احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:چهار شنبه 29 سنبله 1396 - ۲۸ سنبله ۱۳۹۶
بخش سوم/
وظایف رییس
رییس جامعۀ فاضله دارای وظایفی است که در تقسیمبندی نقشهای اجتماعی، در زمرۀ نقشهای خدماتی جامعه جای دارند. از این رو، فارابی در آثار متعدد خود از آنها با «مِهنه» (خدمت) یاد میکند. این نقشها عبارتاند از:
۱٫ حفظ تعادل اخلاقی جامعه و جلوگیری از انحرافات. یکی از خدمات رییس این است که تمام کارهایی را که در جوامع و ملتها منجر به خُلقوخوی فاضله میشوند، بشناسد و آنها را حفظ کند و مردم را از اینکه گرفتار خلقوخوی جاهلی شوند ـ که از آسیبهای جوامع فاضله است ـ محافظت و مراقبت نماید؛ همانند پزشک که شناخت، ایجاد و حفظ کارهایی که به سلامت بدن میانجامد و جلوگیری از عارض شدن امراض بر بدن، از وظایف اوست. (۲۰)
۲٫ تدبیر و ساماندهی جامعه (سیاست): رییس جامعه باید در مورد همبستهگی بین افراد و ارتباط اجزای جامعه، ترتیب و تدبیری اتخاذ کند که همۀ افراد بتوانند در رفع بدیها و شرور و ایجاد خوبیها به همدیگر مدد رسانند. (۲۱)
۳٫ هدایت یا مجازات کجروها. بر رییس جامعۀ فاضله لازم است که کجروها را شناسایی کرده، فرا خواند و هر گروهی از آنها را به آنچه به صلاح آنهاست، درمان کند؛ یعنی آنها را تبعید کند یا کیفر دهد یا به زندان اندازد یا به کارهایی بگمارد، گرچه برای آن کار مفید نباشد. (۲۲)
۴٫ هدایت و ایجاد انگیزه. از وظایف رییس جامعه، هدایت و ارشاد انسانها در شناخت سعادت و راههایی است که انسان را به آن میرساند، و نیز ایجاد انگیزه برای انجام دادنِ آن کارها برای نیل به سعادت. (۲۳)
طبقات اجتماعی
هر جامعهیی را میتوان از جنبههای متعدد تقسیم کرد و به تفکیک اجتماعی جامعه دست زد. یکی از نتایج این جداسازیها، شناخت بهتر هر بخش از جامعه است؛ از اینرو تمام کسانی که به نحوی دارای اندیشههای اجتماعی هستند، برای شناخت بهتر جامعه به طبقهبندی جامعه دست میزنند. مهمترین طبقهبندی اجتماعی که از دیرباز بین اندیشمندان اجتماعی رایج بوده، تقسیم افراد جامعه از لحاظ نقش و پایگاه اجتماعی است.
یکی از اموری که سبب پیدایش یک طبقه در جامعه میشود، ایفای یک نقش در زمان طولانی است. اگر نقشی که فرد در جامعه میپذیرد، در یک دورۀ زمانی نسبتاً طولانی آن را حفظ کند و از پذیرش نقشهای دیگر سرباز زند، پایگاه اجتماعی او استحکام مییابد، چون نقش متضمن پایگاه اجتماعی است. با تثبیت پایگاه اجتماعی افراد، واحدهایی که دارای تعدادی افراد همپایگاه هستند، در جامعه به وجود میآید که «طبقۀ اجتماعی» نامیده میشود. با توجه به تأکید فارابی بر اینکه هر فرد باید یک مقام را احراز کند و از در دست گرفتن چند مقام احتراز کند، اجزای مدینۀ فاضلۀ فارابی، در واقع طبقات مختلف آن جامعه به شمار میآیند.
شاخصهای تعیین طبقه
یکی دیگر از مسایل مطرح در بحث طبقات اجتماعی، شاخصهای تعیین طبقه است. امروزه جامعهشناسان عواملی چون شغل، میزان و منبع درآمد، وضعیت تحصیلی و محل سکونت را از جمله شاخصهای تعیین طبقۀ اجتماعی میدانند. (۲۴)
فارابی شاخصهای تعیین طبقات را شغل آنان میداند و هر دسته از افراد جامعه را با توجه به اشتراک در شغل، در طبقۀ خاصی قرار میدهد و به همین دلیل کسانی را که شغل ارشاد و تربیت جامعه را به عهده دارند، در طبقۀ فضلا جای میدهد؛ آنان را که ترویج اصول و قوانین مدینۀ فاضله و رییس اول را به عهده دارند، در طبقۀ زبانآوران مینهد؛ کسانی را که در حفاظت از عدالت در مدینه نقش دارند، از حسابرسان به شمار میآورد؛ برای کسانی که عهدهدار دفاع از مدینه و فضایل آن هستند، طبقۀ جنگاوران را در نظر میگیرد؛ و برای عهدهداران تهیۀ ارزاق، طبقۀ مالیان یا کاسبان را مطرح میکند.
اضداد جامعۀ فاضله
اضداد جامعۀ فاضله، طبق نظر فارابی، بر دو نوعاند: ۱ـ آنان که به صورت جامعهیی مستقل زندهگی نمیکنند، خواه یکی از گروههای اجتماعی در درون جامعۀ فاضله باشند (نوابت یا علفهای هرز) و خواه اجتماع مدنی نداشته باشند (حیوانصفتان)؛ ۲ـ جوامع غیرفاضله.
نوابت
در هر جامعهیی، نگرش و رفتار اجتماعی افراد نوعاً بر اساس قوانین و هنجارهای حاکم بر جامعه است. اگر افراد از این قوانین و هنجارها که بعضی از فعالیتها را مناسب و بعضی دیگر را نامناسب تعریف میکنند، پیروی نکنند، فعالیتهای آنها منجر به هرجومرج میشود. از اینرو، پیروی همۀ افراد از هنجارها به زندهگی اجتماعی نظم خاصی میبخشد. ولی همواره در هر جامعهیی کسانی هستند که با قوانین همنوایی ندارند. اینان به کجرو، منحرف یا نابههنجار موسوماند. این نابههنجاران، اگر خود فرهنگی خاص و مغایر با فرهنگ جامعه داشته باشند، ضد فرهنگ نامیده میشوند. نوابت در دیدگاه فارابی، گروههای ضد فرهنگ هستند که از هنجارها و نگرشهای جامعۀ فاضله دوری میجویند و آنها را رعایت نمیکنند. نوابت (کجروهای جامعۀ فاضله) همانند علف هرزه هستند. (۲۵) که با اهداف و اندیشههای افراد جامعۀ فاضله هماهنگی ندارند، بلکه برای جامعۀ فاضله و نظام اجتماعی آن زیانبار اند.
فارابی، نوابت را در شش گروه دستهبندی کرده است:
۱٫ گروه شکارچی که کارهای موجب سعادت را انجام میدهند، ولی نه به قصد رسیدن به سعادت، بلکه به قصد اموری چون احترام، ریاست و ثروت که میتوان آنها را از راه تظاهر به فضیلت نیز به دست آورد. این گروه گرچه بهظاهر کجرو به شمار نمیآیند، با توجه به دیدگاه ارزشی فارابی یکی از گروههای کجرو محسوب میشوند.
۲٫ گروه محرّفه که به برخی از هدفهای جاهلی تمایل دارند، ولی قوانین و آیین جامعه مانع آنهاست. به این دلیل، قوانین را تأویل و تحریف میکنند تا آنها را با تمایلات خود موافق سازند.
۳٫ گروه مارقه که به دلیل کجفهمی و ضعف تصورشان، قوانین جامعه را برخلاف مقصود قانونگذار میفهمند، از اینرو رفتارشان طبق نظر رییس اول نیست و ناآگاهانه گمراه میشوند.
۴٫ گروهی که از اصول جامعۀ فاضله درک خیالی دارند و از آن فراتر نرفتهاند و بدون آنکه با مدینۀ فاضله دشمنی داشته باشند، به درک تخیّلی خود نیز قانع نمیشوند و آنها را با شبهاتی ابطال میکنند، ولی خواهان ارشاد و طالب حقاند.
۵٫ گروهی نیز به هر مرتبهیی از درک هدفهای مدینۀ فاضله که میرسند، آن را با هر وسیلۀ ممکن ابطال میکنند، خواه درک خیالی و خواه درک حقیقی داشته باشند و هدفشان از این ابطال، سلطه بر دیگران یا نیکو جلوه دادنِ اهداف جامعۀ فاسقه است.
۶٫ گروهی که از حقیقت سعادت و اصول آن، درکی خیالی دارند و توان درک حقیقت سعادت و اصول آن یا درک کافیِ آن را ندارند و از روی دشمنی و عناد، آنچه را درک کردهاند، ابطال میکنند. گاه بسیاری از آنان چون ذهنشان توان فهم حقیقت را ندارد، به ابطال آنچه درک خیالی از آن دارند، میپردازند.
حیوانصفتان
به گفتۀ فارابی، حیوانصفتان انسانهایی هستند که اجتماعی مدنی ندارند، دستهیی مثل حیوانات اهلی، دستهیی مثل حیوانات وحشی و دستهیی مثل درندهگاناند. بخشی از آنها به صورت پراکنده و بخشی به صورت جمعی در بیابانها مأوا و سکونت گزیدهاند. بعضی آنان فقط گوشت خام میخورند، گروهی از گیاهان بیابان تغذیه میکنند و گروهی مثل درندهگان شکار میکنند. فارابی در این بررسی، به چهگونهگی برخورد با این دو دسته از اضداد جامعۀ فاضله پرداخته، چهگونهگی برخوردهای فکری، فرهنگی، کیفری و تربیتی را برای مهار کردنِ آنان و جلوگیری از آسیبرسانیِ آنها به جامعۀ فاضله مطرح میکند. (۲۶)
منبع: تاریخ تفکر اجتماعی در اسلام
Comments are closed.