوولانه‌اش، به‌صورتِ پیگیرانه به ترمینولوژی ملی چسپیده و از همه بدتر که در برخی مواقع در مورد کاربرد واژه‌گان یک زبانِ مشخص ابراز نظرهای غیرکارشناسانه و مضحک انجام داده mandegar-3است.
پرسش این است که آیا وظیفۀ یک حزب سیاسی، بحث‌های زبانی در یک جامعه است؟ چه مسوولیتی یک حزب سیاسی آن‌گونه که خود ادعا می‌کند ـ حالا بدون در نظرداشتِ صحت‌وسقمِ چنین ابراز نظرهایی ـ می‌تواند در قبال زبان و کاربرد واژه‌گان داشته باشد؟ چرا آقای حکمتیار و همراهانِ او در این شاخۀ حزب اسلامی چنین نگران وضعیتِ زبان فارسی و نوع به‌کارگیری واژه‌گان و اصطلاحات از سوی گویشورانِ آن اند؟ این ابرازنظرها حتا می‌تواند برای اعضای این حزب هم سوال‌برانگیز باشد. آیا اعضای حزب اسلامیِ شاخۀ آقای حکمتیار از خود پرسیده‌اند که چرا رهبرشان، یک‌تنه چنین به جنگِ زبانی می‌رود؟
شخص آقای حکمتیار تا به حال در چند مورد حرف‌هایی در مورد زبان فارسی گفته است که نه‌تنها هیچ پایگاه علمی و زبان‌شناسی ندارد، بل به‌صورتِ بسیار سطحی و مضحک مغالطه و حرف‌هایِ من‌درآوردی است. به گونۀ مثال، آقای حکمتیار زبانِ «فارسی» افغانستان را زبانِ «دری» می‌خواند و آن را چیزی جدا از زبان‌های فارسی در ایران و تاجیکستان عنوان می‌‌کند. در حالی که این نوع جداسازی هیچ ریشۀ علمی و تاریخی ندارد و نه هم کسی می‌تواند که این زبان‌ها را زبان‌های مستقل عنوان کند، مگر این‌که آن‌ها را گویش‌های مختلفِ از یک زبان بداند. چنین تفاوت‌هایی حتا در میان گویش‌های زبان فارسی در جغرافیای افغانستان قابل شناخت است. به گونۀ مثال، در مناطق مختلفِ افغانستان از بدخشان و تخار گرفته تا مزار و سمنگان و هرات و بسیاری از ولایت‌ها و مناطق کشور که به زبان فارسی سخن می‌گویند، گویش‌های مختلفی از این زبان وجود دارد. گاهی حتا برای فهمِ این نوع گویش‌ها نیاز است که کاربرد برخی واژه‌گان توضیح داده شود.
در همین حال، حتا در یک محدودۀ کوچکِ جغرافیایی، می‌توانیم انواع گویش‌های یک زبان را شاهد باشیم. این به معنای آن بوده نمی‌تواند که این گویش‌ها زبان‌های مستقلی اند و نمی‌توانند برآمده از یک زبانِ مادر باشند.
زبان فارسی در طول تاریخ پُربار خود، یکی از زبان‌های رایج در منطقه و حتا فراتر از منطقه بوده و توانسته ضمن ایجاد معارفِ بزرگ و عظیم، کشورهای زیادی را به یکدیگر پیوند دهد. زبان فارسی شاید در حال حاضر زبان رسمی افغانستان، ایران و تاجیکستان شمرده شود، ولی حوزۀ تأثیرگذاری و شمار گویشوران آن، بسیار بزرگ‌تر و گسترده‌تر از این سه کشور مشخص است.
از جانب دیگر، زبان فارسی در طول تاریخِ خود و بنا به اسناد تاریخیِ به‌جا مانده از این زبان، نشان می‌دهد که همواره به نام‌های متفاوتی شناخته می‌شده است. فارسی، فارسی دری و پارسی از مهم‌ترین نام‌هایِ این زبان در طول تاریخ آن بوده و در آثار شاعران و نویسنده‌گان آن به همین نام‌ها شناخته شده است. دلیل چنین نام‌هایی هم کاملاً مشخص است و می‌توان با مراجعه به آثار و نوشته‌هایی که در این زمینه وجود دارند، از آن‌ها آگاهی حاصل کرد.
این نوشته به هیچ صورت ادعای بحث‌های زبان‌شناسی و تاریخی را در این حوزه ندارد، بحث اصلی در این نوشته این است که چرا آقای حکمتیار و دوستانِ او چنین غیرمسوولانه در مورد زبان فارسی در افغانستان صحبت می‌کنند، آن‌هم صحبت‌هایی که بسیار ناشیانه و به دور از هنجارهای علمی و زبانی است. شاید برای برخی از هوادارانِ متعصب و کم‌سوادِ آن‌ها چنین صحبت‌هایی خوشایند و زیبا باشد، که دلیل چنین امری نیز کاملاً مشخص است؛ ولی انکار نمی‌توان کرد که در حوزۀ بحث‌های علمی این‌گونه سخنان و اظهارنظرها حتا قابل توجه و پرداختن هم نیستند. مثلاً آیا می‌شود با کسی که مُصر است ماست سیاه است، کسی بحث کند که نخیر ماست سفید است!
زمانی کارل پوپر یکی از معروف‌ترین فیلسوفان قرنِ گذشته می‌گفت، انسان‌ها وقتی در موارد مختلف با یکدیگر نزاع و جنجال‌های لفظی می‌کنند که در آن حوزه‌ها مطمین نیستند که حرف‌شان درست باشد، ورنه به گفتۀ این فیلسوف هیچ کس نمی‌آید با کسی دعوا کند که بگوید دو و دو چهار نه بل شش می‌شود. اگر کسی مدعی باشد که دو و دو شش می‌شود، به این معناست که این فرد چیزی از علم ریاضی نمی‌داند و یا بیمار روانی است و نباید با چنین کسی بحث و گفت‌وگو کرد، آن‌هم وقتی که نمی‌خواهد هیچ منطق و حرفِ درستی را قبول داشته باشد.
حرف‌های آقای حکمتیار و دوستانِ او هم در مورد زبان فارسی مشمول همین تعریفِ کارل پوپر از مسایل علمی می‌شود. آن‌ها نیز هیچ حرفِ منطقی و درستی در این خصوص نمی‌زنند که کسی بیاید و با آن‌ها بحث کند. اگر به جای آقای حکمتیار کسی می‌آمد در مورد زبان فارسی حرف‌هایی می‌زد که حرفه‌اش زبان‌شناسی بود، آن‌وقت می‌شد که با چنین شخصی استدلال و بحث کرد و نه با کسی که یک حرفِ درست‌وحسابی هم در عرصۀ زبان و زبان‌شناسی نمی‌داند و مثلاً می‌گوید که «راهبرد» واژۀ ایرانی است و نباید در افغانستان از آن استفاده کرد. ایشان نمی‌دانند که در زبان‌های دیگر چه اتفاق‌هایی می‌افتـد و روابط زبانی و میان‌زبانی تا چه حد گسترده و عمیق است. زبان انگلیسی با همۀ عظمت و اعتبار خود، هزارها واژۀ دیگر را از زبان‌‌های دیگر وام گرفته است، نویسنده‌گان این زبان هزاران واژۀ نو را بر مبنای اساساتِ زبان‌شناسی و مقتضیات این زبان برای پاسخ گفتن به نیازهای‌شان درست کرده‌اند. مگر می‌شود زبان را از حرکت بازداشت و گفت نباید فراتر از چیزی که هست، پیش برود؟!
یکی از دوستانم که زمانی در بی‌بی‌سی فارسی کار می‌کرد برایم قصه کرد که روزی می‌خواستم در مورد مسایل زبانی با مجاور احمدزیار که در لندن زنده‌گی می‌کند و یکی از زبان‌شناسان به نام افغانستان است، از راه تلیفون گفت‌وگو داشته باشم. این دوست می‌افزاید به دلیل این‌که حرف‌هایم برای آقای زیار حساسیت‌برانگیز نشود، برایش گفتم که می‌خواهم به زبان دری با شما مصاحبه داشته باشم. به گفتۀ این دوست، ناگهان آقای زیار برآشفته شد و گفت که فارسی‌زبان هم هستی و هنوز نامِ زبانت را نمی‌دانی. این زبان، فارسی نام دارد و به همین نام هم در جهان معروف شده است، شما نیاز نیست که برای آن نامی دیگر بگذارید و مردم جهان را سرگردان بسازید که این دیگر چه زبانی است. زبانی که در ایران، تاجیکستان و افغانستان به آن سخن گفته می‌شود، یک زبان است ولی به دلایلِ سیاسی تلاش شده که به نام‌های متفاوتی شناخته شود.
این سخنِ یک زبان‌شناسِ پشتوزبان در مورد فارسی است. حالا آقای حکمتیار بیاید و بگوید که زبان فارسی با زبان دری فرق دارد!
بحث آقای حکمتیار بیشتر از آن‌که متکی بر داده‌های علمی و زبان‌شناسی باشد، یک بحث سیاسی است که به هدف‌های مشخصی، آن‌هم برای ایجاد تقابل‌های قومی و زبانی در کشور دامن زده می‌شود. آقای حکمتیار یا می‌داند و یا هم نمی‌داند که حرف‌هایش در مورد زبان فارسی و کاربرد واژه‌گان هیچ مبنای علمی ندارد، اما یقیناً برای هدف‌های دیگری تلاش می‌کند که این بحث‌ها در جامعه داغ نگه داشته شوند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.